• فرقهگرائی وعطش و تمایل به فرقهزدن فقط در رگهای حیاتی فرقهگرا جاری نیست، تشکیلات فرقهای در بیتوجهی و فاصله گرفتن و جداسازی و طرد افراد و گروههای اجتماعی، در جدائیطلبی از احزاب و سازمانهای غیرخودی نیز حیات جانسخت این ناهنجاری را به نمایش میگذارد.
۱
فرقه که درزبان فارسی گروه، دسته وطایفه تعریف ومعنا شده است پدیدهای نوظهوردرمیهنمان نیست، ایران به دلائل گوناگون سرزمین فرقههای دینی- مذهبی، ایدئولوژیک، سیاسی و روانی بوده و هست.
فرقه درحوزه علوم اجتماعی و انسانی بیش ازهرپدیده و مفهوم دیگری با دین و مذهب همخانگی و پیوند دارد اما درعرصه سیاست و ادبیات سیاسی نیز واژه و مفهومی جا افتاده است. معادل آن درزبان انگلیسی" سکت" یا " کالت" است. سکت را فرقههای دینی، سیاسی و فلسفی دانستهاند و کالت را فرقهها و دستههای مذهبی، اجتماعی و شکل گرفته حول و حوش تمایلها و خواست هائی مشترک، تعریف کردهاند. " شبه فرقه" نیزگروهی به طورنسبی بازترازفرقه تعریف شده است.
فرقه گرایی را گاه معادل سکتاریسم، نوعی بنیادگرائی و نیزانحصارطلبی بکاربردهاند. فرقه شناسان اما گفته و نوشتهاند که هنوز تعریف کامل و"مانع" از فرقه گرائی ارائه نشده و درمواجه با این پدیده دینی، فرهنگی، اجتماعی و روانی زوایای زیادی نادیده و ناشناخته مانده وبابِ ارزیابیها و شناسائیهای تاریخی، تئوریک وروانشناسانه فردی و اجتماعی در باره این پدیده گشوده است.
فرقهها ویژگیها و خصلتهای متعدد و متنوع دارند. فرقه را گروه، دسته، سازمان و جریانی دانستهاند که گرایش فکری، و منش و روشِ غالب بر آن خود محوری (یا فرقه محوری)، خود حق پنداری، عدم تحمل وپذیرش غیرخودی ست. گروهی شکل گرفته ازهم فکران و هم نظرانی که گروه خود را برترازدیگر گروهها میپندارند و فقط در شرایطی به دیگران نزدیک میشوند که نظر و خواستشان از سوی گروه دیگر پذیرفته و به آن تمکین شود. فرقه، گروهی ست با تفکری بسته و بیگانه با آزاداندیشی که تعصب و عدم تحمل دیگری تا حد جدائی طلبی ازگروههای اجتماعی و جامعه، و نفی و حذف دیگری، گرایش و روند غالب درآن است. سیستم فکریای که فرد و گروه خود را صاحب حقیقت میپندارد و منافع مادی و معنوی خود و فرقه را برمنافع مادی و معنوی ومصالح گروههای دیگردرجامعه ترجیح میدهد. فرقه عرصه باید و نبایدهای کور، عرصه حریمهای ممنوعه و تفکرمطلق گرایانه است، عرصه یا سیستم و نظامی که اندیشه و نگاه و بینش انسان را تنگ ومحدود و کلیشهای میخواهد، عرصه ماندگاری وتکراریک نظروفکرکه چون و چرا را برنمی تابد. فکر و رفتار فرقهای، فکر و رفتاری ست که درقدرت نظرش را بردیگران تحمیل میکند، دیگران یا باید بپذیرند وتابع شوند یا درصورت عدم پذیرش نفی و حذف خواهند شد. فرقه گروهی ست که ازنزدیکی به غیرخودی هراس دارد، نزدیکی به غیرخودی را جذب و حل خود میداند. ازتغییرمی ترسد، غیرخودی را عوام و نفهم وفریب خورده میداند، فضائی ست که حرف غیرخودی شنیده نمیشود، مطالعه و تحقیق و تفکر دردستورکار نیست، و اندیشه و کرداردر قاب وکلیشه نشستهاند. فرقه را قرین تفرقه، مهارفکر وعمل، حصارذهن ومنطقه ممنوعه آزاداندیشی نیزمعرفی کردهاند.
