رادیو فردا، در سنپترزبورگ به ایرانیها خوش گذشت. نه فقط به این خاطر که ایران در این شهر در برابر مراکش پیروز شد و بهانهای شد برای چند روز جشن و پایکوبی، بلکه چون اساسا سنپترزبورگ شهر مناسبی برای یک خوشگذرانی جانانه است.
در واقع سنپترزبورگ برای میزبانی جام جهانی همه چیز دارد: شهری تاریخی است، جذابیتهای توریستی قابل توجه دارد، اهالی شهر مهماننواز و خوشمشرب هستند و از همه اینها مهمتر، هزینههایش برای گروهی از ایرانیان - به ویژه آنها که از کشورهای اروپایی، آمریکای شمالی یا استرالیا به روسیه آمدهاند - هزینههایی متعارف است.
سقوط ارزش واحد پول روسیه - روبل - در سه سال گذشته موجب شده تا سنپترزبورگ شهری ارزان به نظر برسد. هر چند که خود سنپترزبورگیها میگویند وضعیت در مسکو متفاوت است و آنجا هزینهها بسیار بیشتر است، اما در نهایت هواداران تیم ملی فوتبال ایران، اگر تنها برای تشویق تیم ملی به روسیه آمده باشند، در برنامه سفرهایشان نیازی به رفتن به مسکو ندارند.
من در این مدت با ایرانیهای بسیاری درباره تجربه حضورشان در سنپترزبورگ صحبت کردم. تقریبا ترجیعبند همه اظهارنظرها این بود که سنپترزبورگ، شباهتی به کلیشه «روسیه» نداشت.
تصویری که از یک کشور در ذهن شهروندان کشورهای مختلف شکل میگیرد، نتیجه یک فرآیند پیچیده است که در آن عوامل بسیاری از تاریخ روابط دو کشور و مناسبات فعلی دو کشور گرفته تا عملکرد رهبران و چگونگی بازتاب تصمیمات سیاستمداران در رسانهها نقش دارند. چرا بسیاری در دنیا فکر میکنند که آلمانیها مردمانی منظم و دقیق هستند؟ چرا ژاپنیها به سختکوشی شهرت یافتهاند؟ چه شده که فرانسویها ملتی عاشقپیشه و رومانتیک و ایتالیاییها، شلوغ و بینظم به دنیا معرفی شدهاند؟
درباره روسها هم پیشفرضهایی در ذهن برخی هست. این پیشفرضها میتوانند نتیجه مطالعه دهها اثر شگرف ادبیات روسیه باشند، یا دهها فیلم سینمایی آمریکایی که از زمان جنگ سرد تا امروز، گاهی ویژگیهای مشخصی را در ارتباط با روسها، تکرار میکنند.
در سالهای اخیر، این پیشفرضها به عملکرد رهبران این کشور - به ویژه شخص ولادیمیر پوتین، مرد شماره یک روسیه - گره خورده است. پوتین یک رهبر معمولی نیست. او از سوی مخالفانش به اقتدارگرایی متهم شده، دورهای طولانی قدرت را در روسیه قبضه کرده و از قدرت کنار نمیرود، و از خود تصویری خارقالعاده به شهروندانش و جهانیان ارائه کرده: مرد قدرتمند، با بدنی ورزیده که در تعطیلاتش، نیمه برهنه سوارکاری میکند!
ضمن اینکه روسیه برای ایرانیها یک ویژگی منحصربهفرد دیگر نیز دارد: این کشور یکی از متحدین استراتژیک نظام سیاسی حاکم است. به همین دلیل چه برای آنها که هوادار جمهوری اسلامی و سیاستهای بینالمللیاش هستند و چه آنها که با جمهوری اسلامی مخالفند، روسیه یک کشور مانند باقی کشورهای دنیا نیست. این کشور در حدی در مناسبات سیاسی موافق/مخالف جمهوری اسلامی اهمیت یافته که در سال ۸۸ و بعد از اعتراضات گسترده آن سال به نتایج انتخابات، مخالفان در خیابانهای ایران شعار «مرگ بر روسیه» سر دادند.
