جاماسب سلطانی - دماوند
خطاب به دار و دسته جمهوری اسلامی: شما چون فروپاشی خود را در چشم انداز نزدیک میبینید، امت اسلام را رها کرده و خود را بیهوده به ملت ایران چسبانده اید. از عکس انداختن پای تخت جمشید گرفته، تا اصرار مکرر بر واژگان "ملت" و "ایران" در نطق هایتان، از ادعای احیای ایران باستان گرفته تا سردار بزرگ خواندن این آدمکش جانیتان، همه جوره دست به دامن احساسات ملی گرایانه ما ایرانیان شده اید.
البته، هم تجمع بر آرامگاه کوروش بزرگ ممنوع است، هم در خیابان چوب تو سر همین "ملت" میزنید، هم سپاه پاسدارانتان یادآوری میکند که نامش "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" است و هیچ پسوندی ندارد، حتی ایران، و همین آدمکش جانیتان هم در خالی بندی های اخیرش می گفت که ما "ملت امام حسینیم." معاملهتان در مورد دریای مازندران را هم که دیدیم، تبعیض تان نسبت به آحاد مختلف مردم ایران را نیز میدانیم و افکارتان در مورد فرهنگ و تاریخ پیش از اسلام ما به همچنین.
شما را چه به ایران؟!
امروز اما دست آویز شدهاید به یک نماد مهم دیگر ملیگرایی: دکتر محمد مصدق
همان مصدقی که نماد دموکراسی و استقلال ما ایرانیان است، همان مصدقی که آیت الله کودتاچی شما هزار سنگ در پایش انداخت، در کودتا علیهش دست داشت و از پشت خنجر به او زد، براندازی دولتش را پیروزی اسلام نامید و شما اکنون خیابان های ما را به نام منحوس او «کاشانیده اید»، همان مصدقی که از نام و عکسش همچنان بیم دارید، مصدقی که هنوز در خانه اش خاک است و از اجرای وصیتنامه اش و انتقال او بین شهدای ۳۰ تیر میترسید.
مصدقی که از انتخابات آزاد برآمده بود، انتخاباتی که بر پایه مشروطه ای بنا بود که میگفت "تمام قوای مملکت ناشی از ملت است". نخست وزیر مجلس "شورای ملی" بود نه مجلس اسلامی شمایان، در ساختار سیاسی فعال بود که در آن تفکیک قوا واقعی بود و استقلال قوه قضائیه به همچنین، مصدقی که دولتش صاحب اختیار بود و آقا بالاسری نمیپذیرفت، یعنی نخست وزیر یک ایران دموکراتیک.
شما را چه به دموکراسی؟!
مصدقی که نماد آزادی بود، مخالفان خود را خفه و سانسور و شکنجه نمی کرد، مطبوعات را آزاد می گذاشت، زندانی سیاسی در حکومتش وجود نداشت، حقوق شهروندان را رعایت می کرد و عملکردش در چارچوب قانون اساسی بود، دخالت در بازار آزاد نداشت و خلاصه جان و مال و آزادی مردم برای دولتش محترم بود.
شما را چه به آزادی؟!
مصدقی که استقلال را در سیاست بی طرفی تعریف میکرد، در رهایی از دوقطبی غرب و شرق، نه زیر بار آمریکا و انگلستان میرفت و نه باج و دریا به روسیه می داد، بلکه تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور را با دل و جان نگهدار بود، نه کسی را شیطان می نامید، نه طرفدارانش از در و دیوار سفارتی بالا می رفتند و نه سر جنگ با همسایگان و دنیا می داشت، مصدقی که با سیاست موازنهٔ منفی از هر دو قطب امتیاز می گرفت بجای اینکه امتیاز بدهد، مصدقی که استقلال ایران را در جنگ سرد بدست آورد و این استقلال را با اقتصادی که تحریم نفت بود تامین می کرد.
شما را چه به استقلال؟!
مصدقی که دشمنانش تنها با آن کودتای حقیقتا ننگین توانستند کنارش بزنند، چون بر آمده از اراده ملی بود نه در خطر انقلاب مردمی، مصدقی که با وجود دو سال محاصره اقتصادی نه نخبگان و نه طبقه متوسط دشمنش شد نه کارگران، مصدقی که نه قیام مردمی تهدیدش می کرد، نه شورش، فقط کودتای بی مخان.
شما را چه به کودتا؟!
اصلاح طلب، اصولگرا، بدانید آنچه ماجرای شما را به زودی تمام خواهد کرد یک انقلاب ملی است، نه کودتای آمریکایی.