روزنامه شهروند در گرارشی نوشت: روزبهروز به تعداد منتقدان صداوسیما اضافه میشود و از خودی تا غیرخودی معتقدند که این رسانه عریض و طویل در کار خود مانده است؛ اما در عوض همه اینها، صداوسیما هم مدام متر و معیارهای جدیدی به انبوه بندهای مرتبط با محدودیتها و ممیزیهایش میافزاید.
در این مطلب ١٠ پدیده آشنا و در عین حال عجیب را مرور میکنیم که افتخار تلویزیونِ خودمان است و بعید است که مشابهش را جای دیگری در دنیا پیدا کنید! روزبهروز به تعداد منتقدان صداوسیما اضافه میشود و از خودی تا غیرخودی معتقدند که این رسانه عریض و طویل در کار خود مانده است؛ اما در عوض همه اینها، صداوسیما هم مدام متر و معیارهای جدیدی به انبوه بندهای مرتبط با محدودیتها و ممیزیهایش میافزاید.
صداوسیماچیها دایره خط قرمزشان را آنقدر گسترش دادهاند که حالا یقه هر صحبت، نشانه، چهره و حتی هر جانوری را هم میتواند بگیرد. ما با یک جستوجوی کوچک به ١٠ موردِ شگفتانگیزی رسیدیم که ویژه سیمای ملی است. این ویژگیها مختص تلویزیون ما است و لنگهاش را هیچ کجای دنیا نمیتوان پیدا کرد.
بیشتر از «این» قشنگ نباش؛ آفرین
پیکر آدمی و خوشچهرگی یکی از دردسرآفرینترین مسائل در صداوسیماست؛ هر چقدر شیکتر و قشنگتر، دردسر هم بیشتر. به نظر میرسد تلویزیون معیاری برای خوشقیافگی در نظر گرفته که هیچکس نباید از این معیار بالاتر بزند. شنیده شده است که برخی در سازمان متخصص از ریخت انداختناند. آنها وظیفه دارند که لباس و گریمی برای مجریان و مدعوین تدارک ببینند که خیال مخاطب جای خاصی نرود. از طرفی پوشیدن آستین کوتاه، شلوار جین و مانتوهای رنگی و شاد معمولا در تلویزیون مجاز نیست. اخیرا بعضیها شورش کردهاند و شلوار جین میپوشند. اگر فردی به مقابل دوربین دعوت شده باشد که سازمان با او رودربایستی دارد و نمیتواند جلویش بایستد، آنقدر نماهای بسته خیلی نامربوط یا خیلی دور میگیرد که کل برنامه زهرمار بیننده شود؛ ایایای صداوسیما.
ممیزی دیجیتالی
ما ایرانیها تنها آدمهای روی زمینایم که هیچ وقت برنامه و مسابقهای را لایو نمیبینیم؛ آن هم در صورتی که گوشه هر تصویری که پخش میشود، واژه «زنده» جاخوش کرده است. راستش صداوسیماییها به خودشان هم اعتماد ندارند، چه برسد به مخاطبی که ما باشیم. ما آنقدر آدمهای خاصی هستیم که دیرتر از تمام دنیا از نتایج مسابقهها باخبر میشویم. همین باعث شده که تایم شادی و ناراحتیمان با تایم شادی و ناراحتی اهالی دنیا یکی نباشد! در عوض میتوانیم آنقدر تکرار صحنههای مسابقههای مختلف را ببینیم که آن رقابت را ریشهای هضم کنیم و پایهمان قوی شود. این شامل حال مسابقات داخلی هم سال میشود؛ در تمام روزهای سال، در تمام سالها و برای چند دهه! فکرش را بکنید.
به شما چه اصلا؟
تلویزیون ما که به اسم تنها رسانه رسمی تصویری در سطح کشور حاضر است، به راحتی میتواند سلیقههای بسیاری را ندیده بگیرد و به سلایق محدود و معدودی از مدیرانش بسنده کند. اینطوری میشود که تمام بخشهای خبری آن با موضعگیری پخش میشود و کسی را یارای پاسخگویی نیست و اینطوری میشود که به راحتی حتی بسیاری از مسئولان سطح بالای فعلی و سابق از فهرست «مورد تاییدها» و قابل پخشها بیرون میمانند. آنها کارنامه واقعا درخشانی دارند و توانستهاند جمع کثیری که شامل چند رئیسجمهوری، رئیس مجلس، وزیر و نماینده مجلس است را از قاب به در کنند.