دربرخی ادیان و مذاهب، دسته یا گروهی که خلاف و یا در تقابل با جریان وگرایش غالب، فکروعمل کند را فرقه مینامند. پارهای از این" فرقه"ها ویژگیها و خصلتهای فرقه را ندارند و دستهها و گروه هائی پویا، تحول گرا و زایندهاند.
ساختارتشکیلاتی و سلسله مراتب فرقهای نیزدرفرقههای گوناگون، تفاوتها دارد. دربرخی فرقهها رهبریا یک شخصیت کاریزماتیک سبب شکل گیری فرقه میشود، ساختاری که به طورغالب هرمی ست. دربعضی فرقهها یک باور یا ایده دینی- مذهبی، سیاسی یا فلسفی پایههای برپائی فرقهاند. ویژگی غالب درفرقه، یعنی فقدان تفکر آزاد و آزاد اندیشی و حضور رهبری خودکامه، درساختارهای مختلف تشکیلاتی وفرقههای مختلف چشمگیر و برجستهاند.
رهبری دراکثرفرقهها، به ویژه فرقههای دینی و ایدئولوژیک، رهبریای ماندگار و دائم العمراست، رهبریای شیفته ستایش و تقدیس که ایدهها و باورهایاش میباید تائید و تبلیغ شوند، رهبری که به جای افراد فرقه میاندیشد و تصمیم میگیرد. درفرقهها، به ویژه فرقههای دینی وایدئولوژیک، رهبرفرقه خودکامه و تمامیت خواه ست. کنترل رفتار اهل فرقه و پیروان، با وعدهها و امید آفرینیهای اینجهانی و آنجهانی ازکارهای رهبر فرقه است، جسم و روح فرقه در تسلط رهبر ومعیارهای مورد قبول فرقه قرارمی گیرد. فرقه و رهبری حیاتش قائم به مرید سازی و امر و نهی به آنان درباره چگونه اندیشیدن و باورمندیهایشان است. پذیرش قداست رهبرفرقه و ذوب شدن درآن یک اصل است. خصوصی ترین روابط افراد فرقه گاه میباید زیرنظر رهبری فرقه قرار داشته باشد.
مخالفت با رهبری و فرقه و یا خواست تغییرنظر و فکر و رفتار، و جدا شدن از فرقه با واکنشهای متفاوت فرقه نسبت به فرد و یا جمع همراه خواهد بود، که از حذف فیزیکی تا خشونت زبانی، ازتوهین و تحقیرتا اتهام زنی را دربرمی گیرد. دراکثر فرقهها راه گسست و جدائی از فرقه بدون تاوان و مجازات متصورنیست.
۲
فقدان پرسشگری، حضورتعبد وباوربه یقین بُنمایههای فرقه گرائی و الگوهای بنیادین شکل گیری فرقهاند. ادیان، ایدئولوژیهای دین گونه، برخی ویژگیها و اختلالهای روانی و رفتاری افراد، خلاءهای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی وسیاسی، فقر و اختلافهای فاحش طبقاتی وبسیاری دیگرازعوامل فرهنگی، اجتماعی و روانی، درهم تنیده و به هم پیوسته، درزمره عوامل پیدائی فرقه، و گرایش و تداوم تفکر و منش و روش فرقهای هستند.
دیدگاههای روانشناسانه درتبیین و ارزیابی ماهیت وعملکرد فرقه نقش شخصیت فرقه گرا، که شخصیتی ناپایدارو فاقد اتکا به نفس است، شخصیتی نیازمند تکیه گاهی تا به او هویت واتکا به نفس بدهد را پراهمیت میدانند. فرقه گرا شخصیتی ست به دنبال جای و جایگاهی تا به حساب آید و امیال وخواستهای روانی و رفتاریاش تامین و ارضا شود. دیگرعوامل روانی فردی و اجتماعی، همچون ناکامی، یأس و ناامیدی، فقدان احساس امنیت روانی زمینههای مناسبی برای پرخاشگری از سوئی و افسردگی و درخود فرورفتن از سوی دیگراست، این عوامل در کنار خود شیفتگی بدخیم، توهم خودبزرگ بینی و حس شایستگی و منزلتی فراترازدیگران، درگرایش به فرقه گرائی و فرقه زدن نقش دارند.
