"نظام جهانی" که اکنون مدیریت جهان را به عهده دارد ، تا قبل از جنگ جهانی دوم توسط اروپا پایه گذاری و پس از آن با مدیریت آمریکا تا به امروز سردمدار سیاسی،اجتماعی و اقتصادی دنیاست. اگر بخواهیم این نظریه را به صورت مختصر و مفید توضیح دهیم باید اینگونه که والراشتاین میگوید به آن پرداخت:
"طبقه، مفهومی است که از نظر تاریخی با اقتصاد جهانی سرمایهداری یا نظام نوبنیاد جهانی پیوند داشته است. این نظام جهانی از سه عنصر اساسی تشکیل یافته است: یک بازار واحد، یک سلسله ساختارهای دولتی یا کشورهایی که بر عملکرد بازار اثر میگذارند، و سه سطح (مرکز، نیمهپیرامون، و پیرامون) در نوعی فرایند استثمار که متضمن تصاحب مازاد کار است. کشمکش طبقاتی از رابطهی میان این سه سطح نشأت میگیرد. مرکزنشینان همواره در تلاش برای تضمین موجودیت این سه حلقهاند تا امتیازات خویش را بهتر حفظ کنند در حالیکه پیراموننشینان برعکس، در صدد کاهش این سه حلقه به دو حلقهاند تا بهتر بتوانند آن امتیازات را از میان بردارند. این نبرد بر سر موجودیت حلقهی میانی، چه از نظر سیاسی و چه از نظر ساختههای ایدئولوژیک اساسی، پیوسته در جریان است".
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
با این تعریف برمی گردیم به بحث مورد نظر، که چگونه نظام کنونی جهان درحال فروپاشی می باشد..!؟
نظام جهانی در حقیقت از روز پیدایش ، خود را موظف دانسته که از نظر علم و تکنولوژی پیشتاز باشد . این امر شاید تنها نکته مثبت آن باشد ، اما این جریان از جایی بیمناک می شود که به همان نسبت که فلسفه ،عرفان و عشق به حاشیه رفته و حذف شده اند ، در قبالش علم ، تکنولوژی ، مدرنیته به صورت چشمگیری درحال رشد است . وضع ناخوشایندی که هم اکنون در روحیاتِ اکثریت مردم جهان مشاهده می شود و با گذرِ زمان این وضع ، اسفناکتر از پیش و به شکلی شتابان پیش می رود. خلأ فلسفه در جهانِ امروز ، کار را به جایی کشانده که با متداول شدنِ مرگ هزاران انسان و رویدادهای نابهنجارِ گوناگون را در روزمره برایمان عادی جلوه می دهد . تاجایی که تصور نمی کنیم که در آینده ممکن است خودِ ما هم یکی از قربانیان این اتفاقات ناموزون باشیم . اخلاق در سیاست جایش را به دروغ ، فساد و تبهکاری سیاسی داده است. رفتار سیاستمداران درچارچوب این نظام جهانی پس از مدتی بیماری های روحی و روانی را به مردم خودشان انتقال داده و به مرورِ زمان اکثریت مردم تحت نظر این سیاسیون وجدان آگاه خود را از دست داده اند. درنتیجۀ این پروسه ، مردمان تحت سلطه یا خود شبیه به سیاستمداران شان شده اند و یا اینکه نسبت به مسائلِ گوناگون خود و جامعه ، بی تفاوت ، خسته و یا بیمار شده اند.
جایگاه سازمان ملل در نظام جهانی
"سازمان ملل متحد" پس از جنگ جهانی دوم توسط قوای پیروز برای اهداف خاص از جمله صلح و مقولاتِ حقوق بین الملل تشکیل شد که تا به امروز هم پابرجاست . اما این سازمان امروزه درجهان عملکردی در قالبِ "هیچِ مطلق" دارد. آمریکا بارها قوانین سازمان ملل را نقض کرده است. دخالت در امور دیگر ملتها پس از وقایع "یازدهم سپتامبر" نشان از این عهدشکنیِ بیشرمانه دارد. حمله نظامی به افغانستان ، عراق و لیبی بدون اجازه شورای امنیت ، یکی از بزرگترین حرکتهای غیرقانونی آمریکا بود.حال این موارد را بگذارید در کنارِ کلنگی کردنِ یوگوسلاوی ، دخالت در سوریه ، یمن ، خاورمیانه و دست داشتن در انقلابهای رنگیِ و کودتا در دیگر کشورها از جمله کشور خودمان ایران.