و همه اینها را بگذارید در کنار یک کلیشه دیگر: «کشور کمونیستی سابق». این کلیشه آخری به روسیه محدود نیست. بسیاری از واشنگتن و لندن گرفته تا تهران و اسلامآباد، تصوری خاص از کشورهایی دارند که در قرن بیستم در دایره کشورهای بلوک شرق طبقه بندی میشدند. بر اساس این تصویر، این کشورها در نتیجه سالها سیاستهای کمونیستی از نظر اقتصادی بسیار عقبماندهاند و به رغم گذشت سه دهه از فروپاشی کمونیسم، هنوز آثار آن دوره بر چهره این کشورها نمایان است.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
حالا همه این کلیشهها چقدر درباره سنپترزبوگ و اهالیاش صادق بودند؟
چهره شهر، نماینده یک واقعیت دوگانه است. قلب شهر با خیابانهای زیبا، کافهها و رستورانهای شیک و آثار درخشان به جا مانده از امپراتوری روسیه تزاری، شبیه به یک شهر سرزنده اروپایی است. روزهای بسیار طولانی تابستانی و فرهنگ شبزندهداری و خوشگذرانی ۲۴ ساعته، سنپترزبورگ را به یک مقصد توریستی جذاب تبدیل میکند.
اما این تصویر یکدست سراسر شهر نیست و گاهی تنها چند خیابان آنطرفتر، ساختمانهای قدیمی و فرسوده و محلههایی فقرزده، بخشی از گذشته پرتلاطم شهر را یادآوری میکنند. هرچند که بسیاری از توریستها - از جمله ایرانیهایی که برای تشویق تیم ملی به این شهر سفر کردند - شاید هرگز گذرشان به این محلهها نیافتد.
در کنار کاخ اروپایی تزار و موزه بزرگ هرمیتاژ و کافههای دنج و کلوبهای موسیقی جاز، اهالی سنپترزبورگ هم استعداد خوبی در شکستن کلیشههای موجود درباره روسها دارند. آنها خونگرم، با حوصله و بسیار مودب و پذیرا با مهمانان جام جهانی برخورد میکنند. اگر در خیابان چند دقیقهای حیران و خسته و عصبانی دور خودتان بچرخید، به احتمال زیاد یکیشان بیمقدمه جلو میآید و پیشنهاد کمک میدهد. هر چند که سرعت سرویسدهیشان در رستورانها و کافهها کند است، اما شیوه برخورد دوستانهشان، موضوعی نبود که از چشم مهمانان ایرانی دور بماند و در مکالمات بسیاری که با آنها داشتم، عموما به این برخوردهای خوب اشاره میکردند. (بماند که این برخوردها آنقدر خوب بود که دوست بدبین من شک کرد که شاید این رفتارها موقتی است و سنپترزبورگیها در تلاشند تا در دوره جام جهانی، میزبانهای خوبی باشند! که باز هم به قول گزارشگران ورزشی، حتی اگر این حدس عجیب هم درست باشد، باز این موضوع «چیزی از ارزشهای سنپترزبورگیها کم نمیکند.»)
و آخر اینکه تا جایی که من با اهالی شهر همکلام شدم، ایرانیها هم تصویر یک مهمان خوب را از خود برگذاشتند. واقعیت قضیه این است که ایرانیها به طور کلی خوشحال بودند. چه پیش از بازی و چه بعد از بازی بیشتر به رقص و پایکوبی مشغول بودند. هواداران پرشور و علاقهمندی بودند. و با هواداران تیم رقیبشان یعنی مراکشیها، رابطه دوستانهای برقرار کردند و حتی یک مورد زد و خورد و خشونت - که هرازگاهی بین طرفداران فوتبال رخ میدهد - بین هواداران ایران و مراکش گزارش نشد؛ وضعیتی که شاید برخی از اهالی شهر انتظارش را نداشتند.
خلاصه اینکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک، سنپترزبورگ را به سفر رویایی طرفداران تیم ملی تبدیل کرد. حالا بسیاری از این هواداران یا در شهر کازان (یا غازان، محل برگزاری بازی ایران و اسپانیا) هستند، یا مانند من و در همین لحظه که این مطلب را مینویسم، در راه کازان. تا اینجا که سنپترزبورگ، انتظارات را بالا برده. بروم ببینم کازان چطور جایی است!