این روزها به برکت رسانۀ غیر ملی (صداوسیما) و فضای مجازی، هرطرف که سرت را میچرخانی، یک افشاگر در حال یاوه گویی مشاهده خواهیدکرد، افشاگری در این فضا به اندازهای طرفدار پیدا کرده که ممکن است درآیندهای نزدیک یک واحد درسی با نام "علوم افشاگری" یا "جَبروهندسۀ افشاگر" در تمام رشتههای تحصیلیِ دانشگاهها قرار گیرد. این حجمۀ برمَلا سازی در فضای سیاسی جامعه ما موجب شده که ارتش "ویکی لیکس" اشک در چشمانش جمع شود و نعره زنان به سویِ فضای افشاگری ایران بشتباند.
انواع جنجال هایی که امروزه ما شاهد آن هستیم، بنا بر تقاضای جامعه ایست که همه ما در آن رشد کردهایم و خوب میدانیم زمانی که فضای رسانه ایِ یک کشور سانسور زده باشد، فرصتی مهیا خواهد شد تا عدهای سودجو، مهملات و هرزه گوییهای خود را درقالبِ افشاگری به جامعه تزریق کنند. بنابراین، این جامعه محکوم خواهدشد تا فاش کردنِ افشاگر را ولو به دروغ بپسندد، و گویی از شنودِ آن هم لذت میبرد. به طوری که در قوه مخیله افشاگر، یک درصد هم خطور نمیکند که افشایِ جعل و کذب او پس از مدتی آنقدر دهن به دهن بچرخد تا اراجیفی که به خوردِ جامعه داده است را مبدل به واقعیت کند، و درنهایت خودش هم به دروغی که پخش کرده است، اعتقاد پیدا میکند.
حال به جایی رسیدهایم که بجای اینکه وقت مبارکمان را در راستای مبارزات سیاسی با "اصل استبداد" بگذاریم، مرتبا باید با این افشاگرانِ مضحک مبارزه کنیم (چرا که معتقدیم اولین قدم برای اصول مبارزاتی "صداقت" است). به همین روی در این نگارش تصمیم دارم به انواع و اقسام افشاگریهای مسخرۀ این روزها بپردازم.
افشاگرِ معاملاتی
این نوع افشاگری به طرز شگفت انگیزی دروغ و راست را باهم ترکیب میکند، بطوریکه آن دروغها در کنار آن راستها مشروعیت پیدا کند. در این گونۀ زیستی، شخصِ افشاگر برای رسیدن به چهرهای قابل باور در جامعه و شناشاندن خود بعنوان یک افشاگر در رسانهها، آماده است دست به هرکاری بزند. از همکاری با سرویسهای امنیتی، جاسوسی گرفته تا آدم فروشی، وطن فروشی و...
نیمۀ دیگر شخصیتی این نوع افشاگر، بخشِ معامله گر اوست. مثلا به سرویس امنیتی یک کشور پیشنهاد میدهد که: بیا من بهت افشا بدم و در ازایش تو به من پول بده تا با رفقایم تلوزیونِ "افشا تی وی" راه بیاندازیم. دست برقضا یکی دیگر او را فشا میکند، درحین اینکه دو شخص مشغول افشای یکدیگرند، فرد دیگری هم پیدا میشه و بهشون "رودست" میزند و... خلاصه اینکه داستان خَر تو الاغی میشود که بیا و ببین...، دراین هنگام که قیافه بسیاری شبیه به علامت تعجب شده است!، برای عدهای دگر پرسش پیش میآید که چرا قیمهها رو میریزی تو ماست...؟
در پارهای اوقات که ایشان افشاهایش رو به زوال میرود، مصمم میشود تا مباحثِ پزشکی از نوعِ "گوش و حلق و بینی" را دنبال کند. به شکلی که دوتاعکس را کنار هم گذارده و زیرش مینویسد: گوشِ این از گوش اون بزرگتره، پس من افشا کردم...!
این "گوش" چنان در رسانههای داخلی وخارجی بازتاب داشت که در آخرین منبر رهبر جمهوری اسلامی بجای شعار گوش به فرمان توییم خامنهای همه یک صدا گفتند: "بوووق به فرمان توییم خامنه ای". بله!، از اتاق فرمان اشاره کردند که متاسفانه پس از چهل سال، شعارِ حضاری که به دیدن رهبرانقلاب آمده بودند، توسط رسانههای داخلی و خارجی در یک حرکت بی سابقه سانسور شد و جایِ "گوش" بوووق نهادند... همچنین رسانههای داخی طی بخشنامهای از کلمه "گوش" بعنوان خط قرمزهای نظام نان بردهاند.