تاریخ؟! اینه که ما میگیم
تاریخ در صداوسیما به معنای «روایت وقایع سپریشده و احوال گذشتگان نیست» بلکه به معنای «روایت وقایع سپریشده و احوال گذشتگان آنطور که ما میخواهیم» است. برای همین هم تلویزیون در قُرُق دو سه کارشناس تاریخی چاق و لاغر است. اسمهایشان را همه میدانند؛ بگوییم؟
پاسخگویی؟ هرگز
مدیران صداوسیما خود را برابر مردم پاسخگو نمیدانند، رئیس این سازمان جوابگو نیست و نمیشود با او مصاحبه کرد. کشف «عبدالعلی علیعسگری» برای یک خبرنگار مثل برندهشدن در یکی از مسابقات «ستارهمربع، مربعستاره» است؛ همینقدر مَحال! نطق سریالی اهالی تلویزیون «بیپولی» است اما تا جایی که توانستهاند شبکه اضافه کردهاند و با کمیتاش پُز میدهند ولی شما اگر سوالی از مدیر سیما داشته باشید، باید آن را به قیمات واگذار کنید. کسی تا حالا دیده یک رئیس سازمان، جز دفعات اندکی با روزنامه و نشریات خودی، با کسی مصاحبه کند و به سوالی جواب بدهد؟ جلالخالق؛ ما که ندیدهایم.
اینا برامون مهمه سرِ جدت حذف نکن
آنها برای زدودن جشنهای ملی از حافظه ایرانیان کم نگذاشتهاند. نوروز را با بازتعریف ارایه دادند و شب چله را هم بهناچار و پس از سالها کجدار و مریز به رسمیت شناختند؛ اما در این رسانه کسی از مهرگان و تیرگان چیزی نشنیده است. چهارشنبهسوری هم شبی است که فقط باید مردم را نصیحت کرد و از خطر برحذر داشت و زخمی نشان داد. سیزدهبدر هم یعنی روز طبیعت. ماجرا اما ادامه دارد: اهالی تلویزیون حتی رشتههایی که در کشور به رسمیت شناخته شده را هم به رسمیت نمیشناسند و خبری از پخش بازیهایشان نیست؛ نمونهاش رشته ورزشی بوکس. ورزش بانوان؟ حرفش را هم نزنید.
«با» فضایمجازی، اما «بر» فضایمجازی
خوراک بخش قابل توجهی از برنامههای تلویزیون از طریق فضای مجازی تأمین میشود؛ اما دریغ از یک نقل منبع. درواقع صداوسیماچیها فضای مجازی را «منبع» حساب نمیکنند و به راحتی بخشی از خوراک خود را از آن تهیه میکنند. تلویزیون هر روز و هر هفته برنامهای علیه فضای مجازی و شبکههای مجازی میسازد؛ اما برنامهسازانش حضور فعالی در این فضا دارند و از همین راه هم تغذیه میکنند.
مخالف درستکن!
تلویزیون ایران ید طولایی در پرورش و فراریدادنِ آدمها دارد. هر سال چند نفر از آدمهای این سیستم از گود خارج میشوند و با تجربه و اعتباری که طی سالها در این قاب به دست آوردهاند، آن طرفِ مرزها ارتزاق میکنند. توی این اسمها همه جور آدم هست: از سید محمد حسینی بگیر تا فرشید منافی. نمونه داخلیاش هم آزاده نامداری است که همین اواخر با دلخوری گفت دیگر کاری با سازمان ندارد. فهرست طولانی است، خیلی از مجریها و برنامهسازهای ریز و درشت که میتوانستند به کشورشان خدمت کنند اما برایشان جا نبود.
اینهایی که گفتیم، مال خودِ خودِ خودمان است. مال هیچ کشوری در هیچ کجای دنیا نیست. شما میتوانید با هر کدام از این ١٠ شگفتی به آدمهای سراسر دنیا پُز بدهید. میگویید نه؟ بروید بپرسید
ساز و سوز
آلات موسیقی و آدمهایی که خِیر سرشان میخواهند ساز بزنند، هیچرقمه این اطراف پیدایشان نشود. اینجور مواقع گل و سنبل و بلبل و همینطور تاریکی خیلی به کار میآید. البته در برخی استثناها مثل مادهگرگِ شهر رُم میشود دست به دامان فتوشاپ شد. این یک خط قرمزِ ناموسی برای سیمای جمهوری اسلامی است. برنامهسازانِ صداوسیما در این زمینه دکترا دارند؛ آنقدر که میتوانیم ترنسفرشان کنیم به یک کشور دیگر و با شگردهای خلاقانه در حوزه مخفیسازی برایمان ارز بیاورند.
همینی که هست؛ مال خودمه
صداوسیماچیها با انحصارشان حال میکنند. آنها رقیبی برای عرضاندام ندارند و هر گلی که میزنند، به سر خودشان زدهاند! جالب آنجاست که تلویزیون برای پخش مسابقات فوتبال پول نمیدهد و پول میگیرد؛ یعنی در حالی که همه شبکههای دنیا باید بابت پخش مسابقات هیجانانگیز فوتبال مبالغ کلانی بپردازند، سیمای ما چون قدرتش زیاد است، پولی نمیدهد و در عوض مبلغی برای پخش از بعضی باشگاهها میگیرد. شما هم شاخ درآوردید؟ حالا زود است؛ بگذاریدش داخل جیبتان تا آخر خیلی مانده.