اخبار روز
الف: در روزهای اخیر فیلم 27 ثانیهایِ همکلامی وزیر فربه و گردنکلفت دولت تدبیر و امید با پیرمرد دریادل طبسی بهمثابه یک «بمب خبری» در فضای مجازی، بسیاری را به واکنش برانگیخته است.
این «واکنش»ها اما - تا آنجایی که دیدهام- تماماً معطوف به کنش پیرمرد است. یکی آمده و شعری را که او خوانده، کاملاش را در کانالاش گذاشته است. دیگری آمده و گفته عاشق پیرمرد ژولیده شده و بس! رندی آمده و مدعی شده که شعر خوانده شده ی پیرمرد، او را به یاد شعر دیگری از نظامی گنجوی انداخته. آن دیگری از اینکه پیرمرد بهجای مسخشدن و چاپلوسی در مقابل وزیر، حرف دل یک ملت را زده، کلی صفا کرده و آن دیگریِ دیگر گفته سلبریتی این کشاورز سالخورده است و...
اینها، همه بهجای خود! پیرمرد چون بسیاری از دوزخیان روی زمین در قبال آنکه نظم کهن به نافاش بسته است، گُل کاشت و رفت... این اما همه ی ماجرا نیست. به خُبخُب گفتنهای کذایی آن موجود پُرنخوت (به طرز بیان خُبها و زبان بدن وزیر) و ایضاً به اتحادیه ی ابلهانِ پیرامون او و پوزخندهای کریهشان (بله! آن مسخرهگان و بیمایهگان و مگسان لبخند به لب) توجه کنید.
پیرمرد: یک دانه گوجهفرنگی توی مملکتتون هفتصد تومن شده!
وزیر: خب!
پیرمرد: گوش میکنی یا نه؟
وزیر: خب!
پیرمرد:
روزگار را هر روز بدتر میبینم
این جهان را پر از خوف و خطر میبینم
دختران را همه جنگ است با مادر
پسران را همه بدخواه پدر میبینم
وزیر: خب!
پیرمرد: خودتون میدونید و مملکتتون! خداحافظ.
توجه کردید؟! این بهاصطلاح وزیر کابینهای که تدبیرها داشت و امیدها میآفرید، در پاسخ به سه گزاره ی پیرمرد میگوید: خُب. خُب را هم که همه میدانیم در زبان عامیانه یعنی چی؟! بله! یعنی به تخمام (مودبانهاش البته میشود؛ به درک). بههمین سادگی! و بههمین صراحت! و پاسخی که دریافت میکند نیز باز در همان زبان عامیانه بههمان سادگی و بههمان صراحت یعنی گور بابات!1 البته با چاشنی الفاظی که این قلم شرم دارد از بازگوییشان! آقای وزیر اما میداند که چه میگویم. باری! نوش جاناش! نوش جانشان! باش/باشید تا صبح دولتات/دولتتان بدمد چرا که بهقول برتولت برشت: «آخرین سخن هنوز ناگفته است.»2
□
ویرانگری، اساس نبرد است
ویرانگری
نوید آبادی
هر آنچه ساختند
از خشت خشت
ویران باد...3
ب: نئولیبرالهای افسانهزداییشده ی وطنی باید هم اینچنین خُبخُب بگویند. طبیعت آنتاگونیستی مبارزه ی طبقاتی و مهمتر از آن دفاع از خاستگاه طبقاتیشان ایجاب میکند که اینچنین بیپروا و رسوا عمل کنند. تا آنجا که ستوننویس روزنامه ی سازندگی - بهمثابه ی یکی از بازوهای رسانهای نئولیبرالها- هشدار میدهد که «... چرا مدیران رده بالای دولت نمیدانند که در هنگام مواجهه با مردم باید چه کنند و چرا نمیدانند که در عصر انفجار رسانه، هر چشمی یک دوربین است و هر فردی یک رسانه؟» یعنی؛ چرا اینچنین بیدنده و ترمز دستهایتان را باز میکنید؟ و پس از آن توصیه میکند که «چه ایرادی داشت که حجتی بهجای «خُبخُب» گفتن پیشانی مرد را میبوسید و با او همدلی میکرد؟» یاللعجب! نئولیبرالیسم اسلامی به پوپولیسم اسلامگرا روی آورده است!