شخصیت هائی که میپندارند به شناخت حقیقت دست یافتهاند وآن را ازآنِ خود کردهاند، همراه با حس برتری و اقتدار نسبت به دیگران، تمایل بیشتری به فرقه زدن دارند. روشهای تهییجی و تحریک احساسات، بویژه تحریک حس شیفتگی به خودیها و بیزاری ونفرت به غیر خودیها منش و روش فرقه سازان است. ویژگیهای فرقه میتوانند بستری برای کاهش پارهای اختلالهای روانی شوند، درست به همان میزان که میتوانند اختلال آفرین و بیماریزا باشند و ناهنجاریهای مختلف پدید آورند.
پیدائی وتداوم حیات فرقه بدون "مغزشوئی" یا شتشوی مغزی افراد فرقه امکان پذیرنیست. تاکتیکهای روانی و به کارگیری روشهای کنترل فکرو ذهن، تلقین رابطه مراد و مریدی بین رهبری فرقه و پیروان او، تبدیل کردن فرد به گروگان فرقه، به موجودی مطیع وفرمانبر، تضعیف توان دفاع روانی فرد تا حد نابودی سازوکارهای مقاومت دربرابرهرآنچه نادرست میپندارد، نمونه هائی ازاین نوع روشهای روانی ست. مغزشوئی فقط و فقط بربستر ناآگاهی قربانی، و پارهای اختلالها و نارسائیهای روانی و اجتماعی متحقق شدنی ست.
۳
فرقه را زائیده ادیان و مذاهب میدانند. این چنین دلیل تراشی کردهاند که چون دین و مذهب تعبیر و تفسیر پذیرند و قرائتهای مختلف ازآنها میتوان داشت، کشت زارهای مناسبی برای فرقه زائی شدهاند. بربستر تعابیر و تفاسیر و قرائتهای گوناگون نحلههای فکری و رفتاری متعدد و فرقه پدید میآید، اما چرائی این که چرا ادیان فرقه زارند، در کنار دلیل تراشی گفته شده، فقدان پرسشگری، حضورتعبد، تسلط یقین، ویژگیِ خود محوری و خود حق پنداری درادیان و مذاهب، و روش و منش مراد و مریدی نیز میتوانند باشند.
برای نمونه، درمورد فرقه گرایی دینی ازمحمد، پیامبراسلام حدیثی نقل میکنند که گفته است بعد از من مسلمانها به هفتاد و سه فرقه تجزیه میشوند که تنها یکی ازآنها فرقه ناجیه واهل بهشت است، دیگرفرقهها به جهنم میروند. هر کدام از این هفتاد و سه فرقه تفسیر و تاویل خود از اسلام را یگانه تفسیرحقیقی ازاسلام میپندارد و تفسیرها و تاویلهای دیگری را کفرقلمداد میکند. چنین ویژگیای فقط مختص دین اسلام نیست، ادیان ومذاهب، کم و بیش، فرقههای ناجیه داشته و دارند. برخی فرقه را انشعابی در دین رسمی دانستهاند که بموازات دین و یا ازبطن آن شکل گرفته است.
تلاش برای به روزکردنِ دین و مذهب و نزدیک سازی آنها به تمدن و پُرکردن فاصله، خلا و گسلِ بین ادیان و مدرنیته را زمینه ساز شکل گیری بسیار از فرقههای تازه تاسیس شده دانستهاند. فرقه شناسان تاکید داشتهاند که رفورم دردین و پارهای از انشعابها و شاخه شاخه شدنها درادیان و مذاهب فرقه گرائی نیست بلکه فاصله گرفتن از فرقه گرائی ست. اما این دیدگاه که انشعابها و شاخه شاخه شدنها انحراف از دین و مذهب، و عامل تضعیف و تهدید بر علیه ادیان و مذاهب است نیز وجود دارد. بسیارانی ازمسلمین یکی ازعلائم ظهورامام زمان را زیاد شدن فرقهها میدانند، و براین باورند تا جهان پراز فرقه نشود توحید و یگانگی مستقر نخواهد شد.
فرقههای ایدئولوژیک، به ویژه ایدئولوژیهای دین گونه ویژگیها و خصائل فرقههای دینی و مذهبی به خود میگیرند.
