جامعه برای ادامه زندگی نیازمند قانون است زیرا نظم و امنیت و قاعده میخواهد و جامعه به معیارهای اخلاقی و آرمانی محتاج است زیرا در پی معنویت و معنای زندگی میباشد. هرچند قانون دمکراتیک و اخلاق اجتماعی در جامعه نیرومند تر باشد، آن جامعه از استقامت و پویایی بیشتری برخوردار است. در جامعه بی قانون و بدون اخلاق، خودسری و هرج ومرج و جنایت گسترده است و نیروهای انسانی دستخوش سستی و آسیب و ویرانی و نابودی هستند.
واکنش گروهبندیهای اجتماعی به ارزشهای معنوی
در ایران ما شاهد فروریزی اعتقاد دینی هستیم. جنایت مستمر حکومتی و عریان شدن فساد نمایندگان سیاسی و حوزوی اسلام و شیعه، بیش از گذشته ایمان را سست نموده است. واکنش بخشهای مختلف جامعه کدامند؟
بخش دینداران حامی حکومت: در جامعه ایران دینداران با توجه کیش و آئین اشان بسیار متنوعاند. در ایران جمعیت شیعه دوازده امامی موافق ولایت فقیه یک گروه اقلیت را تشکیل میدهد. دیندارانی که با تعلق خاطر به قرآن و اسلام خود را معرفی میکنند همگی معنویت را در ارتباط با اعتقاد به این دین و کتاب آن و تمامی رسوم شیعه تعریف میکنند. در این بخش از جامعه فعالان متعددی هستند که از دولت حقوق کلان میگیرند و در همه جا معنویت را در اسلام و وفاداری به ولایت فقیه تعریف میکنند. بنابراین با توجه به قدرت تبلیغاتی رسانههای حکومتی، اعتقاد غالب در جامعه ایران باور به معنویت ناشی از اسلام است.
بخش مخالفان حکومت و موافق با اسلام: این بخش از جامعه دوری خود از حکومت دینی و اسلام رسمی را بمعنای پایان اعتقاد به اسلام نمیداند و پیوسته گوشزد میکند که اسلام آنها از اسلام حکومتگران متفاوت است. البته معلوم است که این خط کشی بیان اشتیاق و تمایل قلبی آنهاست ولی واقعیت ندارد. ادعای آنها یک توهم است زیرا مبانی قرآنی و فقه شیعه، مورد قبول همه آنهاست. این افراد دستخوش باورکاذبانهاند زیرا قرآن و ایدئولوژی شیعه و اعتقاد به دوازده امام و قدسیت آنها و مراسم و آداب دینی، مورد احترام و اجرای حکومتگران و توده باورمند است. اگر آنها خشونت حکومتی را مورد انتقاد قرار میدهند و سودپرستی حکومتگران را سرزنش میکنند، در نزد پیامبر اسلام و علی ابن ابی طالب، خشونت و غنمیت گیری و چپاول ثروتهای دیگران امری رایج بوده است. پیامبر اسلام مخالفان خود را قتل عام میکرد و آنها را به جهنم حواله میداد و حکومتگران کنونی نیز مخالفان خود را همیشه شکنجه و کشتار نمودهاند. در دوره آغازین اسلام، موارد ضدیت و سرکوب یهودیان توسط محمد و بنی هاشم فراوان است. در طول تاریخ اسلامی خشونت جاری است و در «تاریخ طبری» میاید که علی ابن ابی طالب ۸۰۰ نفر مرد اسیر و درمانده یهودی را گرد آورده و سپس با شمشیر خود سر آنها را قطع میکند. بهرحال برای این بخش از جامعه نیز معنویت به دین نزدیک میشود و اسلام منبع معنویت است.
