داستان از این قرار است که صدای در جامعه مدنی ایران بلند است که تعامل و صلح و رابطه بدون تنش با جهان میخواهد. قصد زانو زدن هم ندارد، سودای زیستن عزتمندانه با جهان دارد. منتها اگر آقای خامنهای بگذارد.
این صدا از دوم خرداد ۱۳۷۶ بلند شده است. این ندا در حکومت ایران پژواک دارد. اما مقاومت رهبری نظام و هم بدنه نظامی امنیتی و بخش کوچکی از جامعه باعث شده است که این صدا چهره غالب پیدا نکند در صورتی که اکثریت عددی در جامعه را دارد.
سخنان رهبری نظام در ورزشگاه ازادی بس تاسف برانگیز است. با سنت امام شیعه نمیخواند. مگر این که وی اعلام کند که امام عصر است و مطابق سنت و باور شیعه ۱۲ امامی حق حکومت معصوم دارد.
وی چنین ادعای ندارد پس نمیتواند بگوید که تا زنده است نمیگذارم که امری انجام بشود یا نشود. توجه کنیم مهم این نیست که او چه چیزی را اجازه نمیدهد. بلکه مهم این است که وی چنین اختیاری ندارد که اگر چیزی مطابق میل مردم بود را نادیده بگیرد.
تجربه ما هم حکومت امام علی است او با حکمیت در جنگ صفین مخالف بود اما چون خواست مردم بود تن داد.
پس نکته و منظور ما روشن است. اما وی چرا چنین میگوید علت این است که رهبری نظام مسولیت و مقام اول کشور بدون محدودیت زمانی دارد این مدل حکومت دیکتاتوری میآورد.
اما در همین سخنرانی وی گفت که نهال نظام در حال حاضر درخت تنومند شده است. اگر چنین است پس چرا وی این در خت تنومند را به دیگری نمیسپارد تا راهش بهتر باز شود و قوی تر شود.
واقعیت این است که نظام حکومتی چین در مدت ۲۵ سال درخت تنومند شد و توانست روی پا خود بیستد.
اما نظام ایرانی چه پهلوی و چه این نظام تنومند نبود و نیست. پر و سر و صدا است اما تنومند نیست علت عدم تنومندی را هم باید در رفتار حاکمان دید.
رهبری نظام اجازه نداد که نظام بر پای خود متمرکز شود او نظام را به خود سنجاق کرده است. اگر این نظام تنومند بود نیاز نداشت که حتی بدون رهبر نظام مقابل امریکا زانو زند، تا وی مانع شود.
این احساس خطراز سوی نشان میدهد که نظام تنومند نیست.
رهبری نظام اجازه نداد که جمهوریت نظام قوی شود در رفتار با مخالفان ملی بیرون نظام وحتی خاتمی و هم موسوی و کروبی و هم جامعه مدنی که میتوانستند ایران را قوی کنند سخت گیری کرد و امروز در داخل نظام او صدای میشنود که امثال من هم از ان میترسیم در درون نظام صدای زانوزدن هم مشاهده میشود. اما رهبری نظام طرفداران تعامل با جهان را سرکوب کرده است.
رهبری نظام مقصر اصلی است که اگر روزی ایران، نه فقط نظام در برابر بیگانه به جای تعامل تسلیم شود چرا که رهبر نظام فرصت سوزی کرده و توسعه ایران را به عقب انداخته است.
رهبری نظام تجربه جمال عبدل ناصر در مصر را دارد که با ستیز بیهوده با غرب و دیکتاتوری در داخل زمینه پیدایش انور سادات را ایجاد کرد در درون نظام هم عدهای نگاه انور ساداتی دارند. اما علت رشد این نگاه لج بازی رهبری نظام با جریانی به نام تعامل گرا با غرب است.
رهبری نظام در سخنان ورزشگاه نشان داد که تناقض عجیبی در تحلیل خود دارد. نظام را به خود سنجاق کرده است نظام را تنومند میداند اما از خط زانو زدن نظام انسان میترسد که تهدید میکند به تا جان دارم و زنده هستم، میکند. او صدای جامعه را هم که تعامل با غرب میخواهد بد میفهمد این بد فهمی به سود هیچ کس نیست.
اما صدای تعامل با جهان بر اساس حفظ ایران در جامعه باید بلندتر شود.