۴
فرقه گرایی در بین احزاب وسازمانهای سیاسی، و درداخل احزاب و سازمانهای سیاسی به شکل دسته بندیهای فرقهای، وجود داشته و دارد. بسیاری از احزاب وسازمانهای سیاسی فرقههای ایدئولوژیکاند. فرقه گرائی در جریانهای سیاسی آلوده به فرهنگ و نگاه مذهبی و ایدئولوژیهای مذهب گونه، شایع تر است. این دست جمعهای با تفکر بسته، دگم، منجمد را انشعابهای مسالمت آمیزوغیرمسالمت آمیزِ فرقهای هم درمان نکرده و نمیکند. فرقه گرایی و دسته بندی دراحزاب و سازمانهای سیاسی همیشه از اختلاف نظر و سیاست، و تمکین نکردن به خطمشی و برنامه و اساسنامه رسمی حزب یا سازمان سیاسی سرچشمه نمیگیرد، رقابتهای ناسالم، دشمنیهای شخصی و جاه طلبیهای سیاسی، خود خواهیها و خود محوریهای بیمارگونه، حفظ روابط و ضوابط سنتی وغیردموکراتیک عوامل بروز جدائی و فرقه زدن هستند. برای تفکر و اندیشگی بستهی فرقه گرا، کیش شخصیت و قربانی کردن همه آمالها و آرمانهای انسانی در راه حفظ جایگاه فرقهای خود و فرقه اصل است. فقرفرهنگ و شعوردموکراتیک درکنارسستیِ دانش سیاسی و سوء استفاده از موقعیت سازمانی و تقدیس مناسبات سانترالیستی وقبیلهای، فکر و اندیشه فرقه ساختن را تقویت میکند.
فرقه و شبه فقره بستر حیات و رشد و جزیره ثبات سیاست بازان خودشیفته و متوهم است. الگوهای کهن و نادرفرقههای مذهبی و جنبشهای فرقهای که تاثیر اجتماعی داشتند و گاه به نهضتهای سیاسی و اجتماعی بدل شدند، ملکه فکراین دست سیاست بازان فرقه گرا ست.
۵
فرقه و فرقه گرائی پدیده هائی ناگهانی و تصادفی نیستند، زمینههای دینی- مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و روانیای میباید وجود داشته باشند تا پدید آیند. به نظرمی رسد با طرح و برنامه غیرواقعی، انتزاعی وهیجانی نمیتوان این ناهنجاری و مساله مهمِ سیاسی و اجتماعی را حل کرد و مانع از آسیبهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روانی آن شد. حذف فیزیکی و انحلال فرقه راه حل معضل فرقه گرائی نیست، این فکر و اندیشه با حجاب و پوشش و قالب دیگری ظاهرخواهد شد. این پدیده ریشه دار، چند لایه و قدرتمند است.
حکومت اسلامی کارسازترین راه حل مساله فرقههای غیرخودی و ناهمجنس را تلاشی وحذف فیزیکی و برخورد کلنگی با آنها میداند. حکومت اسلامی فرقه هائی که با قرائتها و رفتارشان اندیشگی و قداستِ تشیع سیاسی را زیر سؤال میبرند، و یا به حریم متولیان و دست اندرکاران این مذهب دست درازی میکنند و امام واربساط معجزه و شفا پهن میکنند را ابزار جنگ نرم دشمن میداند. حکومت اسلامی فرقههای غیرخودی را تهدید و خطری برای امنیت اجتماعی وامنیت ملی میداند. ازنگاه حکومت اسلامی فرقه سازی کار امپریالیسم جهانی برای سیطره فرهنگی، سیاسی و امنیتی پنداشته میشود. در رابطه با فرهنگ و منش و روش فرقه گرائی درعرصههای سیاسی و اجتماعی، حکومت اسلامی نه میخواهد و نه میتواند به مبارزه با چنین فرهنگ و منش و روشی روی آورد. حکومت اسلامی، یک حکومت مستبد دینی، یعنی یک حکومت فرقهای و فرقه ساز است، ویژگیای که تمام زوائد حکومتی درتمامی عرصههای دینی، سیاسی و اجتماعی از آن برخوردارند، ضمن اینکه حل عوامل اجتماعی، اقتصادی و روانی فرقه گرائی و فرقه زدن از عهده حکومت اسلامی ساخته نیست.