بخش مخالفان حکومت و اسلام فربه: این بخش از جامعه، مانند روشنفکران و سیاسیون اپوزیسیون و لایههای متعددی از جوانان و بخش وسیعی از طبقه متوسط نه تنها از اسلام حکومتی فاصله گرفتهاند بلکه مخالفت خود را با ارزشها و سمبولهای دینی نشان داده و اساطیر و شخصیتهای دین شیعه را به طنز گرفته و قسمتی از آنها را از باور دینی خود بیرون افکندهاند. علیرغم تحولات روانشناسانه، در میان همین بخش هنوز توهم اینکه اسلام دارای معنویت است بسیار قوی است. در میان این بخش افرادی وجود دارند که دین اسلام «غیر فربه» را میخواهند تا جامعه علیه دین تحریک نشود. در میان این بخش افرادی هستند که انتقاد از دین و قرآن را «توهین به دین توده» دانسته و منقدان را به سکوت دعوت میکنند. در نزد این افراد، ناخودآگاه دین خو، مکانیسمهای روانی را بشکل خودکار و «میمیک» تنظیم نموده و دوری قاطع از دین را ناممکن ساخته است. بسیاری از این افراد در یک توهم مزمن قرار دارند و هنگامیکه از ارزشهای معنوی یاد میکنند به دین فکر میکنند.
بخش لائیک و ناور: این بخش با تحولات عمیق فکری و روانی زندگی میکند و در تعریف معنویت و ارزشهای اخلاقی به دین اتکا نمیکند و برعکس دین اسلام برابر با سقوط اخلاقی تلقی میکند. صدای این بخش در جامعه بسیار ضعیف است ولی نظر آنها درست و با کیفیت است. ارزشهای حقوق بشری و ترقی اجتماعی و رد خرافات، از ویژگیهای برجسته این بخش لائیک و ناباور است.
معنویت در قرآن کدام است؟
حال چرا بسیاری به اسلام بمثابه یک دکترین معنوی نگاه میکنند؟ در طول تاریخ ادیان کوشیدهاند خود را تنها منبع معنویت نشان دهند حال آنکه چنین نیست و من در نوشتههای متعدد این گفته نادرست را نقد کردهام. در مورد اسلام این جعل سازی از جانب مسلمانان به اوج میرسد. در تمام کشورهای مسلمان و نیز در نزد تمام ایدئولوگهای اسلامگرا در غرب و تمام شبکههای دینی و اسلاموفیل، بدون آنکه مخالفی آزادی ابراز نظر داشته باشد، اسلام بعنوان دین صلح و معنویت معرفی میگردد. در سراسر اپوزیسیون دینی و بخش مهمی از غیر مذهبیهای ایران نیز این ایدئولوژی پخش میشود. این دین از ابتدای زندگیاش با تجاوز و خشونت و سرکوب انسانها توام بوده است. بعلاوه در اسلام تاکید بر بردگی روانی انسان نسبت به الله، بعنوان سمبول معنویت معرفی شده است. تمام آیت اللههای حوزوی و نواندیشان دینی و اصلاح طلبان، جعلسازان معنویت بوده و بردگی ما را آزادی معرفی نمودهاند. در کنار آخوندها، همه ایدئولوگهای اسلامی مانند آل احمد و مهدی بازرگان، علی شریعتی، عبدالکریم سروش، چنین وانمود کردهاند که کنار زدن اسلام بیانگر سقوط ارزشها و نیهیلیسم و پوچی در جامعه است و با از بین رفتن اسلام و شیعه، زندگی انسانی تباه گشته و هیچ معنویتی برای آن باقی نمیماند. با توجه به این پروپاگاند تاریخی در ذهن جامعه، اسلام برابر معنویت است.
ایدئولوگهای اسلامی برآنند قرآن از آنجایى که هماهنگ با خلقت و فطرت انسان است، هم ارزش هاى مادى و هم ارزش هاى معنوى را در نظر مى گیرد. میتوان پرسید در واقع ارزش انسان برای قرآن کدام است؟ حقوق زن آزاد کدامند؟ معنای عشق انسانی و عشق دو فرد نسبت به یکدیگر چیست؟ هنگامی که قرآن انسانها را به مومن از یکسو و از سوی دیگر به جبهه وسیع کافر و مشرک و منافق و گناهکار و زناکار تقسیم میکند بر کدام اتوریته روشنفکری و اجتماعی و سیاسی و تمدنی چنین معیار سازی را انجام میدهد؟ قرآن منشوری از یک جامعه قبیلهای و تبعیض گرا و استعمارگر است، بنابراین در تناقض با تمدن کهن و تمدن مدرن است، در تناقض با برابری انسانها و برابری زن و مرد است و فاقد اتوریته فکری مورد احترام است.
