احمد زیدآبادی - جنجالی که بر سر پیدا شدن جنازۀ رضاه شاه در رسانه ها به پا شده است؛ به نظرم از نقطه نظر جامعه شناسی سیاسی پیامی در بر دارد.
رضا شاه با آنکه در ایجاد زیرساخت های مادی ایران مدرن نقش مهمی بازی کرده است؛ اما به علت شیوۀ استبدادی حکومتش هیچگاه در بین قشر وسیعی از روشنفکران و اهل فکر و نظر محبوب نبوده است.
در واقع فقط بخش کوچکی از تحصیل کردگان عصر رضا شاهی که اقتدار و ساده زیستی و پروژه های نوسازی اداری و اقتصادی او را از نزدیک تجربه کرده اند؛ با سماجتی خاص به او وفادار مانده اند؛ تحصیل کردگانی که در دوران کهنسالی به سر می برند و در خلوت و جلوت از ستایش او دریغ نمی کنند.
نمونۀ مشخص این گونه افراد دکتر احمد حامی استاد راه سازی دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران بود. به یاد دارم که در دهۀ 60 او در سمیناری علمی در حضور بسیاری از مقام های رسمی جمهوری اسلامی به صراحت گفت که افتخار می کند که شاگرد مکتب رضا شاه است!
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
با توجه به این سابقه، بازتاب گستردۀ پیدا شدن احتمالی جنازۀ رضا شاه و نوعی همدلی بخشی از افکار عمومی با آن به چه معنی است؟ طبعاً می توان این حادثه را به رفتار عکس العملی بخشی از مردم در مقابل برخی عملکردهای حکومتی نسبت داد و از کنار آن گذشت؛ اما به نظرم ماجرا پیچیده تر از این است.
رضا شاه به عنوان رهبری مستبد و مقتدر اما د رعین حال کارآمد و مفید معروف است؛ فردی که با تکیه بر منابعی محدود و وسائلی ابتدایی، راه آهن سراسری ایران را از میان کوههای صعب العبور گذر داد و در عین حال، سید حسن مدرس و شماری از نزدیکان خود چون تیمورتاش را هم به قتل رساند.
به نظرم توجه به رضا شاه نوعی نومیدی از شرایطی است که نهاد دولت را از اقتدار تهی کرده است به طوری که توان تصمیم گیری برای حل معضلات کشور و یا اجرای تصمیمات خود را ندارد و کارش به "حرف درمانی" تقلیل یافته است. در واقع با کمی تأمل می توان دریافت که کشور نه فقط دستخوش نوعی از ملوک الطوایفی است و مسئولان هر استانی ساز خود را می نوازند، بلکه در هر شهر و آبادی نیز دهها نهاد و دستگاه با تعریف منافع و رانت های مشخص اقتصادی و سیاسی و مدیریتی برای خود و اطرافیان شان، در جهت خنثی ساز فعالیت های یکدیگر در نزاع و رقابت اند و از این جهت نه فقط مشکلی را حل نمی کنند بلکه به انباشت روزافزون مشکلات دامن می زنند.
پیش از این هم نوشته بودم که در شرایط انباشت مشکلات، یک فرد عادی جامعه در پی دمکراسی و این قبیل سخنان نیست؛ او صرفاً می خواهد که مشکلاتش از هر طریقی حل شود. در چنین شرایطی، زمینه برای ظهور فرد مقتدر و با صلابت و حتی مستبدی فراهم می شود که کارآیی خود را در عمل نشان دهد و در نزاع بین کانون های متعدد قدرت، تصمیمی فیصله بخش بگیرد. چنین فردی اگر در حوزۀ زندگی خصوصی و فرهنگی و شیوۀ زیست افراد دخالت نکند و آنها را از این جهت به تنگ نیاورد و با دنیا هم به گونه ای راه سازش و مسالمت در پیش گیرد؛ می تواند از اقبال عمومی برخوردار شود.
بدین ترتیب، در حالی که اهل سیاست از توجه به مشکلات اصلی جامعه باز مانده و اهل فکر و اندیشه نیز خود را درگیر مفاهیم انتزاعی کرده است؛ جنازۀ رضا شاه به سخن در آمده و به زبان بی زبانی به همۀ ما می گوید که اگر با همین فرمان برانید؛ باید منتظر ظهور کسی چون من باشید! منی که زبان های دراز را بریدم و دهان همۀ منتقدان را میخکوب کردم، اما در عوض، امور روزمره تان را به سامان آوردم!