در آخرین شاهکارِ سازمان ملل می توان به سند برجام اشاره کرد. فارغ از موافق یا مخالف بودن با این توافق ، برجام یک سند حقوقی بود که به اتفاق اکثریت آرای اعضای دایم سازمان ملل به رسمیت شناخته شد. حال یک کشور که مدیریت نظام جهانی را به عهده دارد به واسطه قلدری از این توافق خارج شده و شورای امنیت سازمان ملل بدون هیچگونه جلسه اظطرای از آن می گذرد. آیا اگر کشوری دیگر بدین شکل و بدون توجیه قانونی از برجام خارج میشد ، دیگر اعضای شورای امنیت همین روال را دنبال می کردند!؟
آیین نامه ای که نزدیک به هفتاد سالِ پیش در قالب منشور حقوق بشر به تصویب رسیده بود ، امروزه عملا هیچ کاربردی در حمایت از حقوق ملتها ندارد. عملکرد این سازمان در قبال اهدافی که خود آن را معرفی کرده به اندازه ای شکست خورده است که اگر همین امروز جای این ساختمان عظیم در نیویورک شهربازی تاسیس و در مقر شورای امنیتِ این سازمان لبو و باقالی تهیه شود ، مردم جهان بیشتر از آن لذت خواهند برد . بدین ترتیب عملکرد مدیران و اصولا بنیادِ نظام جهانی و همچنین وجودِ لابی هایی که باسرمایه های عظیم امیال شخصی خود را به کرسی می نشانند ، منزلت و عملکرد سازمان ملل را کاملا زیر سوال برده است.
جایگاه اقتصاد در نظام جهانی
عدالت اقتصادی از جمله شاخصه هایی بود که انسانها از بدو تاریخ همیشه و درهمه حال به دنبال آن بوده اند . بخش گسترده ای از آن عواملی که جهانِ امروز را تحت کنترل جنگ ، کشتار و تفرقه درآورده است ، اقتصاد نئولیبرالی می باشد. مکتبی که بر مردم جهان سیطره پیدا کرده است. تئوری اقتصادی که از اواخر قرن بیستم توسط برخی نظریه پردازان آغاز به کار کرد و یک سیستم اقتصادی که رفتار شخصیت های روانی را پاداش می دهد زندگی و استاندارد های اخلاقی و شخصیتی انسانها را تغییر داده است. انطور که پل ورهاگ در کتابش "پس من چی؟" مینویسد: "از ثمرات نولیبرالیسم اپیدمی خودآزاری، اختلال در تغذیه، افسردگی، تنهایی، اضطراب رفتاری و اجتماع گریزی هم هست. شاید تعجب آور نباشد که بریتانیا که در آن ایدئولوژی نولیبرالیسم به بیشترین حد اجرا شده است به پایتخت تنهایی در اروپا معروف شده است. اکنون ما همه نولیبرال هستیم."
جوزف استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد و از مشهورترین اقتصاددانان نئوکینزی برای حل این تعارض ظاهری به کارکردهای اقتصاد نئولیبرالیستی اشاره میکند و میگوید: "شاخص تولید ناخالص داخلی فقط مجموع خروجی یک اقتصاد را نشان میدهد؛ اما نمیگوید که چه مقدار از آن به جیب چه کسی میرود. در طول سه سال اول بازیابی اقتصادی، ۹۱ درصد از درآمد به ۱درصد بالایی رسیده است. بنابراین، ۹۹ درصد پایینی هیچ چیز احساس نکردند".
بسیاری از اقتصاد دانان ، به بن بست اقتصادی موجودِ جهان اعتراف کرده اند . جرج منبیوت یادداشتی مفصل پیرامون نئولیبرالیسم در گاردین نوشته است. او این ایدئولوژی را ریشه بسیاری از مشکلات اقتصادی و سیاسی دنیا دانسته و پیشنهاد ایجاد یک ایدئولوژی جایگزین و مناسب برای آن را ارائه داده است .
عدم شفافیت در این مکتب اقتصادی موجب گشته تا تبعیض ، بی عدالتی و فساد در سیستم های اقتصادی دنیا فراگیر شود و این پرسمان یعنی راهی به سوی سقوط اقتصادِ این نظام جهانی...