حال به قرآن توجه کنید. بعنوان نمونه هنگامى که قرآن سخن از انتخاب همسر به میان مى آورد، مى گوید: «الزَّانِى لاَ یَنکِحُ الاَّ زَانِیَهً اَوْ مُشْرِکَهً وَالزَّانِیَهُ لاَ یَنکِحُهَا اِلاَّ زَان اَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُوْمِنِینَ». مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمى کند، و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود در نمى آورد، و این کار بر مومنان حرام شده است. (سوره نور، آیه۳)
«وَلاَ تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُوْمِنَّ وَلاََمَهٌ مُّوْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّنْ مُّشْرِکَه وَلَوْ اَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُوْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُّوْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُّشْرِک وَلَوْ اَعْجَبَکُمْ اُوْلَئِکَ یَدْعُونَ اِلَى النَّارِ وَاللهُ یَدْعُوا اِلَى الْجَنَّهِ وَالْمَغْفِرَهِ بِاِذْنِهِ». و با زنان مشرک و بت پرست، تا ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنید، مگر که ایمان آرند و همانا کنیزکی با ایمان بهتر از زن آزاد مشرک است هرچند از جمالش بشگفت آئید و زن به مشرکان ندهید مگر آنکه ایمان آرند و همانا بنده مومن بسی بهتر از آزاد مشرک است، هر چند از مال و حسن او به شگفت آئید. مشرکان شما را از راه جهل به آتش دوزخ خوانند و خدا از راه لطف به بهشت و آمرزش دعوت کند. (سوره بقره آیه۲۲۱).
قران در سورههای متعدد و از جمله البقره و سوره الاحزاب بردگی را مورد تائید قرار میدهد و در سورههای متعدد و از جمله سوره النسا خواهان نابودی منافق و کفار و کافران و ایجاد جهاد و جنگ علیه مخالفان و خواهان قتل و کشتن مخالفان محمد میباشد. قرآن میگوید: «ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید.» بزبان دیگر مومنان برای غنیمت و برای کشتار مخالفان باید به جنگ دست بزنند. در ایه ۸۹ در النسا قرآن اعلام میکند که خدا هر که را خواست گمراه میکند و کافران گمراه شدهاند بنابراین آنها را دوست خود نگیرید و آنها را هرکجا یافتید به قتل برسانید. در واقع دستههای مومنین و غارتگران حامی محمد در شبه جزیره عربستان با جدال پیشروی میکنند و ثروتهای دیگران را به غنیمت میگیرند و محمد میگوید مخالفان را باید نابود کرد. این سیاست، معنویت الله است.
در نظام ارزشی اسلام تنها گروهی که دارای ارزش است مومنانی هستند که به الله و پیامبر اسلام باور دارند و از آنها تبعیت میکنند. سایر گروههای اجتماعی همچون کافر و منافق و مرتد و مشرک و گناهکار دسته بندی شده و سزاوار طرد و قتل و جهنم هستند. از نظر قرآن این گروهها به آلودگی باطن دچار بوده زیرا از الله دور بوده و مخالف پیامبر هستند. کسانی که به فرمان محمد گردن نمینهند، کسانی که در پی حفظ کیش خویش میباشند، کسانی که به درستی گفتار و کردار محمد شک و انتقاد دارند، کسانی که اسلام را قبول ندارند و یا ناباور میباشند، همه این گروهها در جهل بوده و سزاوار دوزخ هستند. نظام ارزشی قرآن به برابری انسانها باور ندارد و هر کس که دیگر اندیشی و اعتقاد متفاوت دارد از جمع اجتماعی اسلام باید طرد شود. این نظام ارزشی متکی بر اطاعت از الله و اقتدارگرایی دینی میباشد و آزادی فرد و آزادی وجدان و روان در این نظام بی معناست. معنویت در قرآن، تسلیم به اراده الهی است.
اسلام موافق بردگی است و بنده و غلام بخشی از نظام اجتماعی مورد توافق قرآن است و غلام «خوب» ایمان دارد و خدمتگزار مومن است. اسلام مخالف نظام بردگی نیست بلکه آنرا همچون یک سنت رایج ادامه میدهد و همانطور که در سوره بقره مشاهده میکنیم بردگی بمثابه یک پدیده رایج در مناسبات خانوادگی و اجتماعی میتواند ادامه یابد. قرآن خواهان نظام برده داری است و افزون برآن، از برده میطلبد تا اعتقاد خود را بطور قطع کنار بگذارد. به معنای دیگر میزان عبودیت برده در اسلام دو چندان میشود. اسلام نظام برده داری را ادامه داده و بعلاوه از برده میخواهد تا روان و فکر خود را زیر سلطه اسلام قرار داده و از هر تفاوت فکری بدور باشد. اسلام بردگی اجتماعی و جسمی را با بردگی روانی و فکری کامل میکند. معنویت در قرآن یعنی پذیرفتن اصول قرآن همچون اعتقاد به توحید و نابرابری انسانهاست.
