بیم و امید همزاد تصمیمهای بزرگ سیاسیاند که نتایج و پیامدهایشان در آینده نمودار میشوند. در لحظۀ انعقاد و امضای برجام، توسط پنج عضودائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد به علاوۀ کشور آلمان از یکسو و ایران از سوی دیگر، این احساسِ امید بود که، نه تنها نزد ایرانیان، بلکه بر بخش بزرگی از افکار و احساس جهانی بر بیم چیرگی یافت. اما در لحظۀ اعلام خروج ایالات متحدۀ آمریکا از این پیمان، نسبت میان این دو حس عاطفی انسانی، به ویژه نزد بسیاری از ایرانیان عکس گردید. مردم ایران، ضمن احساس خشمی بزرگ، از نتایج و پیامدهای این تصمیم، که نامی جز نقض پیمانی بینالمللی نمیتوان بر آن نهاد، بسیار بیمناکند و در این بیمناکی حق دارند.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
دونالد ترامپ، همراه با اعضای دولتش که آگاهانه و به تدریج توسط خودِ وی از میان جنگطلبترین و مهاجمترین محافل آمریکایی و از میان سرسختترین مخالفان برجام و ایران گردآوری شدهاند، آشکارا بازی خطرناکی را آغاز و آتشی را دامن زده است که دود آن به چشم بسیاری خواهد رفت و بعید است که کشور آمریکا از پیامدهای تیرۀ آن بیبهره بماند.
مردم ایران بازهم حق دارند که خشمگین و ناآرام و دلنگران باشند؛ نه تنها از پیامدهای تصمیم ترامپ، که استراتژی آن هیچ چیز جز انزوای کامل و ناتوان ساختن قدرت دفاعی ایران نیست، بلکه بیشتر از این رو که در کانون اصلی قدرت سیاسی و حاکمیت این ملت نیرویی جای گرفته است که سیاستها و ایدئولوژی حاکم بر آن مسبب مشکلات و گرفتاریهای ایران و تضعیف بنیانهای کشور و قوای ملت بوده است؛ نیرویی که در اوج آغازین قدرت و انسجام درونی خویش، و در آغاز ظهور نامیمون خود، بر بستر غفلت جامعۀ ایرانی و جهالت روشنفکری آن، با خیال نبرد با «کفر جهانی» و در رأس آن «شیطان بزرگ» بر تخت دولت ایران نشست، و تا امروز همان سیاستها و افکار ضد ملی و ضد مردمی را دنبال میکند. مردم ایران هرگز نه تنها به این سیاستها نپیوستند، و ابزار رژیم در ضدیتش با تمدن و فرهنگ و ارزشهای انسانی نشدند، بلکه در طول چهاردهه گذشته با مبارزات و مقاومت و از خودگذشتگیهای بسیار، از پیکر و از قدرت رژیم اسلامی کاستند و شکاف در صف درونی آن انداختند و بخشهایی از آن را با خود، در رسیدن به صلح و هزیستی با جهان، همراه کردند.
اما بازی غلط دولت ترامپ با نقض برجام به ادامۀ مبارزات ایرانیان خلل وارد کرده و آن را به تعویق خواهد انداخت. مردم ایران از تصمیم ترامپ بوی استراتژی نابودی ایران و قصد تدارک مقدمات تجاوز نظامی «بیدرد سر» به ایران را استشمام میکنند. از همینرو در ادامۀ مبارزات خود علیه حکومت اسلامی تعلل و درنگ خواهند کرد.
آنچه طراحان استراتژی فوق نمیفهمند و یا در فهم آن خود را به نفهمی میزنند، آنست که اگر دشمنی با جمهوری اسلامی، هستی ایران، ملت و کشور را نشانه گرفته باشد، مردم ایران را پشت همین رژیم، به رغم چهار دههای که یوغ استبداد و فساد و تباهی آن را به گردن دارد، گرد خواهد کرد و یا در کمترین حالت در طرح مطالبات برحقشان، در برابر این رژیم، به سکوت وادار خواهد نمود. زیرا برخلاف ولایت آخوندی امتگرا و سران سپاه امنیتی آن که دشمن درونی ملت ایرانند، و در محاسباتشان بقای ملت و کشور و مصالح آن جایی و جایگاهی ندارد، اما هستی کشور و بقای ملت برای ایرانیان برترین الویت است، حتا اگر به قیمت ایستادن در کنار و در پشت چنین رژیمی باشد، که در حال حاضر بر سریر قدرت و فرماندهی ایران نشسته است و مردم ایران مانند همۀ ملتهای هشیار و تجربهآموخته میدانند که هیچ نبردی بدون سر و فرماندهی نمیشود. ابزار دفاع از هستی کشور، هر چه میخواهد، و امکان حفظ بقای آن به یاری هر که میخواهد باشد غنیمت است، به ویژه برای ملتی که به انزوا و استیصال بینالمللی رانده میشود. کشاندن ملت ایران به انزوای بینالمللی و برهنه کردن او از هرگونه ابزار دفاعی از خویش و بر همزدن توازن نیروهای منطقهای به نفع دشمنان کنونی و تاریخی ایران بدترین راهیست که دولت آمریکا برگزیده است.
