محمدرضا نیکفر - دویچه وله
پرسیده شده که مشکل ایران چیست. من در این باره پیشتر نوشتهام. اما گاهی فکر میکنم که نیازی به پرسیدن نیست، چون در این مورد که مشکل چیست، توافق ملی وجود دارد. مشکل ایران به "برخی"ها و "بعضی"ها برمیگردد. مگر نه اینکه همه میگویند که اوضاع خوب بود اگر "برخی"ها میگذاشتند و اوضاع خوب میشود اگر "بعضی"ها بگذارند؟
یاد حکایتی از زمان شاه میافتم که اگر درست در خاطرم مانده باشد، چنین بود: یک افسر شهربانی به یک نفر گیر میدهد و با تحکم به او میگوید: خیال کردهای مملکت صاحب ندارد؟ طرف میپرسد: صاحب؟ راستی کیست صاحب مملکت؟ فرد نظامی جواب میدهد: من! طرف میزند توی گوش افسر و میگوید: چه خوب شد که گفتی، من مدتها بود دنبال صاحب مملکت میگشتم.
همان زمان صاحب واقعی مملکت "برخیها" بودند، چنانکه شاه هم، انقلاب که درگرفت، آن را به گردن "برخیها" انداخت. "برخیها" سرانجام او را برافکندند. پس از انقلاب "برخیها" همه کاره شدند. خمینی مدام از "برخیها" و "بعضیها" مینالید. از آن طرف، انبوهی امیدبستگان به خمینی وجود داشتند که مدام مشکلات را به گردن "برخیها" و "بعضیها" میانداختند. هنوز "برخی" از خط امامیها میگویند که "برخیها" نگذاشتند که خط خمینی ادامه یابد. "برخیها" از اول مشغول توطئه بودند و تنها "برخیها" بودند که خط امام را پی میگرفتند.
برای داشتن تصوری از رابطه پیچیده خمینی با "برخیها" تنها کافی است که در گوگل جستوجو کنیم: «خمینی + برخی ها» تا دود از کلهمان بلند شود. ماهها هم که وقت صرف کنیم و همه یافتهها را بخوانیم و نکتههایشان را درآوریم، از نقش "برخیها" سردرنمیآوریم. خود خمینی از دست "برخیها" عاجز شده بود به ویژه از "برخی علما". او پیش از قدرتگیری هم توصیه میکرد عمامه "امثال اینها" را باید برداشت و کتکشان زد لیکن نه "خیلی". "برخی" از پیروان خمینی میگویند که "برخیها" به حرف امام درست عمل نکردند و خیلی کتک زدند. کلا این "برخیها" بودند که خشونت کردند، چنانکه برخی میگویند که اصل نظام آلوده به خون نیست؛ اتفاقی که افتاده این بوده که "برخیها" "برخیها" را کشتند. حزب توده ایران و پیروانش بسیار نگران "برخیها" بودند و مدام در مورد آنها هشدار میدادند. هشدارشان درست درآمد: "برخیها" آنها را بهشدت سرکوب کردند.
پس از روح الله خمینی، سید علی خامنهای ولی فقیه شد. همه تواریخ واقعه را که بررسی کنیم به دو روایت میرسیم: "برخیها" این انتقال را جور کردند؛ با این انتقال نقشه "برخیها" خنثی شد. میان این دو روایت تفاوت بسیار است.
"برخیها" میگویند طرح انتقال را اکبر هاشمی رفسنجانی ریخت. بعدا "برخیها" اسم مستعار خود رفسنجانی شد. "برخیها" در دستگاه، که برخی اوقات شامل خود خامنهای هم میشد، به "برخیها" حمله میکردند و "برخیها" میگفتند منظور رفسنجانی است.
اصولاً "برخیها" وجود دارند تا مسئولیتی نپذیریم. این یک مرام ملی است. ولی فقیه، که ولایتش مطلقه است، یعنی مسئولیت مطلقه دارد، برای اینکه زیر بار مسئولیت مشکلات نرود مدام به "برخیها" حمله میکند. برخی وقتها هم میگوید "دشمن" تا حرفش قاطعتر باشد. پیروان ولایت در تفسیر حرفهایش مینویسند که منظور رهبر از "دشمن"، "برخیها" بوده است.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
در میان نیروهای مخالف هم مشکل به "برخیها" برمیگردد. "برخیها" باعث تفرقه هستند.