افشاگر رسانهای
مدلِ دیگری از افشاگرهایی که بعنوان تلوزیونهای ماهوارهای فعالیت میکنند. بعضاً این مورد مکمل یا یاری رسانِ موردِ اول هم میباشند. اما قسمت افشاگر آن برمی گردد به افرادی که در آنجا یا بعنوان مجری، یا شرکت کننده در برنامهها، مسابقات و... در آن رسانهها حضور مییابند. نکته جالبش اینجاست، تا زمانی که در آن رسانه حضور دارند، تصویری خوشایند همراه با لبخندی توام با رضایت درون در صفحه گیرندههای خود مشاهده میکنیم، اما زمانی که به هر بهانهای پایشان از آنجا قطع شود، اکثریت بالتفاق آنها افشا میکنند که در بطنِ آن رسانهها به ما تعرض جنسی شده است. شگفتا...! اما در مورد خودِ این رسانهها به دلیل بودجههای هنگفتی که از سازمانهای امنیتی غرب (به منظورِ دلسوزی برای مردم ایران) هدیه میگیرند، در موارد افشاگری بسیار شیک و مجلسی عمل میکنند تا کسی شک نکند. خواه با یک مجری سیبیلو، خواه با چند بانوی زیبا در قالب خبر، رکورد دروغ در دقیقه را میشکنند....
افشاگر تهدیدی
گونه زیستی جدیدی که به تازگی از آن رونمایی شده، افشاگری به روش تهدید است. در این مورد شخص دوربین موبایل یا لبتاب خود را روشن و شروع به نطق میکند. فی المثل در آخرین بیاناتِ گوهربارِ یکی از ایشان آمده است: "اگر سیدعلی خامنهای درخواست مرا برآورده نکند مکانی را که خانواده نام برده در ترکیه اسکان دارند را لو خواهد داد!! " یحتمل در آیندهای نزدیک ایشان افشا خواهند کرد که مثلا مجتبی خامنهای به همراه باجناق و سایر دوستان و بستگان خود در زیر زمین "کباب ترکیِ کریم اوغلو" واقع در استامبول مخفی شدهاند و به احتمال قریب به یقین، میتِ ترکیه وقتی در یک عملیات ضربتی آنجا را محاصره کند، با صحنهای شگفتاور و دلخراش از گونیهای سیب زمینی و پیاز و مقدار زیادی گوشتِ گوساله روبرو خواهند شد.
حال با رویش ناگزیرِ این همه افشاگر چه کنیم..!؟ گیرم که بَر سَرِ این بام، بنشسته در کمین افشاگری، با ریشه (احمدی نژاد) چه کنیم..!؟ به واقع میبایست بابت وجود و فعالیت این افراد و گروهها بعنوان مخالفان رژیم، به نظام جمهوری اسلامی تبریک گفت. به شخصه اگر جای نظام میبودم، دستِ اینگونه مخالفانم را به گرمی میفشاردم. به راستی هدف اینان از زیر پا گذاشتنِ اخلاق و شئونات مبارزات سیاسی چیست!؟ آیا جز این نیست که بعدها بی اخلاقی اینان بعنوان مخالفان نظام، دستاویزِ آنهایی باشد که اکنون مردم را به مرز فلاکت و نگون بختی رساندهاند!؟
با همۀ این اوصافِ زجر آور، ما ماندهایم و غمِ جوانی که پشت میلههای زندان جانش را فدا میکند تا عدهای خارج نشینِ لوده، خونِ او را اینچنین به سخره بگیرند. ما ماندهایم و اندوه مادری که پشتِ درهای زندان، شبهای سرد را صبح میکند تا شاید، شاید، جگر گوشهاش را یک بارِ دگر ببیند...، ما ماندهایم و تصویری از درد و رنجِ جوانانی که با بیکاری، فقر و اعتیاد دست وپنجه نرم میکنند و فریادشان در سکوتِ زخمی این روزها، همانند شعلهای بیرحمانه، جانِ و دلِ ما را به آتش کشیده است...، ما ماندهایم و تیمارِ وطن که میان گرگها و لاشخورها احاطه گشته است، و همچنان ما ماندهایم، گرچه خسته از تبعید و زخمهای نهان، اما راسخ و استوارتر از پیش در کنارِ مردم ستم دیدۀ ایران...