سهراب رضایی - رادیو زمانه
جامعه ایران وضعیت عجیبی پیدا کرده است. سالها تلاش برای کسب آزادی با اعتراض و شورش برای کار و نان در یک نقطه زمانی تلاقی کرده است. این تلاقی بوی تحول تندی را میدهد که هنوز روشن نیست بازیگران یا آیندگان را انقلاب خواهند خواهند یا نه. علی خامنهای که همواره هر اعتراضی را به ترقهبازی چند عنصر فریبخورده تشبیه میکرد مانند شاه مخلوع ایران صدای اعتراض مردم را شنیده است.
رفتارهای مرسوم سیاسی عوض شده است. چهرهای شاخص اصلاحطلبان و سبزها که زمانی مفتخر به تظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بودند، از اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ حمایت نکردند و بعضی رهبران اصلاحات به طرفداری از نظام در برابر اغتشاشات پرداختند، با این حال تندروهای جمهوری اسلامی که در مقابل اعتراضات جنبش سبز کوتاه نیامدند به شدت از خیزش دیماه ترسیدهاند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
با وجود آنکه دولت حسن روحانی برای رفع حصر رهبران جنبش سبز چانهزنی میکند رفع حصر با مانع روبهرو است، اما شورشیان دیماه ۹۶ با آنکه نمایندهای برای چانهزنی ندارند برای اولین بار در تاریخ جمهوریاسلامی شخص اول نظام را به عذرخواهی واداشتهاند.
- چرا خیزش دیماه با آنکه به سرعت در شهرهای مختلف ایران شعله کشید و گسترش یافت، ناباورانه ناپدید شد؟
- چه چیزی در خیزش دیماه مقامات را اینقدر به هراس انداخته است؟
- آیا باید منتظر اتفاقات تازهای بود؟
- چرا اعتراضاتی که دیگر وجود ندارد هنوز برای نظام ترسناک است؟
این گزارش در ادامه گزارش قبلی است با عنوان
درگیری داخلی گروههای مخالف
در یک محفل از فعالان سیاسی به بحثها گوش میدهیم. صحبت از گروههای مخالف (به اصطلاح "اپوزیسیون") است و انتقاد از آنها. بحثها به تدریج گرد گفتههای یکی از حاضران متمرکز میشوند که فشرده آن چنین است:
«این ایده که جمهوری اسلامی در هر شرایطی دوام میآورد و آخوندها رفتنی نیستند دیگر خریدار ندارد. بعد از فروکش کردن اعتراضات ۸۸، شرکت مردم در انتخابات ۹۲ و امضای برجام، این ادعا طرفداران زیادی پیدا کرد اما عمر کوتاهی داشت. خود جمهوری اسلامی به ماندن خودش اعتقاد ندارد. این احساس در مردم قوت گرفته که جمهوریاسلامی نظامی است که دارد میرود. نمیدانیم چه زمانی و چگونه میرود فقط میدانیم هر شهروند ایرانی این امید در دلش روشن شده که در عمر خودش سرنگونی نظام موجود را میبیند. اینکه هر اعتراضی ممکن است همان رخدادی باشد که به سرنگونی منجر میشود جامعه را هشیار و سیاسی نگاه داشته. متاسفانه فعالان سیاسی سهمی از این هوشیاری ندارند.
هر روز که بگذرد هر زندانی سیاسی سابق و هر اکتیویستی که در ایران باقی مانده باشد از خودش میپرسد سهم من چه خواهد بود؟ این آغاز دورانی جدید در بین اپوزیسیون ایران است. دورانی که دغدغه آزادی و عدالت تبدیل میشود به دغدغه ما برای سهمی از قدرت.
در دورانی که اعتراضات به شکل دیماه درآمده است فعالان سیاسی فرصت زیادی ندارند؛ باید تلاش کنند خودشان را در نقش لیدرهای اجتماعات مختلف بالا بکشند تا بتوانند بر جامعه تاثیرگذار باشند. انبوهی از مشکلات شخصی موجود بین محافل سیاسی باعث خواهد شد هر اکتی از جانب رقبا نگرانکننده و داعی کننده نوعی توطئه جلوه کند. در سیاست تقلب و زیرپا زدن جزو قوانین بازی است. تمام ضعفهای فکری اپوزیسیون در این دوران خودش را نشان خواهد داد. دوران سختی پیش رو است.»