تا زمانی که دولتمردان ایرانی در نطقهایشان به "برخیها" و "بعضیها" میتازند، خیالتان راحت باشد که میان آنان وحدت برقرار است. اما اگر در نطق یکی از مقامات تعداد "برخیها" به صورت فوقالعادهای زیاد شد، بدانید که دارد اتفاقی میافتد.
تحلیل سیاسی در ایران یعنی رمزگشایی از "برخیها". این البته توضیحگر علاقه ویژهای نیست که روزنامهنگاران و تحلیلگران ایرانی به "برخیها" دارند. اهل بخیه که باشی، میدانی که بدون "برخیها" نمیتوان مقاله نوشت و تحلیل کرد. فیگوری در روزنامهنگاری ایرانی وجود دارد به عنوان "برخی ناظران" یا "برخی تحلیلگران". وقتی وامیمانیم که چه بگوییم، میگوییم: "به نوشته برخی تحلیلگران"، یا "برخی ناظران معتقدند که...".
"برخیها" اصطلاحی معجزهگر است. وقتی بدانیم از واژه "برخیها" چگونه استفاده کنیم، هیچ نیازی به مطالعه و کسب آگاهی نداریم. این شگرد را امتحان کنید تا خودتان نقش کوبنده "برخیها" را ببینید: به مجلس یک دانشمند بروید. هیچ لازم نیست که خودتان را خسته کنید و گوش بدهید. پس از اینکه نطقش تمام شد، دستتان را بالا کنید و بگویید: اما آنچه گفتید فقط نظر "برخیها" است! خواهید دید که نطق دانشمند کور میشود، بِرّ و بِرّ به شما نگاه میکند و میماند که چه بگوید. شما بر او غلبه کردهاید! همین شگرد در زندگی روزمره کارکرد فراوانی دارد. برای اینکه از زیر پذیرش یک حرف حق در رویم، معمولا میگوییم: بعله، "برخیها" این جور میگویند، اما...
در جامعه همه مشکلات به "برخیها" برمیگردد، اما "برخیها" جز این میگویند و معتقدند که همه ما نادرستکار و مقصریم، به جز "برخیها".
همه کارکردهای "برخیها" را نمیتوان با "تئوری توطئه" که "برخی صاحبنظران" میگویند بر ذهن ایرانی غلبه دارد توضیح داد، چون برخی از "برخیها" خیلی هم خوبند، کارهای خوب از آنان سرمیزند و آنان حتا خنثیکننده توطئهها هستند.
همچنین عامل "برخیها" همواره شاخص مسئولیتناپذیری نیست، چون میدانیم که در شرایطی که همه از زیر کار و مسئولیت درمیروند، "برخیها" در تلاشند و مسئولانه رفتار میکنند. اصولا وجود "برخیها" لازم است. بدون آنها صلح اجتماعی به هم میخورد. فکر کنید که در خانواده، محافل دوستانه، محیط کار، و در عرصه سیاست، "برخیها" نباشند و همه مستقیم با هم "برخورد" کنند. آنگاه دیگر جنگ درمیگیرد.
برخی روشنفکران ممکن است فکر کنند که توسل به "برخیها" به این برمیگردد که ما نمیتوانیم روشن فکر کنیم و رابطه سرراست و صریحی با جهان بگیریم. در نقد نظر این صاحبنظران میتوانیم بگوییم که این نظر "برخیها"ست.
شاید بتوانیم بگوییم که "برخیها" شاخص ایدئولوژی ایرانی است، اگر منظور از ایدئولوژی ناتوانی در اندیشیدن در قالب ساختارها باشد. اما برخی ممکن است اِشکال بگیرند و بگویند، اتفاقا "برخیها" اشاره به یک ساختار دارد: همه را داریم و برخیها را، و برخیها وجود دارند و برخیهای دیگر.
جهان ایرانی، میدان بازی "برخیها" است. فهم این جهان و مشکلاتش مستلزم فهم "برخیها" است.