*
*
*
آن قصر که جمشید در آن جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
«خیام»
شیرین، شیرینیاش به تلخی گرایید
شیرین، نه آب تنی کرد و نه شیرینی
شیرین، شور و تلخ شد و زهرِ دنیا به کلامش شد
آنگاه که زبان باستانیاش را نفهمیدند
شیرین، یک آبِ خوش از گلویش فرو نرفت تا این که بر سردار رفت
فرهاد، یارشیرین نبود، اما با او به سر دار رفت
فرهاد، سر به شیدایی بر نیاورده بود
فرهاد، در سیاهچال دیوان و ددان بیهوده زجر کشید
پیش از آن که بیگناه به جرمِ تبار باستانیاش بر سر دار برود
فرهاد خود نقشی در بیستون شد
فرزاد چون خورشیدی میدرخشید
فرزاد، هنوز هیچ کمانی را نگشوده بود
فرزاد، پایش را از خاک باستانیاش فراتر نگذاشته بود
فرزاد، در سنگلاخِ خشک میهن نهالِ فرهنگ میکاشت
فرزاد، آموزگار ماهیهای کوچک کامیاران بود
مهدی، آزاده مردی از تبار شیرین و فرهاد و فرزاد
مهدی، به جرمِ انسانیتِ بسیارش بر سر دار رفت
مهدی، با رویای آزادی خلقاش بر سر دار رفت
مهدی، در بهار چوبه دار را از جوانیش رویاند
علی، از تبار باستانی شیرین و فرهاد و فرزاد و مهدی بود
علی، جوانمردی در سحرگاه زندگی، در یک سحرگاه بر سر دار رفت
علی و مهدی و شیرین و فرزاد و فرهاد. اسطوره اسلامی نبودند این پنج تن
چهار مرد و یک زن (و نه چهار زن برای یک مرد) که در یک سحرگاه و در لحظه اعدام با هم برابر و شریک شدند اسطورهای اسلامی نیستند اسطورهای باستانیاند. آنها اسطورهای حماسیاند.
همگی بهرامانی بی گورند که پس از مرگ نیز بی گور ماندند
از هراس شبحِ مرده ایشان است که دیوان و ددان را خواب به چشم نمیآید
اینان در قلب ملتی جای دارند و گرامیاند
فرزاد و فرهاد و شیرین و علی و مهدی، این پنج تنِ ملتِ ما
۱۵ مه ۲۰۱۸ پاریس
مهستی شاهرخی
___________________________________________________________
در هشتمین سالگرد مهدی اسلامیان - علی حیدریان - فرزاد کمانگر- فرهاد وکیلی- شیرین علم هولی آتشگاه، که پس از زندان و شکنجه به اتهام واهی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ (۲۰۱۰/۵/۹) ناگهان در یک سحرگاه به دار آویخته شدند و تاکنون گورشان مشخص نشده است.