از موارد اساسی در دنیای ِ ما و خصوصا دنیای مدرن امروزی مبحث امنیت است که از جایگاه ویژه و مهمی برخوردار بوده و یا شاید بتوان گفت که یکی از ارکان زندگی بشریست. امنیت نه تنها در زندگی بشری بلکه در زندگی حیوانات نیز نقش کلیدی دارد. جانداران و خصوصا انسان از دیر باز برای رهایی از خطرها همواره بدنبال ِ یافتن ماوایی امن تر به کاوش و جستجو پرداخته است.
ابراهام مازلو، در هرم سلسله مراتب نیازها، دومین نیاز فرد را نیاز به امنیت معرفی میکند و در خلال همین بحث، وی ناامنی را احساسی پیچیده و مرکب میداند که طیف وسیعی را نظیر احساس طردشدن، مورد عشق و علاقه نبودن، دیده نشدن، کم دیده شدن، داشتن احساس نفرتانگیز و خصمانه به دیگران، تنهایی و انزوا، حس همیشه در معرض خطر بودن، تنیدگی و تعارض که به دنبالش خستگی و پرخاشگری میآید، عیبجویی و بیشازحد وسواسی بودن را شامل میگردد. به فرض مثال افرادی که امنیت روانی آنها به مخاطره میافتد اشخاصی وابسته به دیگران میشوند چرا که احساس امن بودن خود را از تکیه کردن به دیگری میگیرند. در این دسته افراد تمایل به خودکشی بسیار زیاد است چرا که حس ارزشمندی در آنها وجود ندارد. همچنین نیاز شدید به قدرت، مقام اجتماعی، ثروت و رقابت در آنها ممکن است زیاد به چشم بخورد.
همانگونه که اشاره شد بر کسی مستور نیست در دنیای امروز احساس امنیت از اساسی ترین نیازهای اجتماعی است که افراد جامعه باید از آن برخوردار باشند. احساس امنیت، مشمول احساس آرامش و اطمینان همه جانبه در زمان حال و آینده در امور زندگی است به نحوی که تقریبا هیچ نگرانی نسبت به امور اساسی زندگی وجود نداشته باشد. برخورداری از امنیت را میتوان به عنوان طبیعیترین و اساسیترین حق ابنای بشر تلقی کرد که مبنای برخورداری سایر حقوق و آزادیهای اساسی بشر است. تعریف ساده امنیت عبارت است از اطمینان خاطری که بر اساس آن، افراد در جامعهای که زندگی میکنند نسبت به حفظ جان، حیثیت، حقوق مادی و معنوی خود بیم و هراسی نداشته باشند. در تعریف دیگری از امنیت اینگونه آمده است که رهایی از نگرانیها، ایمنی در مقابل خطرات و معیار هایی قراردادی برای تضمین ایمنی یک کشور، شخص یا هر چیزی ارزشمندی را امنیت گویند. مفهوم امنیت به عنوان یک شرط اساسی، بنیادی و کلیدی حیات انسانی در جای جای دنیا قابل درک است؛ از طرفی در اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیونها و دیگر منابع مورد تأکید قرار گرفته است. در تفسیر این مهم باید گفت که امنیت دارای مقولهها و مولفههایی همچون جان، حیثیت، مال، شغل، مسکن، اقامت و خلوت و غیرو بوده و تأثیرات مهمی بر زندگی بشر بجای میگذارد. بشر از دورههای نخستین زندگی خویش، برای ایجاد و بسط امنیت راههای مختلفی را آزموده است. گروهی بر جنبههای اقتصادی امنیت توجه داشتهاند، برخی ابعاد اجتماعی آن را اساس قرار دادهاند و دستهای خواستهاند در سایۀ تشکیلات اجتماعی چتری را بگسترند تا در پناه آن احساس امنیت کرده و در حین خطر در سایۀ آن آرام گیرند.
با مقدمه عرض شده و روشن تر شدن ِ مفهوم امنیت، به سراغ ِ تشریح ِ احساس امنیت میرویم که به تایید بسیاری از صاحب نظران، احساس ِ مذکور غالبا از خود امنیت هم مهم تر بوده و میتواند نقش ِ غیر قابل ِ کتمانی در حاکمیت آرامش جامعه ایفا نماید. جهت تشریح امنیت و احساس آن با دو مقوله متفاوت مواجه هستیم که میشود آنها را لازم و ملزوم یکدیگر دانست. باید یادآوری کرد که مفهوم امنیت با جرم، مجازات و آسیب اجتماعی ارتباط پیدا میکند در حالیکه احساس امنیت، مفهومی ذهنی و انتزاعی دارد؛ به طوری که فرد از درون و ضمیر ناخودآگاه خویش بایستی از وجود امنیت، احساس اطمینان داشته باشد و این احساس عموما به وجود شاخصهای امنیت ارتباط چندانی ندارد.