نظریات این فعال سیاسی با مخالفت جدی دیگر کنشگران سیاسی همراه است ولی در لابهلای حرفها آنان عباراتی شنیده میشود که شاید بتواند به عنوان نوعی تایید نظریه بالا فرض شود:
■ فضای سیاسی به روان ما آسیب زده است. ما هر روز خبرهای بد میخوانیم. همیشه این خطر در کمین ماست که بازداشت شویم. دیگران را نمیدانم اما بنده تمایلی ندارم بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی به فعالیت سیاسی ادامه بدهم... "ولی"... باید مشخص شود چه نوع حکومتی قرار است جایگزین شود و قدرت دست چه کسانی خواهد افتاد.
■ ما اگر دنبال قدرت بودیم به جای اینکه زندان برویم با جمهوری اسلامی معامله میکردیم. پست و مقام میگرفتیم... "اما"... مشخص است اجازه نمیدهیم افراد بدنام و عوامل دولتهای دیگر بیایند و در نقش دولت موقت وارد ایران شوند.
■ اگر به تاریخ معاصر نگاه کنیم متوجه میشویم آگاهی سیاسی در ایران گره خورده است با فرهنگ نوچگی در زورخانه و فرهنگ تقلید و اقتدا در مساجد. این دو فرهنگ مستعد اعمال خشونت هستند. تا وقتی ترس از اقتدار جمهوریاسلامی وجود دارد ما به همیدگر احساس نزدیکی میکنیم اما خشونت کلامی در اینترنت نشانهای از واقعیت پنهان است. زمانی که اقتدار نظام فروپاشد و قدرت در یک قدمی گروههای سیاسی باشد انتظار میرود حذفهای خونین به وقوع بپیوندد.
حرفهایی از این دست زیاد است. اظهاراتی که با تمجید از فرهنگ گفتوگو، آگاهی و اتحاد شروع میشود به هشدار ختم میشود. در بیشتر این گفتوگوها یک ما در برابر آنها قرار دارد. فهم ماهیت و تضاد بین ما و آنها دشوار است. نمیشود با اطمینان گفت ولی ظاهراً آنها عبارتند از کسانی که طرحی برای کسب قدرت سیاسی دارند و ما عبارت است آنانی که به فکر سهمخواهی نیستند. تعریفی همینقدر نامفهوم و نامشخص اما مرسوم و موجود!
همگان از لزوم اتحاد و کنار گذاشتن اختلاف در برابر دشمن مشترک صحبت میکند اما بر خلاف گذشته سرنگونی آنقدر دسترسپذیر شده است که این گفتهها بیشتر بوی تعارف میدهد.
فقدان آلترناتیو و درنگ مردم
بازنشستهای با حقوق یک میلیون و دویست هزار تومان مستقیم سر اصل مطلب میرود:
«انقلاب بشود تا چند وقت حقوق ما قطع میشود؟ این مدت ما چی بخوریم؟ خرجی از کجا بیاوریم؟ زمان قدیم ما عادت داشتیم به سختی؛ الان زن و بچه مردم عادت ندارند به سختی. بانکها میافته دست کی؟ اگر حکومت بعدی گفت حقوق بازنشستگی جمهوریاسلامی را قبول نداریم ما چه خاکی به سرمان کنیم؟»
مردم عادی از ترسهای خود میگویند. یکی از بدهکارانش چک دارد و میترسد طلبهایش به باد برود. دیگری در پروندهای با وراث فروشنده یک ملک درگیر است و میگوید در زمان شلوغیها از پسر و دخترش خواسته از خانه خارج نشود:
«مملکت به هم بریزد بهترین فرصت است برای تشویه حساب. پانزده میلیون پرونده در دادسرا هست و مملکت بی صاحب. مردم به هم رحم نمیکنند.»