معنویت در اسلام و شیعه
معنویتی که اسلام از آن حرف میزند کدام است؟ سراسر تاریخ اسلام سرشار از زورگویی و تجاوز است. قرآن منشور جنگ علیه مخالفان و سیاست سیستماتیک نقض حقوق بشر است. تبعیض دینی و جنسییتی و سیاسی و فرهنگی تمام فضای قرآن را گرفته است. برخلاف تمام پیامبران محمد سازمانده جنگها و غزوات متجاوزانه علیه مردمان دیگر بوده است. چهار خلیفه اسلام، یاران نزدیک محمد، ادامه دهنده تجاوز استعماری به سرزمینهای دیگران میباشند. حال علیرغم همه این جنایات از معنویت اسلام صحبت میشود. ایدئولوگهای اسلامی میگویند اسلام برابر برکت و حریت است. میدانیم که غزوات و جنگهای اسلام برای غنیمت گیری و تجاوز به حقوق دیگران بوده است پس برکت همان ثروت ناشی از تجاوز برای جنگجویان و دزدان و حاکمان اسلام بوده است و حریت همان آزادی در تجاوز و کسب قدرت توسط عربهای قریش و دیگر قبایل عرب بوده است.
اگر بخواهیم بطرز ملموس تر چند معیار را بعنوان معنویت اسلامی در نظر بگیریم میتوان به موارد زیر توجه نمود: ایمان به الله، ایمان به توحید، ایمان به روز قیامت، اعتقاد به بهشت، اجرای نماز و روزه و حج، سربریدن گوسفند برای عید قربان، قرائت قرآن، زیارتنامه خواندن، عزاداری حسین، انتظار کشیدن امام زمان، احترام به احکام قرآنی، احترام به پیامبر و امامان، زیارت قبور، نخوردن گوشت خوک، مشروب نخوردن، حجاب بر سر داشتن، از جمله عناصر معنویت اسلامی است. دکترین اسلامی هنجارهایی را برای خوب و بد شرعی تعیین کرده و مسلمان برای انکه به عرصه گناه وارد نشود همه اجزای دکترین را باید رعایت کند. گفتار رسمی و رایجی که از معنویت اسلامی حرف میزند در واقع مجموعهای از خرافات و موهومات است. معنویت اسلام مجموعهای از باورهای پست و پائین است و فاقد ارزش متمایل به بزرگی انسانی است. در قرآن تبعیض و قتل دیگری جزو احکام الهی است. اسلام فاقد ارزشهای برابری در باره انسانها یا در مورد زن و مرد است.
بعلاوه از نظر آنترپولوژیک و انسان شناسی، برای اسلام انسان آلوده گناه است و این دنیا هرگز پاک نخواهد بود. لذت انسانی در این جهان بیانگر ناپاکی انسان است. این جهان فاقد ارزش است و تنها پس از مرگ و دسترسی به بهشت، به معنویت برتر میرسید. حال در این دنیای خار چه باید کرد؟ در این دنیای خار باید تبعیت از الله کرد و از مجموعه اعتقاد و آداب دینی پیروی نمود تا راه بهشت میسر گردد.
قرآن میگوید: «وَ یوْمَ یعْرَضُ الَّذِینَ کفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیباتِکمْ فِی حَیاتِکمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها.»، «آن روز که کافران را بر آتش عرضه میکنند به آنان گفته میشود از طیبات و لذایذ در زندگی دنیوی خود استفاده کردید.» سوره احقاف، آیه ۲۰. در انطباق با این بینش قرآنی علی ابن ابی طالب در نهج البلاغه مینویسد: «مَثَل دنیا مانند مار است که زیر دست انسان نرم و ملایم ولی سمّ کشندهای در درون با خود دارد. نادان بی خبر به آن علاقه پیدا میکند و هوشمند عاقل از آن پرهیز مینماید.». در جای دیگر مینویسد: «ای مردم، دنیا در نظر شما بایستی کم ارزش تر از پوست درخت و اضافیها و دم قیچیهای پشم چیده شده حیوانات باشد.» و باز در جای دیگر میاورد: «به خدا سوگند دنیای شما نزد من، از استخوان خوکی در دست یک جذامی پست تر است». در نامه ۴۵ نهجالبلاغه میگوید: أُعْزُبی عَنّی فَوَ اللَّهِ لااذِلُّ لک فَتَسْتَذِ لّینی، وَ لااسْلَسُ لَک فَتَقُودینی. «ای دنیا از من دور شو، به خدا سوگند من تو را رام نخواهم شد تا خوارم سازی، و اختیارم را به تو واگذار نمیکنم تا هر کجا خواستی ببری.».
