شعلههای ستیز میان شاه وملت از آغاز انقلاب مشروطه در ایران همواره روشن بوده اما هیچ گاه جز در ماههای پایانی منتهی به انقلاب ۵۷ فراگیر نبوده است. امروز که در سالگرد خروج شاه هستیم این سوال جدی است: آیا انقلاب ۵۷ اجتناب نا پذیر بود؟ پاسخ اولیه این است که بله انقلاب ۵۷ میتوانست به سادگی با بن ست رو به روشود، چنانچه واکنش رژیم پهلوی به برخی رویدادها خردمندانه میبود، مثلا اگر بلافاصله بعد از هویدا بختیار به نخست وزیری میرسید میتوان با قاطعیت گفت که روند رویدادها با آنچه اتفاق افتاد کاملا تفاوت میکرد. در کنار روحانیت به عنوان نیروی اصلی انقلاب نیروهای ملی و چپ نیز حضور داشتند یکی در مقام شریک قدرت با روحانیت که شراکتش بسیار کوتاه بود و دیگری در تظاهرات خیابانی و به ویژه نبردهای مسلحانه منتهی به پیروزی قطعی انقلاب در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، که نقش قابل ملاحظه و با اندک مسامحه شاید تعین کنندهای هم ایفا کردند. اندکی بعد نیز متحمل سرکوبهای خونین و مهاجرتهای انبوه و بیسابقه در سالهای دههی ۶۰ شدند. روند دردناکی که تاکنون نیز در گسترهای کلیتر شامل کلیه نخبگان با قوت و دامنهی زیاد ادامه دارد و سیل مهاجرتی که در بگیرنده همه نیروهای جدی است، ایران را تا اندازهی زیادی از مغزها و دلهای پر امید تهی ساخته است.
رژیم پهلوی فرصت تاریخی نوسازی در همه ابعاد مانند مالزی وترکیه را سوزاند و بخش عمدهی فرصت خود را صرف توسعهی آمرانهی اقتصادی و عمرانی بدون مشارکت مردم و نمایندگان صنفی و سیاسیشان کرد. اگر امروز حسرتی در میان بخشهایی از مردم نسبت به رژیم پهلوی وجود دارد در واقع نشات گرفته از همین واقعیت است که پهلویها میانه دو رژیمی ایستادهاند (قاجار و جموری اسلامی) که هردو ضربات سنگینی به آزادی، رشد، توسعه اقتصادی ومنافع ملی کشور زدهاند. چنانچه ضریب توسعهای که ایران از سال ۳۲ تا ۵۷ داشت بی هیچ رشدی که غیر واقع بینانه است حفظ میشد امروز بی هیچ تردیدی ایران قدرت نخست منطقه بود وچه بسا در آسیا هم میانه کره جنوبی و ژاپن میایستاد.
محمدرضا شاه که قدرت و حکومت و نیز علاقه به ایران را به خود منحصر ساخته بود، در غایت خوش خیالی ایران "منتظر ظهور" را در آستانهی "تمدن بزرگ" میدید. طبقهی متوسط که پس از انقلاب سفید و به ویژه پس از افزایش قیمت نفت، رشد و گسترش بی سابقهای یافته بود، در آستانهی انقلاب سهم سیاسی خودرا از قدرت طلب میکرد وچنانچه شاه ضرورت چرخش نخبگان را درک میکرد ودر تحقق آن با برگزاری انتخابات آزاد، که هنوز هم در ایران مطالبهای جدی طبقه متوسط است همت میگمارد کارد به استخوان نمیرسید و سرنوشت ما انقلاب نمیبود. عدم توجه به این مهم توسط رهبر فعلی ایران آیت ا... خامنهای نیز هویداست به ویژه آنجایی که با برجسته کردن راه پیمایی مهندسی شده حامیان حکومت پس از اعتراضات سراسری کشور و عدم دریافت پیام مردم، نشان داد کما کان دلخوش به تجمعات به فرموده هوادرانی است که نهادهای اطلاعاتی و امنیتی تدارک میبینند.
اگرچه هیات حاکمه در جمهوری اسلامی دلخوش به در اختیار داشتن تجربه فرو پاشی رژیم پهلوی، شوری سابق و هم چنین تمامی حکومتهای توتالیتری است که در پی وقوع بهار عربی فروریختند اما جنبشهای اجتماعی همواره از حکومتها جلوترند وایدههای خلاقانه بیشتری برای مبارزه و راهگشایی در عصر ارتباطات دارند واهمیتی به شنیدن صدای پای انقلاب توسط حاکمان یا نشنیدن این صدا نخواهند داد. نسل عامل انقلاب ۵۷ در عین برخورداری از آزادیهای اجتماعی و فرهنگی، به سودای آزادی سیاسی به قمار انقلاب تن داد. نه تنها به آزادی سیاسی نرسید و استبداد دینی را با استبداد سلطنتی جابه جا کرد بلکه آزادیها فرهنگی و اجتماعی را نیز از کف داد. اما نسل ما از هر دو تجربه آموخته و به دنبال جمهوری دموکراتیک سکولار است.
شاه مانند بسیاری از هیات حاکمه فعلی در ایران ادعای برخورداری از امدادهای غیبی داشت، از قتل گاههایی جان به در برد، که به قول عامه بیمه فقط میتواند با ابوالفضل (ع) باشد. هواپیمای تک موتورهاش واژگون شد و سالم ماند. در حادثه تیر اندازی دانشگاه تهران تنها گونهاش خراشید. درکاخ مرمر از رگبار مسلسلها جان به در برد. با لباس ییلاقی از کشور رفت و با اونیفورم نظامی بازگشت. صدها پادشاه و رئیس جمهور چنین اقبالی نداشتند. شاه ایران عاقبت به خیر نشد اما آرزو به دل هم نماند هرچه خواست گفت وهرچه خواست کرد بی آنکه از تاریخ پیش از خود آموخته باشد وسرانجام کیش ومات شد. این گفته ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت واز نزدیکان رهبر انقلاب که بعدها مغضوب جمهوری اسلامی شد درست است که بزرگترین رهبر انقلاب ایران شاه بود.