در کوران روزهایی که اصلاح طلبان پس از قتلهای زنجیرهای، به مرحوم هاشمی با کلید واژه "عالیجناب سرخپوش " حمله میکردند زیبا کلام تنها چهره دانشگاهی بود که این حملات را "اشتباهی استراتژیک" خواند در عصری که "هاشمی ستیزی" تبدیل به عیار اصلاح طلبی شده بود. اگرچه هاشمی در دوران ریاست جمهوری بخش فرهنگی و امنیتی کابینه را در اختیار راست قرار داده بود اما خود هیچ گاه حامی تفکرات و اعتقادات آنان در اداره کشور نبود. دغدغه " سازندگی" عرصه فرهنگ را عرصه تاخت و تاز راست آن روزها کرد. آن قدر که فضای" بسته فرهنگی و سیاسی" به چشم آمد" سازندگی " دیده نشد و این به ماهیت این دو عرصه باز میگشت. مسالهای که هاشمی از آن غفلت کرد و از همین نقطه نیز ضربه اساسی خورد.
وقتی خودش را برای ورود به مجلس ششم آماده کرد اصلاح طلبان این ورود را مقدمه کسب کرسی ریاست مجلس و زمین گیر کردن اصلاحات جلوه دادند و نهایتا او که فضا را مناسب حضور در مجلس ندید انصراف داد. پس از آن هیچ گاه گفت و گوی موثری میان هاشمی و اصلاح طلبان تا پیش از ۸۸ شکل نگرفت. وقتی اصلاح طلبان هاشمی را طرد کردند او ناخواسته به بازوی رهبری در مجمع تبدیل شد تا حاشیه امن تری داشته باشد. نزدیکی هاشمی به آیت ا.. خامنهای در آن سالها صرفا تاکتیکی بود. آیت ا.. خامنهای اما در فکر بسط قدرت خود بود و خواهان انزوای توامان هاشمی و اصلاح طلبان. در نتیجه شکاف بین هاشمی و اصلاح طلبان را با احمدی نژاد پر کرد. ریاست جمهوری احمدی نژاد محصول بازی پیچیده آیت ا.. خامنهای با هردو بود. با صحنه گردانی سپاه و بیت رهبری هاشمی و احمدی نژاد به دور دوم راه یافتند. تقلای اصلاح طلبان برای فرستادن مجدد هاشمی به پاستور در دور دوم با شعار" ایستادگی در برابر فاشیسم" راه به جایی نبرد چون هم هاشمی هم اصلاح طلبان هر دو بی اعتبار شده بودند.
در ۸۸ اما آیت ا.. خامنهای قمار کرد هم به دنبال ابقای احمدی نژاد و هم به دنبال برگزاری انتخاباتی پر شور بود. آن روزها این مساله که بیت رهبری به موسوی برای حضور در انتخابات چراغ سبز نشان داده با عیادت آیت ا.. خامنهای از پدر موسوی بر سر زبانها افتاد اما واقعیت نداشت. بیت رهبری با تصور اینکه نسل سوم انقلاب شناخت دقیق و درستی از موسوی نسبت به خاتمی ندارد ترجیح داد که موسوی رقیب احمدی نژاد باشد تا خاتمی، تاهزینه رد صلاحیت خاتمی را نپردازند. آنچه آنها فکرش را نمیکردند اما موج سبزی بود که کشور را فراگرفت و نظام را برای بقای احمدی نژاد ناگزیر از کودتا کرد. هزینههای ابقای احمدی نژاد آن قدر زیاد بود که او تصور کرد هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد. باور کرد ۲۴ میلیون رای آورده و خواست مسیر مستقلی را برود. تلاش برای معاون اولی مشایی تا برکناری مصلحی بخش کوچکی از این تلاشهای ناکام بود.
وقتی ریاست جمهوریاش تمام شد میدانست جایی در قدرت ندارد. در ۹۲ از سر لجبازی مشایی را برای کاندیداتوری فرستاد در ۹۶ هم علی رغم آنکه مخالفت علنی آیت ا.. خامنهای با کاندایداتوری خودش را دید با لجبازی با بقایی به وزارت کشور رفت هم خودش ثبت نام کرد هم بقایی.... با این تصور غلط که روی دست نظام هزینه میگذارد. اما احمد توکلی درست میگفت احمدی نژاد پایگاه اجتماعی خاصی ندارد. او محصول یک مهندسی انتخاباتی است و نظام هم از او واهمه ایی ندارد. او حالا به خوبی فهمیده هم بازی بدی خورده وهم از بازی قدرت بیرون گذاشته شده است. حالا که از همیشه بی اعتبار تر است زبان به انتقاد از قوه قضائیه که در بدنامی از خودش دست کمی ندارد گشوده است بلکه پایگاه اجتماعی پیدا کند. اما این اندازه هم نمیفهمد که پایگاه اجتماعی صرفا با انتقاد از وضع موجود و حمله به قوه قضائیه و نامه به رهبری ایجاد نمیشود. پایگاه اجتماعی محصول صداقت در گفتار و عمل است که احمدی نژاد از هرد و بی بهره است. اکنون او و دو دلقک بهاری دیگر روغنهای سوخته را نذر امامزاده کردهاند. آدم بی آبرویی چون احمد نژاد که در کسوت ریاست جمهوری ادعا کرده بود در ایران آزادی نزدیک به مطلق وجود دارد حالا وجدانش ادای بیداری در میآورد و آزادی خواه شده است. دعوای او و لاریجانیها بر سر منافع عمومی نیست. میگوید حالا که من در بازی نیستم بازی آنان را به هم میزنم...
حامد آئینهوند - دانشآموخته دکترای روابط بینالملل