آمریکاییان، در این چهل سالۀ دشمنی میان رژیم اسلامی و آمریکا، جز در موارد استثنایی، هرگز نسبت به مبارزات ایرانیان و پیچیدگیهای آن، از جملۀ بستن راه مداخلۀ بیگانگان، در امری که به خود ایرانیان مربوط است، اعتنایی نداشتهاند و عموماً بدان همچون ابزاری در پیشبرد اهداف خود نگریستهاند. و این را مردم ایران در عمل دریافتهاند. از همین روست که سخنان مشمئزکنندۀ ترامپ در «تمجید» از ملت و تاریخ آن، در هنگام اعلام نقض قرارداد برجام، که مهمترین سند مودت و جستجوی راههای دوستی ملت ایران به سوی جهانیان بوده است، بیش از آن که امیدی بیآفریند، یادآور «دوستی» دروغین هیولایی بدهیبت و هراسآور شده است. اما، در برابر هرگونه بیم و ناامیدی، بیتردید، یادآوری دوبارۀ مبارزات ملت ایران و فراخواندن اهداف بزرگ و ویژگیهای برجستۀ آن به ضمیر آگاه و خودآگاه هر ایرانی در این خطرناکترین لحظات تاریخی کشور برای بسیج قوای مقاومت هوشمندانه ملت لازم است و امیدآفرین.
مبارزات مدنی و سیاسی بدور از خشونت مردم ایران، در جهت تغییر تدریجی و در مسیر احیای دوبارۀ فرهنگ، نگرش و منش ایرانی و تجدید پیمان این ملت با عهد دیرینۀ خویش یعنی «سوار کردن کشور به قطار تمدن و ترقی» و پیوستن به جامعۀ جهانی، و زندگی صلح آمیز با این جهان، از همان فردای انقلاب و تصرف حاکمیت ایران بدست اسلامگرایان، آغاز گردید. نخستین گام این پیکار، همانا شرکت ارتش ایران در دفاع از میهن در جنگ تحمیلی صدام حسین به پشتیبانی جهانی، اعم از غرب و شرق، بود. که در عین حال نشانه و هشداری بود بر روحیۀ ایرانی و الویت وی در دفاع از سرزمین و مرزهای خود، هم به جهانیان و هم به تازه به قدرت رسیدگان اسلامی و امتگرا. پس از خاتمۀ آن جنگ و بقای تمامیت سرزمینی ایران، دوری تازه از مبارزات آغاز و گسترش و عمق یافت و به تدریج به حوزههای فرهنگی، مدنی و لایههای مختلف اجتماعی کشید. مبارزات جوانان و در رأس آن مبارزات زنان در راه حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی موجب غرور و سربلندی شد و در حوزۀ فکری، آگاهیهای تاریخی و خودآگاهی ملی به تدریج به اوجهای بلندی رسید و تکیهگاهی گردید در ایستادگی ملی و تجدید پیمان با حفظ این نیاخاک، تحقق حقوق ملت و بازگرداندن حق حاکمیت به او و تحقق و تضمین حقوق احاد و آزادی افراد آن. از نخستین برجستگیها و دستاوردهای مهم این مبارزات تنگ شدن تدریجی اما فزایندۀ عرصه جولان و حیات فرهنگی رژیم اسلامی بود. ملت ایران به همت جوانان و زنان خود و بر بستر آموزههای تازه تاریخی و ملی به یاری فرزانگان ایران، چهره ملی و حساب فرهنگی و رفتاری خود را از رژیم امتگرای اسلامی و ستیزهجو جدا کرد و با تمام قوا سعی نمود این تفکیک و جدایی را به رخ و آگاهی جهانیان بکشد. اما جهان و در رأس آن دولتهای غربی و در بالای سر همه آنها آمریکاییان، در بیشتر مواقع چشم اغماض بر این تفکیک بستند. اما ملت ایران از پا ننشست و امید از دست نداد.