یک مادر میگوید کودکی با بیماری خاص در خانه دارد و بهم ریختن نظام اداری یا نظام درمانی باعث خواهد شد روند درمانی کودک او به خطر بیافتد.
یک پیرمرد روستایی که چندسالی است زمینهای خود را به فرزندانش سپرده و خود را بازنشسه کرده معتقد است:«خشکسالی موقع مناسبی برای انقلاب نیست.» استدلال میکند:
«اگر موقعی که حکومت بر میافتد انبارها خالی باشد دوباره همه چیز کوپنی میشود. خمینی میگفت جنگ نعمت است برای اینکه همه چیز کوپنی بود. مردم مجبور بودند حرف گوش کنند. آخوندها با کوپن قوی شدند.»
دو نکته کلی از مجموع صحبتهای مردم قابل برداشت است:
۱: بعد از خیزش دیماه همگان به فروپاشی جمهوری اسلامی اندیشدهاند و سعی کردهاند به نوعی روزهای بعد از فروپاشی نظام را برای خود تصویرسازی کنند و ضوعیت خود را سبک و سنگین کنند.
۲: خلاء قدرت و فقدان نیروی جایگزینی که بتواند این اعتماد را در بین مردم ایجاد کند که قادر است قدرت را به دست گرفته و سریعاً یک نظم اجتماعی را مستقر سازد، مردم را در حالتی از کنجکاوی ،بدبینی و انتظار فرو برده است.
این روزها در ایران هر کسی دقیقتر به اطرافیان خود نگاه کند متوجه تغییراتی زیرپوستی میشود. مردم بیشتر خبرهای سیاسی میخوانند. آن سوال قدیمی که «آخوندها کی میروند؟» تبدیل شده است به «چه کسانی قرار است جای اینها بیاید؟»
صاحبان سرمایههای کوچک نگران آن هستند در کشاکش انقلاب ارزش پول رایج کاهش یابد و سرمایه آنها به باد رود. صف کشیدن مردم برای خرید دلار در مقابل صرافیها که قیمت پنج هزار تومان را برای هر دلار آمریکا ثبت کرد صرفاً ناشی از سودای کسب سود نبود. نیاز، ترس و طمعکاری هر سه میدان فردوسی و سبزهمیدان در صف دلار ایستاده بودند.
نگاهی به گروههای مخالف؛ پیشنهادها و هشدارها
برای آنکه یک گروه سیاسی بتواند خود را به عنوان بدیل نظام فعلی مطرح کند نیاز به سازماندهی، ارتباط مردمی، شناخت صحیح از جامعه، ادبیات مناسب، شعارها و خواستههای عینی و همسو با نیازهای مردم، بازوهای رسانهای، قدرت مالی، ارتباطات داخلی و جهانی و ... دارد. کدام نیروی سیاسی در ایران میتواند ادعای جانشینی به جای نظام موجود را داشته باشد؟
مجاهدین، سلطنتطلبها و اصلاحطلبها میتوانند ادعا کنند از گروههای دیگر منسجمتر هستند. هر یک از آنان شرایط و معایب خودش را دارد. یکی سازماندهی دارد و مقبولیت ندارد، دیگری بدنه اجتماعی دارد ولی قصدی برای براندازی ندارد، آن یکی پول و رسانه دارد ولی بدنهای در ایران ندارد.
از برنامه قدرتهای جهانی نظیر ایالات متحده آمریکا برای فرآیند "رژیم چنج" اطلاعات مشخصی در دست نیست. سلطنتطلبان و مجاهدین تلاشهای آشکاری میکنند تا در کانون توجه واشنگتن باشد، و برای قدرتنمایی با این و آن عکس میگیرند، از وزیر خارجه عربستان گرفته تا کنگرسمَنهای آمریکایی. اما دنیا را چه دیدهاید: شاید ترجیح قدرتهای جهانی محفلی در میان "اصولگرایان" یا "اصلاحطلبان" و حتا شاید یکی از سرداران سپاه باشد!
