منبع : نیویورک تایمز / ترجمه سایت دیپلماسی ایرانی
مهاجر ایرانی بودن اصلاً ساده نیست. وقتی در اواخر دهه ی 1970 به آمریکا آمدم، قدم در دنیایی گذاشتم که مردم من آدم های بدی بودند و من باید در این میدان نماینده آنها می بودم.
در حالی که چینی آمریکایی، بروس لی و ایتالیایی های آمریکا راکی را داشتند، من بحران گروگان گیری را داشتم. چه راهی برای پیدا کردن دوست وجود داشت! من از هر چیزی که با پیشینه ایرانی ام باید انجام می دادم خشمگین می شدم. از جمله یکی از قدیمی ترین سنت های فارسی که سالانه توسط خانواده ام جشن گرفته می شد، نوروز.
نوروز که به «روز جدید» ترجمه می شود و از آمدن بهار خبر می دهد، با مراسم و جشن های زیادی همراه است. هر ساله، پدربزرگ و مادربزرگ من، روی یک میز سفره هفت سین که شامل آینه، یک سیب و حتی ماهی قرمز است، تزیین می کنند که نمادهایی از امید به سال جدید است. وقتی دوستان آمریکایی من بطور اتفاقی آن را دیدند از من پرسیدند که اینها برای چه بود؟ چرا شما یک ماهی قرمز و چمن و سیب در دور آن دارید؟ پاسخ دادم «این برای سال جدید ما است ... ما از ایران هستیم ... اما تروریست نیستیم!»
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
نوروز در سراسر جهان در یک لحظه اتفاق می افتد و بعضی سال ها در ساعت 3 نیمه شب کالیفرنیا، جایی که ما زندگی می کنیم، بنابراین پدرم ما را در آن موقع از خواب بیدار می کرد تا به اقوام او در ایران تبریک بگوییم. وقتی از پدرم پرسیدم که چرا ما نمی توانیم صبر کنیم تا در ساعات عادی با آنها تماس بگیریم او پاسخ داد «پسر، در فرهنگ ما این بی احترامی است که اجازه بدهی آنها قبل از تو تماس بگیرند.»
در دانشگاه، همه چیز تغییر کرد. من با یک گروه از بچه های ایرانی-آمریکایی آشنا شدم که مانند من در همان رنج ها و مصیبت ها بسر می بردند. ما همدیگر را در آغوش گرفتیم و فرهنگمان را پذیرفتیم.
من در کنسرتهای ایرانی شرکت کردم. در یک تیم فوتبال که بیشتر آنها ایرانی بودند بازی کردم و حتی برای یادگیری خواندن و نوشتن بهتر فارسی به کلاس رفتم. کمی بیشتر در مورد تاریخ پیچیده آمریکا با ایران آموختم و اینکه چگونه سازمان سیا در اوایل دهه 1950 به سرنگونی نخست وزیر ایران که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بود، کمک کرده است. چیزهای دیگر زیاد سیاه و سفید به نظر نمی رسید و من بدون احساس شرمندگی فرهنگ ایرانی را توانستم خوب ببینم.
در یادگیری برای قدردانی از پیشینه ام، شروع به دیدن زیبایی های مراسم نوروز کردم. یک سال پدربزرگم از من خواست تا او را به کنار رودخانه ای ببرم. او سبزه ی خود را به آب انداخت. این یک نماد برای فراموشی گذشته و انتظار آینده ی بهتری بود. همانطور که در غرب هر سال اول ژانویه ما تصمیمات سال نو را می گیریم تا خودمان را بهبود بخشیم.
من شروع به دیدن شباهتهای بیشتر بین نوروز و بسیاری از تعطیلات غربی کردم. تفاوت اصلی این است که نوروز شامل همه ی تعطیلات آمریکایی است که به صورت یک جشن دو هفته ای درآمده است. سال جدید مانند شب سال نو است و ما هدیه ای مانند کریسمس می دهیم، ما تخم مرغ هایی مانند عید پاک می گذاریم، مانند هالووین خانه به خانه به مهمانی می رویم، مانند چهارم ژانویه آتش بازی می کنیم و مانند روز کارگر دسته جمعی به گردش می رویم.
تقریباً 40 سال پس از ورود به آمریکا، ایران همچنان یک دشمن ایالات متحده در نظر گرفته می شود. در دولت ترامپ هر قانون ممنوعیت مسافرت دارای تبصره های 1، 2 و 3 شده است و مانند آیفون بروز می شوند. با این حال، من دیگر از پیشینه ایرانی ام خشمگین نیستم. هر چیزی که هست، من به آن افتخار می کنم. اکثر ایرانیانی که می شناسم خوب و سخت کوش هستند. شاید در رسانه های غربی و سخنرانی های رئیس جمهور ترامپ ما به عنوان آدم های شرور به تصویر کشیده شویم، اما در زندگی واقعی ما بسیار خوشحال هستیم.
این بهار هنگامی که صدای پرندگان را می شنوید و بوی عطر گل های شکوفه می شنوید، به نوروز و ایرانیان فکر کنید؛ اما اگر حساسیت های فصلی دارید، ما را سرزنش نکنید. ما به اندازه کافی رنج می بریم.
ماز جبرانی