حمله امروز ۴ نفر از گروه الاحواز به رژه ی نظامیان در اهواز، که موجب کشته و زخمی شدن دستکم ۲۵ نفر شد بازار تفسیر و نقد و تایید را در اینترنت فارسی رونق داد.
در تقسیم بندی کلی ما شاهد تفسیر این حادثه توسط دو گروه بودیم:
-موافقان این حمله
-مخالفان آن
گروه اول به شوق و ذوق آمدند که مردم جان به لب رسیده و بی آب و خاک خورده ی خوزستان، در مقابل حکومت جور دست به مقاومت زده اند و این نشانه ای از خشم ملت است.
گروه دوم از این حادثه انتقاد کردند و این انتقاد از دست داشتن امریکا و نئوکان ها در این «عملیات تروریستی» تا تیر اندازی کور یک گروه تروریست تجزیه طلب را در بر می گرفت.
من اما سعی می کنم از زاویه ی دیگری که دیگران به آن توجه نکرده اند به این موضوع بپردازم.
من ابتدا تمام شاخ و برگ این حادثه را زدم و سعی کردم به اصل مساله دست پیدا کنم.
بنابراین نه به این که مثلا موسوی جزایری امام جمعه اهواز خود را از ترس خیس کرده کاری دارم نه به این که گروه الاحواز، گروهی تروریستی و تجزیه طلب است یا جماعتی بی گناه در این تیر اندازی کشته شده اند.
من اولین چیزی که به آن رسیدم و برایم سوال است این است:
۴ نفر، ۴ تا تیر در کردند و چند نفر نظامی و غیر نظامی را کشتند که چه؟
با این تیر اندازی چه اتفاقی افتاد یا قرار است بیفتد؟
این تیراندازی چه حاصلی برای مردم عرب یا مردم اهواز یا مردم خوزستان یا مردم ایران (بر اساس دیدگاه های مختلف) خواهد داشت؟
سوال های ساده ای ست که پاسخ صادقانه به آن ها خیلی چیزها را مشخص می کند.
ما، وقتی دست به عملی می زنیم، می خواهیم نتیجه ای از آن بگیریم.
این نتیجه برای تیراندازان الاحواز یا طراحان حمله به اهواز چه بوده است؟
پاسخ کلی این است:
هیچ!
اگر به نتایج دراز مدت تر هم نگاه کنیم، پاسخ این خواهد بود:
هار تر کردن حکومت اسلامی در سرکوب بیشتر مردم در خوزستان و در سایر نقاط ایران.
عجب کاری ست کاری که باعث شود حتی مخالفان حکومت اسلامی، آن کار را تقبیح کنند و مخالفان را گیرم برای مدتی کوتاه، گوینده ی حرف های حکومت پسند بکنند.
حال کمی سر بگردانیم و به تاریخ جمهوری اسلامی نگاه کنیم. ما ده ها عملِ «تروریستی» در این ۴۰ سال علیه عوامل حکومت، حتی در بالاترین رده ها و بالاترین مقامات کشور دیده ایم.
از کشتن رییس جمهور و ترکاندن حزب ج.ا. بگیر تا چسبیدن به امام جمعه ها و منفجر کردن آن ها، آن هم در شرایط بی ثبات کشور و در اثنای جنگ. نتیجه ی آن همه زدن و کشتن و تیر در کردن و منفجر کردن چه بوده:
هیچ!
درست تر که بنگریم، حکومت، هار تر شده، یک گروه سیاسی محبوب در جامعه تبدیل به یک فرقه ی بسته ی مورد لعن و نفرین همگان شده و غیره و غیره.
حالا ۴ نفر آمده اند با تیر در کردن چه کنند؟ مثلا آیت الله جزایری را بترسانند که ما کمی بخندیم؟ یا او را بکشند؟ که چه شود؟
آیا می دانید علت اثر نکردن این همه کشتار از حکومتیان و نارنجک و بمب ترکاندن چه بوده که اگر در یک کشور درست حسابی یکی از این عملیات انجام می شد، کل حاکمیت آن کشور فرو می ریخت؟
علت اثر نکردن عملیات تروریستی و کشتار حکومتیان در ج.ا. برای این است که کسانی که حاکم بر ما هستند، یک مشت عمله ی معمم هستند که بر سر هر کوی و برزنی در قم و مشهد بروی، ده تا مثل آن ها پیدا می کنی. بنابراین در این حکومت به خاطر رفتن یک نفر، هیچ خلائی به وجود نمی آید.
گیرم تیر اندازان جاهل الاحواز همه ی افراد حاضر در جایگاه ویژه را می کشتند؛ چه اتفاقی می افتاد؟:
هیچ!
دو روز بعد عده ای عمامه به سرِ شبیه به همان ها، و حتی بدتر و دریده تر از آن ها بر صندلی آن ها تکیه می زدند.
من به این خاطر است که هیچ ارزشی برای این عمل احمقانه قائل نیستم.