بعنوان نمونه میزان جرم و جنایت در شهرها، حضور نیروهای امنیتی و انتظامی در یک محدوده، میزان نیروهای رسیدگیکننده به جرائم مانند محاکم قضائی و ایجاد ظرفیتهای لازم حقوقی و قانونی از جمله شاخصهای امنیت اجتماعی محسوب میشود. اما گاهی ممکن است با وجود این شاخصه ها فرد همچنان احساس ناامنی داشته باشد یعنی دقیقا همان حسی که در وضعیت کنونی مملکت ما به وفور بچشم میخورد. باید گفت که احساس امنیت در جامعه به معنای آن نیست که فرد را در خانه محبوس نموده تا خطری تهدیدش نکند بلکه به آن معناست که لااقل فرد در زمان فعالیت و حرکت در جامعه از نگاهها و حرفهای تند و تیز و آزاردهنده در امان باشد. البته ممکن است از نظر قانونی نگاهکردن به لباس و اندام زن جرم محسوب نشود و موضوع اثباتی و شکایتی نباشد اما گاهی همان نگاه تند برخی زنان را شدیدا آزار میدهد. میتوان گفت احساس امنیت، یک حس درونی و ناخودآگاه در وجود افراد است که ابعاد مختلف بیرونی و درونی داشته و به میزان نظارت نیروهای انتظامی و امنیتی، وقوع جرم، ناامنی و... در یک جامعه اشاره دارد و در جامعه امروز ما نیز با وجود شاخصهای امنیت در شهرها هنوز هم بسیاری از مردم من جمله زنان تصور میکنند جامعه از امنیت لازم برای زندگی برخوردار نیست.
به فرض مثال پس از وقوع حوادث اسیدپاشی، بسیاری از زنان هنوز هم احساس امنیت نمیکنند و حتی برخی از آنان کار و حرفه را ترک و خود را در خانه محبوس نمودهاند. در این حالت زنان و دختران در یک احساس روانی و اضطراب دائمی بسر میبرند که این احساس ناامنی بر نحوه و میزان مشارکت اجتماعی و حتی هویت آنان نیز تأثیرات منفی دارد.
شهروندان در زندگی روزمره با دریافتی که از احساس امنیت خود دارند، حد و مرزهای رفتاری خویش را در جامعه مشخص میکنند و زمانی که بنوعی احساس ناامنی در جامعه شکل گیرد غالبا یک موج منفی به دنبال داشته که میتواند به سایر عرصههای زندگیِ اجتماعیِ فرد نیز نفوذ نماید.
امنیت از یک سو و احساس آن از سوی دیگر گرچه میتوانند دوروی یک سکه باشند اما مباحث جداگانه فراوانی را شامل میشوند. اگر امنیت را دارای دو بعد عینی و ذهنی در نظر بگیریم، بعد عینی با شاخصهای ملموس و قابل درک مرتبط بوده در حالیکه بعد ذهنی آن، بهعنوان رفتاری که جامعه از خود بروز میدهد بنوعی واکنش احساسِ افراد است که بیشتر برآمده از وضعیت جاری میباشد. گمان میکنم در بُعد ذهنی، امنیت با تفکر مردم جامعه مستقیما در ارتباط است به طوریکه اگر مردم احساس کنند که شرایط امنیت درجامعه مطلوب نیست، عدم امنیت به صورت یک واقعیت ذهنی مطرح و سپس به صورت ناخودآگاه آثار بیرونی آن در جامعه به بروز میپیوندد. با آگاهی از اینکه غالبا وقوع جرم با پدیده ناامنی ممکن است تعداد ِ معدودی قربانی داشته باشد ولی همین رخداد میتواند ریشه خوف و اضطراب را در زندگی ِ هزاران نفر بگستراند و در ادامه نیز شیوه زندگی آنها را تغییر داده و بازه وسیعی از سو اثرات را در بر گیرد. احساس ناامنی میتواند ضایعات روانشناختی، اجتماعی، فرهنگی یا حتی سیاسی را دامن بزند که ساماندهی آنها کار ِ زمان بَر و پرهزینهای را به اجتماع تحمیل خواهد نمود.