بر بستر این مبارزات، با سویۀ قوی فرهنگی، پیکار سیاسی با رژیم اسلامزدۀ امتگرا رنگ و بوی خاص خود را یافت. پرهیز از خشونت و انقلابیگری مهمترین ویژگی و استفادۀ هوشمندانه از روزنههایی که از وجود پرتناقض نظام اسلامی برمیخاست، تشخص آن شد. از جمله باید به این ویژگی و تشخص، دامن زدن هوشمندانه به تنش و جدال قدرت در درون نظام و چالش و کاهش توان آن را افزود. شرکت گستردۀ مردم در انتخابات ــ به رغم آزاد نبودن آنها ــ به تقویت جناحهایی انجامید که در راه حفظ «آبروی» انقلاب و «حاکمیت» اسلامی خود، آمادۀ پیوستن به بخشی از مطالبات و حقوق مردم بوده و حاضر شدند گامهایی، هر قدر لرزان، در به چالش کشیدن کانون اصلی فاسد و منحط قدرت یعنی ولایت مطلقه فقیه و دست دراز امنیتی و سپاهی آن، بردارند. فشار مردم و طبقۀ سیاسی کشور و پرهیز آنان در برهم ریختن اوضاع و خودداری از چنگ انداختن به شعارسرنگونی رژیم به هر قیمت و همراه نشدن با آن، در حاشیۀ قدرت اصلی نظام اسلامی، نیرویی را پدید آورد که ضرورت وجودی آن پیشبرد مبارزۀ درونی قدرت حاکم، بدون ایجاد خلأ قدرت، بود. مبارزه دو سویۀ مردم یعنی طرح مطالبات و زنده نگه داشتن و فشار برای تحقق آنها از یکسو و حمایت از اصلاح طلبی، به ویژه در مقطع انتخابات، از سوی دیگر، این نیروی در حاشیه قدرت سیاسی را به تدریج از سیاستهای مخرب رژیم جدا و آمادۀ تجدید نظر در برخی وجوه ایدئولوژی اسلامی آن نمود؛ در عرصه داخلی به نفع مردم و در حوزۀ بینالمللی به نفع صلح و همزیستی جهانی. پایندگی مبارزاتی و استواری اخلاقی مردم ایران، آنان را از جنبشی به جنبش دیگر، از جنبش دوم خرداد به جنبش سبز، از جنبش زنان به جنبش دانشجویان، از همایش علمی اندیشمندان و دانشمندان به پویایی هنرمندان و تعمیق مطالبات اجتماعی و گسترش آگاهی ملی و رشد جامعۀ مدنی هدایت نمود. حضور و اعتراضات خیابانی تنها لحظههای کوتاه و مختصر این جنبش و پویایی دائمی بود. هر چند جنبشها یکی پس از دیگری سرکوب شدند و مردم صحن خیابانها را، بیشتر برای جلوگیری از آشوب و خودداری از از همپاشی نظم و امنیت کشور، ترک گفتند و جوشش و غوغای خیابانی خوابید، اما مردم از پای ننشستند و رژیم اسلامی را در زندگی روزانه و در لحظه به لحظۀ زیست خود دچار گرفتاری و عجز کردند.
