محمد رضا زائری در ایران زندگی می کند و طبیعتا مثل خیلی های دیگر که در ایران زندگی می کنند نمی تواند راحت و صریح بنویسد و انتقادهای خود از حکومت را باز گوید. من وقتی گفته های او خطاب به امام جمعه ی تهران را می خواندم جملات اش این گونه در ذهن ام تغییر شکل می داد:
«نمی دانم چرا رسم روزگار چنین شده! دیروز احمدی نژادِ بی چاک و دهن به مردم خس و خاشاک می گفت، امروز هم نوبت حاج آقا صدیقی ست که با ادبیات تلخ و تاسف انگیز به مردم «آشغال» بگوید و معترضان کشور را چنین بنامد. من نمی دانم چه دلیلی دارد حاج آقا صدیقی که کارش روضه خوانی و گریه کردن و گریه ی مردم را در آوردن است به چنین موضوعی وارد می شود و با توهین به مردم، خاطره ی تلخ «خس و خاشاک» را زنده می کند!
حالا که ما «مجبوریم» آقایان ائمه جمعه را تحمل کنیم و ولی فقیه حاضر نیست که این افراد را عوض کند و آدم حسابی به جای آن ها بگذارد، چرا این آقایان عقب مانده، یعنی اشخاصی مثل جنتی و موحدی کرمانی و صدیقی و احمد خاتمی، حواس شان را جمع نمی کنند و دهان شان را نمی بندند که آبروی روحانیت و حوزه و مرجعیت و نظام و انقلاب و رهبری را بیش از این نبرند؟
چرا این آقایان متوجه نیستند که بیرون از اتاق های دربسته و پشت محافظان آن ها، مردمی هستند که جان شان به لب شان رسیده و جز فریاد زدن و حق طلبی کار دیگری نمی توانند بکنند؟ چرا این آقایان نمی فهمند که امروز دوران اینترنت و تلگرام و توییتر است و هر مزخرفی که به زبان می آورند بلافاصله در فضای مجازی شنیده و خوانده می شود؟
آیا درست است که در چنین وضعیتی به مردم بگویند «یک مشت آشغال» و آن ها را تحریک کنند و به جان خودشان بیندازند؟ آیا لگد زدن بر پیکر زخم دیده مردمی که سراسر اعتراض و دلخوری و آزردگی و درد هستند انصاف است؟
اگر مردم، امروز سخنی نمی گویند و حرفی نمی زنند و به میدان نمی آیند و فریاد نمی کشند فقط از آن روست که از عمله اکره حکومت و چماق به دستان و بسیج و سپاه می ترسند و نمی خواهند خودشان یا فرزندان شان روانه ی کهریزک و شکنجه گاه های مشابه آن شوند!
آقایان! شما را به خدا به هوش بیایید و شما را به خدا گوش کنید! این مردم درد دارند و عقده های بسیار در گلو نگه داشته اند! اگر روزی این عقده ها گشوده شود، نه از تاک نشان می ماند و نه از تاکنشان! نه از روحانیت اثری می ماند نه از جمهوری اسلامی نه از هیچ چیز دیگری که نام روحانیت و اسلام حکومتی بر آن باشد!
آهای! آقای صدیقی نا محترم! چرا خاطره های خوب ما از روحانیت معقول و متین و غیر حکومتی را خراب می کنید و به جای آن تصویر دیو خونخوارِ و اوباش بی چاک و دهن می نشانید؟!
آهای! آقای صدیقی نا محترم! شما را به خدا فقط روضه بخوانید و به کار روضه خوانی تان مشغول باشید! حکومت را به دست افراد قابل و کاربلد بسپارید و خودتان به کار آن دنیای مردم مشغول باشید! ما که نماز جمعه آمدن را به خاطر وجود امام جمعه های وحشتناکی مثل شما ترک کرده ایم! شاید اگر شما به محل اصلی کار تان که همان قبرستان هست بر گردید ما هم نماز جمعه ای راه بیندازیم و به کار نصیحت و موعظه مردم بپردازیم! حاج آقا صدیقی! خواهش می کنم آرزوی برگزاری چنین نماز جمعه ای را بر دل ما نگذارید!»