اگر بخواهیم خلاصه کنیم این دنیای زمینی پست است و در این دنیا همه گناهکار هستند زیرا به الله و پیامبر اسلام ایمان ندارند و بعلاوه این دنیا فاقد ارزش است و تسلیم در برابر الله و قضاوت الهی در روز قیامت و رفتن به بهشت، اوج مسرت معنوی است. بینش اسلام در ضدیت با زندگی انسانی و زندگی آزادمنشانه است. این بینش دینی نمیخواهد به انسان در این جهان شادی ببخشد.
ارزشهای اخلاقی و معنویت ما
تعادل جامعه بر پایه قوانین دمکراتیک و موزون و بر پایه ارزشهای اخلاقی و معنوی قرار دارد. در جامعه ایران نه قوانین عادلانه حاکم است و نه ارزشهای معنوی غلبه دارند. قوانین دینی و تبعیض گرا نفس جامعه را بریده است و فروریزی دین و باورهای اخلاقی و گسترش فساد ساختاری، جامعه را گسیخته کرده است.
ارزشهای معنوی ما کدامند؟ احترام به حقوق بشر، احترام به حقوق طبیعت، برابری حقوقی زن و مرد، ارتقای فرهنگ و ادبیات و هنر، همیاری مردمان جهان، همبستگی برای عدالت در جهان و ایران، باور به آزادی کامل و آزادی نقد، باور به عشق، باور به زیستبومگرایی، احترام به شرافت انسانی، مبارزه علیه فناتیسم دین، باور به دوستی، فلسفه دوستی، آزادی همه زندانیان سیاسی، علاقه به خانواده و فرزندان، احساس مسئولیت فردی، همدردی انسانی، تمدن گرایی همسو با ارتقای ارزش انسانی، آموزش انسانها برای شهروند جهانی، نوآوری و ابتکار، روشنگری، و غیره از جمله ارزشهای مورد احترام ما هستند. همین ارزشها بشهادت تاریخ بهترین ارزشهای بشری و انسان مترقی میباشد. آیا ارزشهای انسانی به ارزشهای این جهانی محدود میشوند؟ من بعنوان یک ناباور و پیرو دانش، ارزشهای بالا را ارزشهای معنوی زمینی خوانده و تبدیل پیکر خود به اتمهای طبیعت و کهکشانها را آینده خود میدانم. ارزشهای ما در خدمت زندگی شادمانه انسان در روی همین زمین است.
اینکه در جامعه ما «معنویت» اسلام عقب نشینی کند و از باور مردمان خارج شود امر خوبی است زیرا از این پس راه باز میشود تا افکار مترقی و تازه و ارزشهای انسانی و پیشرو در ذهن افراد جاباز کند. بنابراین عقب نشینی و سست شدن «معنویت» اسلامی، جای نگرانی نیست و برعکس با این امر خرافه کاهش مییابد. درک این تغییر در جامعه آسان نیست زیرا ارزشهایی که در بالا برشمردم مورد توجه اجتماع نیست. فرهیختگان با قدرت و با سرعت ارزشهای مثبت و انسانی را باید در جامعه پخش کنند و از دلهره بی مورد جلوگیری بعمل آورند. در این جهان هر انسانی باعتبار هوش و احساس و تجربه و شناخت و ارمان خود، میتواند معنای زندگی را تعیین کند و ارزشهای خوب و مثبت خود را تعریف نماید. انسان خود مختار وابسته به خرافات شبه جزیره عربستان نیست بلکه خود در تعیین سرنوشت خود و خوشبختی خود نقش بازی میکند.