اما غربیها، که گویا تنها غوغاهای خیابانی را میشنوند و تحول جوامع را تنها در سرنگونی رژیمها ــ به هر قیمت و در بسیار مواقع به قیمت نابودی آن مردمان ــ میبینند، همچنان حساب مردم و رژیم اسلامی را روی هم ریختند. اما بازهم مردم ناامید نشدند. بزرگترین و شورانگیزترین حضور مردم در انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری بود که حسن روحانی را به میدان آورد تا بزرگترین هدفِ آن لحظۀ تاریخی ایران؛ یعنی آغاز مذاکرات مسالمتآمیز برای حل مشکل و بحران ایران با جهان غرب را به سرانجامی برساند تا نخست ابرهای تیرۀ «حملۀ نظامی» به ایران از آسمان کشور کنار زده شوند، حتا اگر به سود جمهوری اسلامی و به قیمت تثبیت مقطعی و بقای موقت آن تمام میشد. ما بعید میدانیم که جهان غرب اگر با اشتباهات و شکستهای بزرگ سیاستهای خود در خاورمیانه و شمال آفریقا، انجامیدن «بهار عربی» و به زمستان فلاکت و بدبختی میلیونها انسان، سربرآوردن هیولاهای تروریست اسلامی از زمین سوختۀ سرنگون کردن رژیمهای «همراه» و «حامی» غرب و براه افتادن موج سهمگین آوارگی و پناهندگی مواجه نشده بود، آمادگی آن را میداشت با این خواست و هوشیاری بزرگ ملت ایران همراه شود. برجام سند قصد مودت، جستجوی راههای نزدیکی و همزیستی مسالمتجویانه با جهان و حل همۀ مشکلات ایران با جهان در پای میز مذاکره بوده است، نه نشانۀ ناتوانی جهان غرب در جلوگیری از دست باز نیروهای تندرو ایران در منطقهای که دست غرب و در رأس آن آمریکاییان، در کشاندنش به «جنگل هابزی» آشکار بود. برای فهم درست این ناتوانی آمریکاییان و متحدینشان در خاورمیانۀ اسلامی ــ عربی باید به ریشۀ اشتباهات پی در پی خویش در بهم ریختن و از همگسستن هر چه نشانی، حتا به ظاهر، از نظم و امنیت بود بازگردند. بجای این واقعبینی، چرا از در انتقامجویی از ملت ایران برآمدهاند؟!
نقض برجام از سوی دولت آمریکا، شکستن پیمانیست که در کسب اعتبار سیاسی و حقوقی، مراحل گوناگونی را طی و امضاء و تأیید بالاترین سازمانهای بینالمللی و دولتهای قدرتمند جهانی را بر خود دارد. در چشم مردم ایران، این پیمانشکنی اما نقطۀ آغاز پیشبرد طرح نابودی ایرانست. دولت ترامپ، در یکسال و اندی از عمر خود و زمینهسازیها و تبلیغات زهرآگین آن علیه ایران، با شکستن این تعهد، گام مهم و مقدماتی برای تحقق استراتژی شوم خود برداشته است. مرحلۀ بعدی فشارهای شدید بر اروپا به منظور طرح خواستهای فزاینده در مسیر خلع سلاح ایران و تهی کردن آن از هر امکان دفاع نظامی از خود، توسط اروپاییان است. با توجه به پیچیدگی و درهمآمیختگی منافع اقتصادی و دفاعی اروپا با آمریکا، ترامپ میداند که اروپاییان در نهایت، هر قدر هم بیمیل، در کدام جبهه خواهند ایستاد. دستگاههای تبلیغاتی دولت اسراییل، در خطاکار نشاندن ایران دمی از کار نمیافتند. استعفای ناگهانی رئیس آژانس بینالمللی اتمی، در ارتباط با این تبلیغات و ادامۀ آن در ردۀ «بالاتر» و «معتبرتری» از سخنان نتانیاهو، در گوش دولتهای اروپایی و افکار جهانی میباشد. دستگاه «دیپلماسی» عربستان سعودی بر محور برانگیختن صفی گسترده در دشمنی با ایران، آن هم به یاری حسابهای کلان بانکی و قراردادهای نفتی و تسلیحاتی و خریدن کشورهای اسلامی، همیشه نیازمند و دست به دهان، در خدمت استراتژی ترامپ در فراهم سازی مقدمات حمله نظامی به ایران، با کمترین هزینه و حتیالامکان بدون دخالت مستقیم آمریکاییان خواهد بود. بعید است، چشم بیدار و هشیار ایرانیان سیاستآموخته این همه توطئه و دسیسه را نبیند، کسی که میبیند و بیدار است، راه چاره میجوید و مییابد. ملت ایران، هر چند به سختی، اما راه بقای خود را یافته و میداند، در بزنگاههای تاریخی کجا باید بایستد. آنجا بیتردید، جایی نیست که دشمنان ایران صف کشیدهاند.
آمریکاییان، با این اقدام و با پافشاری برای پیشبرد طرح خود، بار دیگر ملت ایران را زیر فرمان بالاترین الویت خویش، یعنی حفظ ایران قرار خواهد داد. هر ایرانی که دل در گرو حفظ ایران دارد بار دیگر وادار میشود در هر اقدام مبارزهجویانه و هر پیکاربرحق خود علیه رژیمی، که بر سریر فرماندهای آن نشسته است، تا رفع خطر، هزار بار تأمل کند؛ همچون انسان بیتوشهای که آخرین سکۀ خود در خرج را، هزار بار، زیررو کرده و در صرف آن میاندیشد.
این مقاله پیش از این در سایت [بنیاد داریوش همایون] منتشر شده است.