اگرچه مبحث امنیت میتواند بر اساس مناطق جغرافیایی متغیر باشد اما امروزه با گسترش سرعت نشر اخبار، احساس امنیت مانند گذشته محدود به مکان نیست. مثلا انتشار خبر اسید پاشی، تجاوز به عنف یا بمب گزاری در یک شهر میتواند احساس امنیت شهروندان در سایر نقاط کشور را تحت تأثیر قرار دهد. البته از این نکته نباید غافل شد که شرایط محیطی و ملموس امنیت در تشدید یا کاهشِ احساس آن نقش به سزایی خواهد داشت چراکه واکنشهای مستقیم یا غیرمستقیم فرد در جامعه، بستگی به میزان دریافت و ادراک او از امنیت مربوط است.
همه میدانیم که توسعه اجتماعی، خلاقیت و کارایی مطلوب، بدون احساس امنیت میسر نخواهد بود. اصولا احساس امنیت اجتماعی ضامن سازگاری و تعادل اجتماعی است و بدون آن نظم اجتماعی مختل میگردد زیرا امنیت قبل از تقابل با خطرها و تهدیدها به پیشگیری و پیش بینی آنها اشتهار میورزد. لذا عوامل متعددی براحساس امنیت اجتماعی تاثیرگذار بوده که قابلیت بررسی دارند.
قریب به یقین هرگاه اضطراب و ترس بر اعضای جامعه استیلا یابد، تهدیدی جدی برای توسعه پایدار و سلامت اجتماعی خواهد بود. عدم احساس امنیت قادر است با تاثیرات ِ منفیِ خود بر زندگی فرد و به طَبَع آن جامعه، ضرباتِ بس سهمگینی را بر پیکره اجتماع وارد آورده که گاه جبران پذیر نیز نمیباشند.
حس ِ عدم امنیت و پیامدهای منفی آن مانند آسیبهای اجتماعی، انحرافات اخلاقی، معضلات متعددی را به وجود خواهد آورد تا جاییکه گاهی جامعه را به محیطی ِ سرد و مشمئز کننده مبدل سازد.
همانطور که میدانیم امنیت دارای دوعنصر اساسی تهدید وفرصت است و تثبیت امنیت منوط به زدودنِ نسبی تهدیدها و استفاده بهینه و بموقع از فرصتهاست و بدین سان برای بقا و تکامل، حضور احساس امنیت مهم و الزامی است. بزعم بسیاری، از شاخصههای اجتماعی برای حفظ امنیت و احساس آن، بهره گیری از عوامل اجتماعی و فرهنگی در جامعه میباشد. امروزه تنگاتنگی بیش ازپیش جوامع، امنیت را به شیوهای متفاوت نشان میدهد مثلا وقتی مخاطره کاسته شود بطبع امنیت افزایش خواهد یافت و بلعکس. بر کسی پوشیده نیست که هماره اعتماد و مخاطره در مقابل هم بودهاند و قاعدتاً در جوامع مدرن امروزی نیز هویدا تر شده است. مثلا جدی شدن ثبت اختراعات، کتب و...
امنیت یعنی دستاوردی که نیازمند صرف زمان، اعتماد متقابل افراد، روابط صمیمانه و بسیاری از مولفههای دیگر است که هر کدام از این گزینهها مبحثی عمیق و نیازمند آنالیز و تشریح تخصصی و مفصل است.
