فرهاد طباطبایی - دماوند
با سور زدن به دائی جان ناپلئون و توهمات مالیخولیایی، قبح تروریسم را از بین نبریم. سازمان جنایتکار و تروریستی ال فلان، ترور اخیر در اهواز را مانند بقیه جنایاتش به عهده گرفته است، درک منطق کسانی که میگویند "کار خودشونه" از توانم خارج است.
دوران سربازی در اهواز، گروههای تجزیهطلب و به غایت عقبمانده عرب، کابوسمان بودند. چند بمب در آن دوران ترکاندند که یکیش عهد مصادف شد با افسر نگهبان بودن من. بار دیگر هم در خیابان قدم میزدیم که گفتند نیم ساعت پیش, جلوتر بمبی منفجر شده است. به همین کشکی ممکن بود شهید راه آرمانهای عاشقان "قتل ناموسی و زندگی به سبک ماقبل تاریخ" شوم.
اصولا این روانپریشان در جمعیت اقلیت اعراب خوزستان هم در اقلیت محضند اما آدمهایی هستند به غایت دگم، بیسواد و خطرناک.
یک بار در مینیبوس ارتش از سوسنگرد رد میشدیم و با دیدن بقایای تانکهای سوخته، یک ارتشی کادر گفت که در زمان جنگ اعراب، اینجا جلوی تانکهای صدام گاو قربانی میکردند، یک درجهدار کادری که عرب بود برآشفت و گفت که اینجور نبوده است. به نظرم هر دو راست میگفتند! بدون تردید بیشتر اعراب خوزستانی مانند بقیه مردم ایران وطندوست هستند ولی به هر حال در هر جمعیتی نخاله پیدا میشود.
از همه مهمتر حرفهای ابلهانه این جماعت است که تلاش میکند جنایات این گروهها را زیر نام "ستم قومی" یا مضحکتر از آن "ستم ملی" توجیه کند.
در مملکتی که همه مجبورند از مقطع راهنمایی تا دانشگاه عربی بخوانند و اصولا به قول حسن نصرالله، جمهوری اسلامی اصلا چیزی به نام ایرانیت باقی نگذاشته و همه چیز عربیزه شده، درد این جماعت دیگر چیست؟ تازه به فرض محال ۵۰۰ نفر آدم بتوانند بخشی از خوزستان را جدا کنند، خب میخواهند به کجا بپیوندند؟ به عراق فلکزده؟