منشه امیر - رادیو پیام اسرائیل
در فرهنگ کشورهای مشرق زمین، سنت "رجزخوانی"، صرفنظر از مفهوم اسلامی آن، یک رفتار ریشه دار است و آن را بارها در داستان های حماسی، هنگامی که دو رقیب در برابر هم می ایستند، خوانده و شنیده ایم.
در ادبیات فارسی نیز، در آثار جاودان فردوسی و دیگران، نمونه های بسیاری از این زیاده گویی و یا به زبان عام "کرکری خواندن"ها را می یابیم.
ولی در جهان سیاست و کشاکش های بین المللی در زمان ما، رجز خوانی گاهی ممکن است با بهای سنگینی همراه باشد، و شاخ و شانه کشیدن ها به جنگ بیانجامد و آتش کشتار و ویرانی را شعله ور سازد.
قاسم سلیمانی وقتی آن سخنان را می گوید، و خود می داند که رجز می خواند و کرکری به راه انداخته و لاف می زند و گزاف می گوید، یک لحظه باید باندیشد که به جنگ طلبیدن ارتش آمریکا و رئیس جمهوری آن کشور، تا چه حد ممکن است خطرناک و فاجعه بار باشد.
گاهی رجز خواندن، به هدف ترساندن طرف مقابل، ممکن است موثر باشد.
جنگ روانی، یکی از شیوه های رایج کشاکش ها در روابط بین المللی است، ولی وقتی به حد کرکری خواندن می رسد و هیچ منطق و عقلانیتی در آن وجود ندارد، نتیجه ممکن است برعکس باشد.
قاسم سلیمانی، وقتی می گوید "من یک تنه به مصاف ترامپ می روم"، نشان می دهد که به بیماری خود بزرگ بینی دچار شده است.
مگر دوران باستان است که ارتش های دو طرف روبروی یکدیگر بایستند و دو پهلوان طرفین با هم شاخ به شاخ شوند؟
این آقای قاسم سلیمانی، بیاید و برای ما تعریف کند که تا کنون در جبهه های جنگ چه دستاوردی داشته است که این چنین به خود مینازد و می بالد؟
از عراق شروع کنیم: سلیمانی میلیاردها دلار پول ملت ایران را در عراق به هدر داد. به ده ها هزار عراقی حقوق ماهیانه پرداخت تا مزدور جنگی ایران باشند.
سپاه بدر را به وجود آوردند. حشد الشعبی برپا ساخت و تشکلات متعدد دیگری نیز ایجاد کرد.
حکومت ایران در عراق، به فرماندهی قاسم سلیمانی و سپاه پاسداران، هیچ دستاورد جنگی چشم گیر نداشته است.
بعد هم یک آخوند جوان به نام مقتدی صدر، قاسم سلیمانی را با اردنگ از بغداد بیرون می اندازد تا به سلیمانیه پناه برد و از دخالت در امور سیاسی عراق دست بردارد.
پس این قاسم سلیمانی، این باصطلاح سردار شریف، به چه چیز افتخار می کند؟ چه هنری در عراق نشان داده است؟
سوریه را مثال بیاوریم. هفت سال و اندی از آغاز خیزش مردمی در آن کشور می گذرد. سپاه قدس در پنج سال اول، کدام پیروزی نظامی را در سوریه به دست آورده است؟
بعکس، هر روز ارتش بشار اسد بیشتر عقب نشینی می کرد و مرتبا نقاط وسیعتری را از دست می داد.
تنها در دو سال اخیر، یعنی از هنگام ورود نیروی هوایی روسیه به صحنه جنگ و آغاز به کار مستشاران نظامی روسی و مربیان ارتش آن کشور بود که ورق برگشت و اکنون بشار اسد دوباره گام به گام، قدرت را در کشور خود باز می یابد.
آن چه قاسم سلیمانی و سپاه قدس در سوریه برای بشار اسد به ارمغان آوردند، فقط شکست و عقب نشینی بود. روسیه است که باید آن را پیروز میدان دانست!
حالا هم اگر در نبردهای جنوب و جنوب غرب سوریه و در درعا و گولان، ارتش اسد پیروز شده، بیشتر به خاطر روسیه بوده، و گرنه سپاه قدس دستاوردی نداشته است.
از سپاه قدس سخن گفتیم. مگر چند نفر رزمنده در سوریه دارد که این گونه به خود می نازد؟
هشتاد و یک هزار نفر در سوریه از حکومت ایران حقوق ماهیانه می گیرند و مزدوری می کنند، ولی کمتر از ده هزار نفر ان ها ایرانی هستند و در خدمت سپاه قدس می جنگند.
شصت و یک هزار نفر ان ها از خود مردمان سوریه هستند که از روی بیکاری به رژیم ایران پیوسته اند و حقوقی می گیرند و چرخ زندگی خانواده خود را می گردانند.
مگر بشار اسد نمی توانست آن ها را بسیج کند؟ آیا این افراد فقط با حقوق ماهیانه از ایران است که حاضرند بجنگند؟ و یا آن که فرصتی به دست آورده اند رژیم ایران را بیشتر بدوشند؟
حدود ده هزار نفر هم شیعیان بیکار عراقی و افغانی هستند که جنگ در سوریه ممر زندگی آن ها شده است.
به این تعداد، حدود هشت هزار نفر جنگجویان حزب الله لبنان را اضافه کنیم.
پنج سال جنگیدند و ارتش بشار اسد مرتبا عقب نشینی کرد.
جوانان ایرانی حاضر نشدند به سوریه بروند و خونشان در آن جنگ که با ایران هیچ ارتباطی ندارد، ریخته شود.