بدون تردید تحقق احساس امنیت اجتماعی، مایه افزایش کیفیت زندگی است و بایستی به این نکته توجه داشت که با تدبیر و رویکرد دانش محور و با تدوین برنامههای عملیاتی معقول میتوان احساس امنیت اجتماعی را قوت بخشید. متاسفانه در کشور ما و با مشاهده وضع جاری این حقیقت متبادر میشود که سطح احساس امنیت درحد هشدار بوده و گاه از خط قرمز زنهار نیز فراتر رفته است. شوربختانه سیاستهای غلط نظام جمهوری اسلامی، نه تنها به تخریب وجهه بین المللی کشور منجر شده، چه بسا در عرصه داخلی نیز افتضاح به بار آورده است. میبینیم غالبا هیچ مسئولی خود را ملزم به بهبود شرایط نمیداند و درد مردم نیز برایشان اهمیتی ندارد. هر کس به مسندی میرسد در فکر پر کردن جیب خویش است و بعضا بسیاری از مردم نیز در قید نیستند زیرا که یا غرق در مشکلات متعددند که منشا اقتصادی دارد و یا وضعیت موجود و عواقب آن برایشان هنوز کاملا تفهیم نگردیده است و یا میترسند. بدبختانه قشر قلیلی نیز که به مسائل اشراف دارند در خفقان حاکم، قدرت انتقاد نداشته و یا آنانی که انتقادی نمودهاند در بند ِ خصم، محبوس آمدهاند. مدیریت کلان کشور در دست نالایقانی است که جز به خود و منافعشان به چیز دیگری نمیاندیشند. یکروز بانک با کل مسئولینش ناپدید میشوند و روز دیگر قیمتها تصاعدی افزایش مییابند گاهی نماینده رسمی خودرو پول مردم نگون بخت را بالا میکشد و دست هیچکس هم به جایی بند نمیشود و حیران و سرگردان، معلق میمانند. در شرایطی که غالب مردم در وضعیت نابسامانی روزگار میگذرانند دیگر رمقی برای آینده نگری باقی نمیماند و فقط درگیر این هستند که امروز را تامین کنند و از سوی دیگر هم بسیار زیاد هستند نوکیسه هایی که به قدرت ِ نظام متصلند و در ناز و نعمت از زندگی لذت میبرند. در چنین آشفته بازاری البته که باید آمار جرم و جنایت بالا باشد و کسی احساس امنیت نکند و اینگونه موجهای بزرگ منفی که دائما به جامعه برخورد مینماید باید به خرابی منتهی گردد. وقتی جوان مفلس امروز، هم سن و سالهای خود در قشر مرفه را میبیند و به مقایسه میپردازد به احتمال بالا بفکر میانبر میافتد که کمبودها را جبران کند و به همین سادگی جرم بالقوه به بالفعل مبدل میشود.
در مملکتی که از بنیانگذارش تا فلان کارمند ساده و بقالش دروغ میگویند و با وعده و وعید سعی در پیشبرد اهداف و منافع خویش دارند البته که بی اعتمادی روزافزون میشود و همین بی اعتمادی هم مولد بسیاری از ناامنی هاست که ابتدا به ساکن بصورت ذهنی متبادر شده و امنیت را مخدوش خواهند نمود. چهل سال است که بساط اعدام و شلاق در هر کوی و برزن براه است، آیا جرایم کمتر شدهاند یا امنیت بیشتر؟ وقتی که برای نوشتن چند سطر نقد، کسی امنیت ِ بعد از نوشتن ندارد صد در صد جامعه مسموم تر میشود و اوضاع نیز به وخامت میگذارد. چند ده هزار زندانی در کشور وجود دارد که برای مسائل عقیدتی محبوس شدهاند و یا چند هزار دله دزد و خرده فروش مواد مخدر در زندانها خوابیدهاند؟ کدامیک از اینهمه مختلس دم به تله قانون دادهاند الا مردم دریوزه که برای امرار معاش به مجرم مبدل شدهاند؟
درد فراوان است و کلام و قلم قاصر در تشریح اما در مجموع میتوان گفت، با در نظر داشتن این موضوع که همواره میزانی از عدم امنیت در جامعه وجود دارد، آنچه اهمیت دارد نه تنها امنیت بلکه به طور افزونتر، "احساس امنیت" است. این درک فرد از امنیت محیط پیرامون است که به او این امکان را میدهد که بتواند بدون دغدغه و نگرانی به توسعه و رشد استعدادهای خود بپردازد. چرا که آنچه رفتار را بیش از همه تحت تاثیر قرار میدهد عنصر "ناخودآگاه" است.
از منظر روانشناسی، نخستین شرط سلامت روانی، داشتن احساس امنیت روانی است. حتی جامعه قبل از آنکه به آسایش نیاز داشته باشد به امنیت روانی نیازمند است. اکنون در مملکت ما بسیاری از افراد جامعه دچار حس ناامنی روانی شدهاند که داشتن این احساس خاستگاه اضطراب بوده و اضطراب نیز علت اصلی مشکلات عصبی و روانی است. در نتیجه این حس با خود خیل عظیمی از اختلالات روانی را در بر خواهد داشت و از آثارش هم نزاع و درگیریهای بی دلیل، قتل و نقص عضو و... خواهد بود. متخصصان بر این باورند که هر چه در جامعه ثبات سیاسی، مالی و اجتماعی بیشتری حاکم باشد به همان نسبت احساس امنیت روانی در مردم بالا میرود و کمتر شاهد ناهنجاری و آسیبهای روانی هستیم و متاسفانه این موردی است که در چشم انداز نزدیک کشور ما دست نیافتنی به نظر میرسد. امیدوارم که مردم ما هرچه زودتر به فکر چاره باشند و گرنه همچنان مقصد به ترکستان خواهد بود!