اپوزیسیون حکومت اسلامی با پدیده فرقه و فرقه گرائی بیش ازهرعرصهای درعرصه فعالیت و مبارزه سیاسی مواجه است. ابتلا به این بلیه در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی درخارج از کشور، با توجه به شرایط زیست و فعالیت این اپوزیسیون، واضح وچشمگیرتراست. حضور جان سخت فرقه گرائی سیاسی در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی نشانگر این واقعیت است که فرقه و فرقهگرایی نه فقط یک پدیدهی دینی- مذهبی، اجتماعی و فرهنگی، بلکه پدیدهای سیاسی وبه نوعی ازگفتمان قدرت نیز بَدَل شده است که احزاب و سازمانهای سیاسی درمبارزه و رقابتهای تشکیلاتی و سیاسی بین خود، به آنها روی میآورند و دخیل میبندند.
به گمان من، به عنوان یک کوشنده سیاسی و فرهنگی، با پدیده فرقه و فرقه گرائی در میان اپوزیسیون خارج از کشورمی باید به گونهای جدی مواجه شد:
۱- گام نخست میباید قبول وپذیرش این واقعیت باشد که فرقه گرائی و فرقه زدن ازمشکلات مهم جنبش سیاسی درمیهن ما، و در خارج کشوراست.
۲- این پذیرش و قبولِ واقعیت راه را برای شناخت بیشتر و دقیق ترپدیده فرقه گرائی هموار میسازد. شناخت بیشتر و دقیق تر، راه حل مساله و درمان اختلال را هموارتر خواهد کرد و رهیافتهای روانشناسانه و جامعه شناسانه در رابطه با شخصیت، باور، نگرش و انگیزههای گرایش به فرقه گرائی را نشان خواهد داد. آسیب شناسی فرقه گرائی و نقش آن برجنبش سیاسی درخارج ازکشور، نشان ازنقش مخرب فرقه گرائی به عنوان مانعی اساسی در راهیابی و برون رفت ازپراکندگی اپوزیسیون حکومت اسلامی درخارج از کشور و دستیابی به همگرائی و همبستگی دارد. بدون حل معضل فرقه گرائی درمیان جریانهای سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون، و بدون عبوراز این فکر واندیشه مخرب و بازدارنده نمیتوان به نزدیکی، همبستگی و همگرائیای فراگیر دست یافت.
۳- شناحت، نقد و نفی فرقه گرائی موضوعی پراهمیت درسطح اپوزیسیون خارج از کشوراست، برای نقد و نفی فرقه گرائی به عنوان مانع همگرائی و همبستگی میباید منش و روشِ نوینی پیش گرفت. انحلال فرقههای سیاسی، فرقه هائی که منافع خود را برتراز منافع جامعه و مردم میدانند، میتواند راهگشا باشد، انحلالی که همراه با ارائه طرح هائی نو درعرصه فکر وعمل برای همگرائی و همبستگی سراسری وعمومی باشد. دراین میانه وظیفه رهبران مادام العمراست که دست از منابرفرقه ایِ خودساخته بشویند و راه را برای نسلی تازه نفس و جوان هموارسازند.
۴- فرهنگ و اخلاقِ حزبی وسازمانی موجود، دراکثرحزبها وسازمانها، فرقهای وناکارآمد و نارسا ست، درنگاهی رفتارشناسانه، رفتارغیردموکراتیک وسانترالیستی وغلبه روابط و مناسبات مراد و مریدی دردرون جریانهای سیاسی فرقه گرا، و با دیگرجریانهای سیاسی چشمگیراست.
۵- وسوسه فرقه سازیهای موازی، یاری رسانِ زایش ناهنجاریهای بیشتر خواهد شد. موازی سازیهای فرقه گرایانه که بیگانه با پلورالیسم سیاسیاند، تعادل سیاسی در میان احزاب و سازمان سیاسی را بهم خواهند ریخت و بر روند همگرائی و همبستگی خدشه وارد خواهند کرد. همگرائی وهمبستگیای فراگیر، جمع جبری احزاب و سازمانهای سیاسی و یا " همه با هم" خمینیستی، که منظور" همه با من" بود، نمیباید معنا شود.
۶- نقش آموزش و آگاهی دادن در باره فرقه و فرقه گرائی، و روشنگری در باره فرقههای سیاسی موجود که با پویائی، تغییر و زایندگی بیگانهاند، در شناخت بیشترمعضل فرقه و فرقه گرائی و حل آن مؤثر خواهد بود.
***
منبع: تارنمای" آزادی و عدالت اجتماعی" / جمعیت هواداران سوسیال دموکراسی
https://azadivaedalat.com/