ف. م. سخن - خبرنامه گویا
امروز خبری منتشر شد که اولش باعث افتخار اسلامی و ملی و بعد از آن باعث تعجب و حیرت ما شد! در خبر مزبور آمده بود:
«...همسلولی سابق رضا ضراب ادعا کرده است که آقای ضراب بین نوامبر ۲۰۱۶ و مارس ۲۰۱۷ (آبان تا اسفند سال گذشته) در زندان منتهن، که هر دوی آنها در آن نگهداری میشدند، به او تجاوز کرده که یک بار آن با یک خیار بوده...»
دوستان فیس بوکی من می دانند که من روز دوشنبه، یا درست تر بگویم دوشنبه شب، دچار سکته مغزی مختصری شدم و از آن روز تا حالا در بیمارستان به سر می برم. در اثر این سکته ی خفیف سمت راست بدن ام تا حد زیادی دچار بی حسی شده و یکی از کارهایی که انجام آن برایم مشکل شده، تایپ کردن است. یعنی تایپ می کنم ولی مثلا موقع تایپ حرف «چ» انگشتم حرف «ج» را فشار می دهد و قس علی هذا، ولی وقتی حکایت تجاوز رضا جان ضراب را، آن هم با خیار، به یک شهروند ساحل عاج شنیدم، چنان قاه قاه خندیدم و دچار افتخار اسلامی شدم که برای دقایقی سکته-مکته از یادم رفت و دستم در اثر انفجار خنده، تا دقایقی حروف را درست تایپ کرد! بنابراین گفتم تا لخته رد شده و نیش من تا بناگوش باز است، این مطلب را بنویسم و از طرف خودم و ملت ایران از رضا جان به خاطر این عمل فوق انقلابی تشکر و قدردانی به عمل آوَرَم.
یعنی رضا جان با این کار ش به ما نشان داد که ایشان در هیچ حالتی به هیچ کسی رحم نمی کند و از «گونل» و «گوندش» زیبارو و پری پیکر گرفته تا یک زندانی کج و کوله ی احتمالا نره خر ساحل عاجی، هر چه دم دست اش برسد، می زند و می رود، و در مورد آخر، خودش هم کم بیاورد از «خیار» کمک می گیرد!
ایرانیان عزیز حتما مطلع هستند که خیارهای محصول فرنگ مثل خیارهای تولید اصفهان، کوتاه و تپل یا مثل خیارهای بستان آباد آذربایجان متوسط القد و کشیده و خار دار نیست و این خیارها، یعنی خیارهای محصول فرنگ درازایش حدود سی چهل سانت و قطرش را نمی دانم ولی حدود ۴ - ۵ سانتی می شود که به قول دوستان اهل حال ایرانی، غیر از مصرف خوراکی، مصرف بهداشتی هم می تواند داشته باشد!
یعنی رضا جان به زندانی ساحل عاجی بدبخت رحم نکرده و احتمالا تصور کرده چون طرف خودش «چیز» اش ماشاءالله است، پس از «چیز»های «ماشالله باشه» خوشش می آید و چون خودش فاقد چنین چیزی ست، لذا استفاده از خیار، می تواند به عنوان وسیله ی کمکی به او در این امر خطیر یاری نماید.
واقعا آفرین به رضا جان که باعث افتخار ما بوده و همچنان هم هست! کسی زنْ به خوشگلی ابرو گوندش داشته باشد، بعد در زندان چنین کاری بکند، طوری که او را از نره خرهای خلافکار امریکایی جدا کنند و سلول اش را جدا نمایند اگر نگوییم باعث افتخار ما ایرانیان است پس چه بگوییم؟!
یادش بخیر یک روز در ایام آموزشی، دیدیم میدان صبحگاه وضع غیر عادی دارد. دیدیم یک تخت گذاشته اند کنار جایگاه و روی جایگاه هم عده ای ریش و پشمی ایستاده اند. بعد از دقایقی، یکی از آقایان شروع کرد به خواندن اعلامیه دادستانی ارتش که در آن آمده بود نظر به این که دژبان فلان با دژبان بهمان عمل شنیع لواط انجام داده است لذا هر یک به هشتاد ضربه شلاق در میدان صبحگاه محکوم شده اند و حکم هم اکنون اجرا می شود.
در این لحظه یکی از افراد ریش و پشمی شروع کرد به کندن پیراهن اش و بعد رفت پشت میکروفون ایستاد و با فریاد گفت:
بر محمد و آل محمد صلوات!
همه ی ما شروع کردیم به صلوات فرستادن و به خود گفتیم این نره خر، حتما شلاق زن ه است!
ولی با کمال تعجب دیدیم طرف رفت روی تخت دراز کشید و هشتاد ضربه ی شلاق را مثل آب خوردن نوش جان کرد! آری ایشان شخصِ کننده ی عمل شنیع لواط بود!
بعد از دریافت شلاق ها، ایشان بلند شد و در حالی که مثل قهرمانان، -که بعد از برد ملی، برای طرفداران دست تکان می دهند و بای بای می کنند و مشت به هوا می برند-، دست هایش را به هوا برده بود، دوباره رفت پشت میکروفون گفت:
برای سلامتی من صلوات بلند تر ختم کن!
که ما هم نامردی نکردیم صلوات فرستادیم در حد و اندازه ی این قهرمان ملی!
اما حیوونی نفر دوم را کشان کشان آوردند و این قدر طفلی از روی تخت قل خورد و زمین خورد و جیغ کشید که طعم شیرین شلاق خوردن نفر اول ضایع شد رفت پی کار ش!
حالا رضا جان ضراب، با این عمل خود باعث افتخار و اعتبار ملی و اسلامی ما شده است و جا دارد که برای او یک صلوات بلند و محمدی بفرستیم! پس:
برای سلامتی رضا جان ضراب صلوات!...