نفوذِ صهیونیسم در نظام جهانی
یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخی معاصر نظام جهانی ، کمک کردن برای تشکیل دولتی یهود در خاورمیانه بود . شعله ای برای انباری پُراز خرمن که بدون توجه به عواقبِ آن با کمک جوامع غربی به واقعیت مبدل شد . آن هم برای منطقه ای که در هر برهه ای از تاریخ گرفتارِ درگیری های قومی ، مذهبی بوده است . بویژه اینکه برای مردم این نقطه از جهان دین همیشه در راس امور بوده و پس از گذشت قرنها هیچگاه جایش را با تفاسیرِغیری مستقرنکرده است. صهیونیسم پس از زورستانیِ کشور فلسطین با کمک گرفتن از لابی های اقتصادی سیاسی خود سعی کرد خود و کشورش را باتوجه به رویدادهای جنگ جهانی دوم مستحقِ این عمل بداند ، اما با گذشتِ زمان ، ماهیت این دولت برای مردم جهان بیش ازپیش پدیدار شد. دخالت در امور دیگر کشورها ، آموزش و تجهیز تروریستها در منطقه ، نقض قوانین و منشور حقوق بشر سازمان ملل و دیگر موضوعات پر تنش جهانی مواردی ست که می توان خلاصه وار به آن اشاره داشت . البته ، اینکه همیشه پایِ ثابت یک اسراییلی در آشوبهای خاورمیانه وجهان مشاهده شود چیز جدیدی نیست، کافیست به کتب تاریخی و دینی رجوع کرده تا به مراتب بیش از آن چیزی که امروز شاهدش هستیم را مطالعه و آگاه شویم. درنتیجۀ این رویداد هفتاد ساله و از روزی که این کشور بنا شده است ، مردم خاورمیانه بیش از آن چیزی که ما در تاریخ می خواندیم ، گرفتارِ بلاهایی نظیر جنگ ، دروغ ، فساد ، مصیبت و آوارگی شده اند .
معیارهای عادلانه در نظام جهانی
نظام موجود در مدیریت حال حاظر جهان ، رکورد دارِ بی عدالتی ها ست. از نابرابری اقتصادی و اجتماعی گرفته تا بحرانهای اخلاقی فراگیر، جهان را در آستانه ناپایداری مزمن قرار داده است. بسیاری از هموطنان ما می پندارند که معضلاتی همانند اقتصاد، زوالِ فرهنگی ، سقوط بنیادهای اجتماعی و سقوط اخلاق گرایی و.... که ما در ایران هر روزه باآن دست و پنجه نرم می کنیم ، در کشورهای دیگر وجود ندارد. این در حالیست که اکثریت کشورهای جهان چه متولیان نظام جهانی که بیشترین ثروت جهان را در کنترل خود دارند و چه کشورهایی که در این دوقرن اخیر مستعمره بوده و هنوز برای احیای حق خود درگیر مشکلات روزمره هستند ، همه و همه با نسبت کمیّت در یک چارچوب ، به سوی نابودی در حرکتند.
سرانجام ، تنها راه نجات این دنیا همبستگی مردم جهان برای پایان دادن به نظام مدیریتِ کنونی جهان ست. به نظامی نوین نیازمندیم تا بسیاری از حقوق تمامی ملت ها را به رسمیت بشناسد. نظامی که به قوانین سازمان ملل و منشور حقوق بشر احترام بگذارد. نظامی که به دنبال ساخت و فروش اسلحه های خود ، جنگ قومی ، مذهبی براه نیاندازد و بدنبال کلنگی کردن کشورها نباشد.
مردم جهان و بویژه مردم خاورمیانه و آفریقا از وضعیت اسفبارِ این روزهای خود به ستوه آمده اند. در نهایت اگر بدیلی برای این نظام پیدا شد که فبها ، ورنه باید منتظر نتایجِ بغرنجی همچون بحران محیط زیست ، جنگ ، تشنج اقتصادی و در انتها پایان زندگی زمین باشیم. بی شک در مسیر پر مخاطره ای قرار گرفته ایم . مسیری که باید برای ماندن تلاش کرد ، درغیراینصورت باید شمارش معکوس خود را برای پایانِ این جهان آغاز کنیم . انحطاط و زوالِ جهان بسیار نزدیکتر از آن چیزی ست که ما به آن فکر می کنیم.