معنای زندگی ما
معنای زندگی چیست؟ این پرسش بسیار قدیمی در فلسفه برای فهم زندگی بوده است و همین سئوال همیشه بیان نگرش جستجوگر جامعه شناسی برای درک جوامع بشری بشمار میآید. اگر در یک تقسیم بندی ساده برای پاسخ، خدا را وارد این مبحث بکنیم، دو گونه دیدگاه خواهیم داشت. معنای زندگی با وجود خدا و معنای زندگی با نبودن خدا، متفاوت خواهند بود.
ناباوران برای فهم معنای زندگی به پیش شرط نیازندارند. آنها خدا را نقطه آغازین هستی دهنده نمیدانند و پرسش را از انسان آغاز میکنند. برای آنها معنای زندگی باید ساخته شود، تعریف شود و تمام زندگی انسان همان لحظه ساختن و تعریف است. ارسطو میگفت ما همان چیزی هستیم که خود انجام میدهیم. نیچه میگفت طرح پیش ساختهای وجود ندارد و هیچ چیزی در حالت مطلق معنا ندارد. تنها چیز با ارزش اینستکه زندگی کنیم و از زندگی لذت ببریم. سارتر میگفت زندگی معنای ذاتی ندارد ولی این خود هستی است که معنای چیزها را میسازد.
معنای زندگی به فرد و شخصیت او، محیط و فرهنگ او و به آرزو و آرمان فرد بستگی دارد. پس از مرگ زندگی پایان میپذیرد ولی هستی به سفرش در طبیعت و دنیا و کهکشان ادامه خواهد داد. انسان بطور شخصی و یا گروهی معنای زندگی را تعریف میکند، این تعریف گاه بیهوده و یاس آور و پیش پاافتاده و گاه با آرمانها و عشقها و ارزشهای بسیار بزرگ توام است. بطور مسلم شخصیتها متفاوتند و تواناییهایشان گوناگون، ولی جامعه متعادل میتواند به آنها نیرو دهد تا آنها معنای زندگی خود را بهتر تعریف کنند و یا آنرا بسازند.
برای دین باوران خداباور، احتیاجی نیست که بدنبال تعریف معنای زندگی باشیم زیرا خدا این معنا را داده است. برای مسیحیان از زمان عیسا مسیح تا امروز انسانها باید خود را بسوی خدا ارتقا دهند. در آموزش مسیح میآید: خدا انسان شد تا انسان به خدا تبدیل شود. بنابراین، این دنیا یک آزمایش دردناک برای انسان است تا انسان شایستگی برای بالا رفتن را بدست آرد. برای رسیدن به خدا باید از رنج رد شد. ویتکنشتاین میگفت اعتقاد به خدا بمعنای اینستکه زندگی دارای معناست. برای خداباوران معنای زندگی به اصل فرا زمینی یعنی خدا برمیگردد. بدین ترتیب تمام اعمال ما معنای خود را از قیامت و پس از مرگ میگیرند. زندگی جاودانه و یا رستاخیز پس از مرگ است و معنای زندگی واقعی آنجاست. در اسلام دنیای زمینی حاضر پست است و دنیای واقعی پس از قیامت است. انسان در این دنیا آلوده گناه و تباهی است و چنانچه از شخصیت خود چشم پوشی کند و به آرزو و لذت خود پشت کند و در خدمت الله درآید، آنگاه به رستگاری و بهشت حوریان نزدیک میشود. در این دنیا باید گریه کرد و بر خود لرزید، زیرا معصیت و گناه همه جا را فرا گرفته و انسان پیوسته در لغزش و خلافکاری قرار دارد. سرکشی نفس تهدید به جهنم را افزایش میدهد و انسان در این گرفتاری روانی، تنها امیدش بخشش الله و راه یافتن به بهشت است. معنای زندگی فرد مسلمان، تابع اراده مطلق الله است.
با دو دیدگاه فوق، ما با دو الگوی رفتار جامعه شناختی مواجه هستیم. از یکسو، رفتار پویا و متحرک برای ساختن زندگی، برای نوآوری و برای زیستنی همراه با لذت و آزادی انسان، مشخصه اصلی جامعه غیر دینی است. از سوی دیگر، رفتار تابع آسمان و روان تابع تقدیر خدایی، مشخصه اصلی جامعه دینی است. علاقه من به جامعهای است که در آن، انسان در تعریف معنای زندگی در انتظار خدا نمیماند.
جلال ایجادی
جامعه شناش دانشگاه فرانسه