چپها، روشنفکران و لیبرالهای مستقل نه رسانه دارند و نه سازماندهی. چهرههای هر گروه در شبکههای مجازی برای خودشان رسانههای کوچک و شبههشبکههایی ایجاد کردهاند اما اینها برای پروژه براندازی کافی نیست. آنها مشغول تفسیر وقایع هستند حال آنکه خواسته اصلی جامعه تغییر وقایع است.
یک دانشجو پیشنهادی ارائه میکند:
«افراد سیاسی و باسواد از همین حالا قانون اساسی حکومتی که فکر میکنند خوب است را بنویسند و منتشر کنند تا بحث ایجاد شود.» توضیح میدهد:«در روزهای انقلاب با عجله نمیشود تصمیم گرفت. اگر از همین حالا روی مسائل مهمی مثل قانون اساسی بحث شکل بگیرد مردم ایران به تدریج مسائل را میفهمند.»
صاحب یک مغازه قنادی از خاطرات پیش و پس از بهمن ۱۳۵۷ میگوید. او از مردمی میگوید که سواد خواندن و نوشتن نداشتند و به یکباره صاحب رای شدند. از انتخاباتی میگوید که در آن مردم بدون اطلاعات سیاسی به کاندیداها رای میدادند:
«شما نگاه نکن که حالا همه از آخوندها متنفر هستند. آن سالها بین مردم نفوذ داشتند.»
یک مسافرکش شخصی که از فعالان سیاسی قدیمی ایران است از روحیه هیئتی در فرهنگ سیاسی ایران میگویند:
«این جامعه به دوپاره شدن و زورورزی عادت کرده است. دعوای حیدری و نعمتی را دوست دارد. دعوای تاج و پرسپولیس را دوست دارد. قشر تحصیلکرده آن میرود بدون شناخت و آگاهی به لیست امید رای میدهد ولی اگر از کسانی که رای دادهاند بخواهید اسم نمایندگان خودشان را بگویند مطمئن باشید نمیتوانند.» اضافه میکند: «این جامعه تحصیلکرده است. تحصیلکردهاش این است تصور کنید جامعه بیسواد آنروز در انتخابات چه رفتاری داشته است. آن روزها بین یک روحانی و یک فرد روشنفکر به روحانی رای دادند؛ یک دلیل آن اعتقادات مذهبی بود، دلیل دیگر آن همذاتپنداری با عوامیت و جهل مشترک بود بین عوام ناآگاه و نهاد روحانیت در ایران.»
یک خانم سالمند به جوانان هشدار میدهد:
«فکر میکنند چون پیر هستم عقلم درست کار نمیکند. به نوههایم میگویم خمینی اولش گفت من رئیس نمیشوم. باور نمیکنند.»
توصیه میکند:
«جوانها مراقب باشند گول نخورند. کسی که میآید روی صندلی مینشیند دیگر بلند نمیشود. همان اول کار تکلیف را مشخص کنند که اگر کار از کار گذشت دیگر ۴۰ سال پشیمانی فایده ندارد. عمری که رفت دیگر بر نمیگردد.»
یکی از فعالان جنبش زنان میگوید نگران خلاء هژمونیک اپوزیسیون ایران نیست زیرا «مهم کنار رفتن جمهوری اسلامی است» و به دلیل «تاثیر زیاد شبکههای مثل بیبیسی و صدای آمریکا» و «شبکههای اجتماعی» امکان موفقیت «تندروها» وجود ندارد. صرف نظر از اینکه شبکههای ماهوارهای یا اینترنتی میتوانند جای خالی یک نیروی آلترناتیو را پر کنند یا نه؛ و صرف نظر از اینکه چنینی ابزاری پاسخگوی دغدغه مردم جامعه در مورد خلاء قدرت هست یا نیست؛ باید به نقش رسانه بها داد.