رژیم ایران دست به دامان بیکاران افغانی و عراقی شد و گرسنگان خود سوریه را به استخدام درآورد.
پس، این قاسم سلیمانی، به چه چیز افتخار می کند؟
شاخ فیل شکسته است؟
در یمن نیز، البته سپاه پاسداران در آن جا سرباز ندارد. ولی پول و اسلحه ای که رژیم ایران مرتبا به صنعا می فرستد، بسیار کلان است.
ما نمی دانیم که قاسم سلیمانی در مدیریت جنگ یمن چه نقشی دارد. ولی در هر حال واقعیت آن است که حوثی ها بیش از دو سال است می جنگند و جز پیروزی های اولیه، پیشرفت دیگری نداشته اند، و شاید عقب گرد هم کرده باشند.
پس، قاسم سلیمانی به چه چیزی می نازد؟
چه کرده است که اکنون مدال افتخار می طلبد و ابرقدرت جهان را به رویارویی می خواند؟
سلیمانیِ نابخرد و ماجراجو، که ظاهرا کله اش بوی قرمه سبزی می دهد، از آمریکا می پرسد که مگر تا بحال چه غلطی کرده اید که از شما بترسیم؟
یک یادآوری کوتاه: خمینی هشت سال ارزو کرد که صدام را بیاندازد و شیعیان بر عراق مسلط شوند.
جام زهر را سر کشید و به این آرزوی خود نرسید.
ارتش آمریکا آمد و در کوتاه ترین مدت، سراسر خاک عراق را تصرف کرد و صدام را برانداخت و حکومت را دو دستی به شیعیان سپرد.
کار رژیم ایران نبود! آمریکا این کار را کرد.
حالا قاسم سلیمانیِ رجزخوان، می گوید که اگر جنگ را علیه ما آغاز کنید، ما شما را نابود می کنیم.
می گوید: سپاه قدس که یک گروه چریکی است و پدرش، سپاه پاسداران از ضعیف ترین ارتش های دنیا به حساب می آید، و تخصصش جنگ چریکی است، قادرند آمریکا را نابود کنند!
کرکری می خواند.
ولی چرا کرکری می خواند؟ زیرا سخت به هراس افتاده اند.
احساس می کنند که زمین زیر پایشان می لرزد.
همین هفته ها ، موعد اجرای تحریم ها فرا می رسد.
شرکت های اروپایی و غیراورپایی، یکی پس از دیگری، ایران را ترک کرده و می گویند. کشورهای دنیا، آن هم یکی پس از دیگری، اعلام می دارند که خرید نفت از ایران را متوقف می سازند.
فردا، روزی می رسد که دلارهای نفتی ته می کشد و رژیم برای ادامه موجودیت خود و تداوم فتنه گری هایش درخارج از ایران و ادامه برنامه های اتمی و موشکی، دیگر پولی در صندوقش باقی نمی ماند.
ترسشان آن است که مردم جرات پیدا کنند و این ربونی رژیم را به چشم ببینند و به پا خیزند و آتش خشم آن ها، همۀ حکومت را، از بالا تا پائین شعله ور سازد.
تصور می کنند که اگر جنگ تازه ای به راه اندازند، خواهند توانست ملت را به دنبال خویش بکشانند. ولی سخت اشتباه می کنند.
ایرانیان مردمانی بسیار باهوش هستند، وطن خود را تا حد آخرین نفس دوست دارند، ولی از این رژیم متنفر هستند و خواهان براندازی آن.
دو سال آخر جنگ هشت ساله با عراق، برای سرکردگان حکومت در ایران درس عبرت باشد. زیرا ایرانیان در دو سال اولی که بخشی از وطنشان در اشغال بیگانه بود، سخت جنگیدند. و جانفشانی کردند
ولی در دو سال آخر جنگ، که دیگر سرباز عراقی در خاک ایران نبود، جوانان ایرانی نیز حاضر نشدند به جبهه بروند و از ادامه این رژیم و تسلط آن بر عراق جانبداری کنند.
آنقدر جبهه جنگ با عراق بی سرباز ماند که رژیم کودک کش اسلامی در ایران، به بسیج نوجوانان و دانش آموزان متوسل شد و حتی از خدمت دختران سخن به میان آمد.
حالا در سوریه نیز از هر هشت نفر جنگجویی که زیر پرچم رژیم ایران شمشیر میزنند، هفت نفر غیر ایرانی هستند.
اگر قاسم سلیمانی و محمد علی جعفری و دیگر فرماندهان ریز و درشت سپاه پاسداران تصور می کنند که با به راه انداختن جنگ علیه آمریکا، می توانند رژیم کنونی را نجات دهند، سخت اشتباه می کنند.
قدرت رژیم ایران در جنگ چریکی است. ولی ارتش آمریکا نیازی ندارد که وارد خاک ایران شود.
آمریکا با قدرت موشکی خود، و با هواپیماهای رادار گریز خود، که در سواحل جنوبی خلیج فارس متمرکز ساخته، و انواع امکانات دیگر جنگی که بهتر است محرمانه بماند، می تواند چنان ضربات سنگینی بر سپاه پاسداران وارد آورد که موجب متلاشی شدن آن گردد.
در جنین وضعی، بی تردید بسیاری از رزمندگان ساده سپاه پاسداران، این کشتی را که در حال غرق شدن غرق شدن است، ترک خواهند کرد و به ملت خواهند پیوست. و آنگاه است که مردم به خیابان ها خواهند آمد و بساط رژیم سرکوبگر و دزد و فاسد را برخواهند چید.
آیا آن رجزخوان بی هنر، به این احتمال فکر کرده است؟