وقتی هیچ نیروی سیاسیای در جامعه هژمونی نداشته باشد تکلیف انتخابات را رسانه، شایعه، تبلیغات، هیجان، موج و منافع صاحبان رسانه تعیین میکنند. یک روزنامهنگار حقالتالیفی میپرسد:«کدام کانالهای تلگرامی بیشترین عضو را دارند؟ این کانالها دست چه افرادی هستند؟» منظور او از سوالی که طرح میکند مشخص است اما همین سوال را میتوان درباره سه شبکه تلویزیونی فارسی زبان که مخاطبان پرشمار دارند تکرار کرد. همین سوال را میتوان در مورد هر رسانه تلویزیونی، رادیویی و اینترنتی مطرح کرد.
این خبرنگار معتقد است «رسانه یعنی اینترنت و موبایل» و سعی میکند ترکیب نخبگانی را که قدرت بعدی را تشکیل میدهند با توجه به تبلیغات کانالهای پرمخاطب تلگرامی حدس بزند. «این کانالها پول میگیرند و تبلیغ میکنند». همچنین تذکر میدهد که «تاثیر ورزشکاران و بازیگران را روی جامعه همیشه مثبت نیست. آنها با توجه به تاثیر زیادی که روی ناآگاهترین و پرشورترین قشرهای جامعه دارند سدی در برابر آگاهی سیاسی هستند.»
صاحب یک کسب و کار موفق اینترنتی که زمانی از فعالان جنبش دانشجویی بوده است همه نظرات منفی درباره کارکرد شبکههای اجتماعی را ناشی از عدم درک جهان نوین میداند.
«با روزنامههای کاغذی، خریدهای نقدی، پاساژگردی، تلویزیون، دوربین عکاسی، پول کاغذی و... خداحافظی کنید. تا چند سال دیگر بعضی از شغلهای مهم امروز منسوخ میشود. آن دیدگاه قدیمی که گذشته را زیبا جلوه میدهد ناشی از ترس است.»
اضافه میکند:
«توهم توطئه را کنار بگذارید. مردم شبکه تلویزیونی و مجری ندارند اما گوشی هوشمند دارند. فاصله رسانه و مخاطب کاهش یافته. این روزها هرکسی میتواند تولید محتوی کند.» و میپرسد:«جامعه به شبکه ارتباطی قوی و گسترده مجهر شده است. روزانه چقدر تولید محتوی درباره سیاست و ورزش روی همین بستر انجام میشود؟ وقی یک سلبریتی را میبینید که شرکتها برای تبلیغ تجاری روی اینستاگرام او حاضر میشوند ۱۰۰ میلیون تومان بپردازند احتمالاً به خودتان میگوئید چقدر احمقانه! بیائید از زاویه دیگری ببینیم چه اتفاقی دارد میافتد. این فرصت برای کسانی که تحصیلاتی ندارند، زیبایی آنچنانی ندارند، مجبور نشدهاند از اتاقهای مدیران صنعت مد و سینما عبور کنند و فقط یک گوشی هوشمند دارند فراهم شده است برای خودشان موقعیت و جایگاه ایجاد کنند. یک روزنامهنگار، یک فعال دانشجویی، یک فعال سیاسی، هرکسی میتواند این موقعیت را برای خودش ایجاد کند.»
میگوید در مهمانیها با افراد سیاسی و روشنفکرانی که از محتوای رسانههای فارسی گلایه دارند بحث میکند:
«به آنها میگویم هیچ رسانهای قادر نیست جلوی موجهای تولید محتوی مقاومت کند. در اعتراضات دیماه یک استاندارد جدید اجباری شد و دوربین موبایل را روشن کن، اسم شهر و تاریخ را بگو، حالا آنچه تو میبینی و میخواهی بقیه ببنند روی آنتن است. دیگر یک رسانه بزرگ کارکرد زیادی ندارد، شبکهای از ارتباطات کانالهای دارای سه تا ۷۰ هزار عضو بعلاوه چند کانال با سیصد هزار تا ۱,۵ میلیون عضو این قدرت را دارد ظرف کمتر از شش ماه سلیقه سیاسی یک جامعه را یکدست کند. این تغییر در سبک زندگی ما ایرانیها بازگشتناپذیر است. اگر فکر میکنید حرف شما درست است باید تولید محتوی و شبکهسازی کنید.»