باری! نئولیبرالها به آنچه در شرف انجام است متوهم نیستند متوقعها - همانها که گِرد قبله ی اندرزهای میانتهی اخلاقی و «امر به معروف و نهی از منکر»های بیپایه ی مجازی طواف میکنند- کر و کور و گنگ هستند. بله! آن از وزیر بهداشت و مسکناش و این هم از وزیر جهاد کشاورزیاش! در این میدان گلوگشاد از آن «خودت بمال» تا «افتخار میکنم حتی یک مسکن مهر افتتاح نکردم» و این «خُبخُب»ها بگیرید و تا سلبریتیدرمانی4 ادامه دهید، بیتردید، آنچه میبینید یک امر بدیهی است؛ پایینیها نمیخواهند و بالاییها نمیتوانند. بله! یک شبح بر فراز آمده است. تمام موضوع همین است و بس!
این شبح خوشسیما اما به یکباره ظاهر نشد. سالهاست که به پرواز آمده است. از کوهپایه ی «سیاست» گذشته و تپههای «فرهنگ» را در نوریده و حال به قله ی رفیع «اقتصاد» رسیده است. و کیست که زیربنا را انکار کند و تاثیرگذاری آن را بر تمام شئون اجتماع نادیده بگیرد؟! اینجا دیگر زمین بازی سیاست نیست که خلقاله را با شعارهای مضحک «هر چی جواد مواده با احمدی نژاده» و بعدها «بدون هیچ دلیلی خاک بر سر جلیلی» و... تهییج کرد و نخود سیاه تحویلشان داد و با تدبیر، امید واهی خلق کرد. اینجا زمین بازی فرهنگ هم نیست که دست به دامان «گوگوش» شوند یا فیل وزیر داستاننویس هوا کنند یا شوربختانه «سپان» و «محمود» را زینتالمجالس!
اینجا سفره ی مردم در میان است. مردم نه! توده ی بیشکل و بیهویت هرگز! همان جواد موادهای شوش و مولوی و خراسون و همین پیرمرد طبسی و...، همانها که روزگاری قرار بود آب و برقشان مجانی باشد و... و پول نفت بر سر سفرههایشان برود اما یارانههایشان حذف شد و نرخ سوختشان افزایش یافت و هزینههای زندگیشان سر به فلک کشید و دستمزدهایشان چُسَکی است و آه در بساط ندارند و نمیدانند سه هزار میلیارد چند تا صفر دارد و اگر گذرشان از چهارراه سیروس به بالاتر افتاد و پورشه و مازراتی و بنز و بیامو و... دیدند فحش کِشدار به مرده و زنده رانندهاش میبندند و...
بله دعوا بر سر زندگی همینهاست. این دعوا در گذشته هم بود؛ دوران مشروطه، دوران پس از شهریور 20، دوران ملی شدن صنعت نفت، دوران شکوفایی قیمت نفت و اقتدار اعلیحضرت، دوران جنگ و اقتصاد کوپنی، دوران سازندگی و تعدیل اقتصادی، دوران اصلاحات زورکی و بعضاً قطره چکانی، دوران حق مسلم و تحریمهای اقتصادی و همین امروز؛ دوران «تدبیر و امید» و ایضاً فردا؛ دوران احتمالیِ «اعلیحضرت همایونی رضاشاه دوم» یا ریاستجمهوری «خواهر مریم» یا...!
سفره ی مردم را نمیتوان با روزنامه و سایت و شعار و دیپلماسی و... رنگآمیزی کرد. کمپینهای انتخاباتی هم تاریخ مصرف دارند. آنها نان میخواهند، کار میخواهند، مسکن میخواهند، پوشاک میخواهند، بیمه میخواهند، بهداشتودرمان میخواهند، آموزشوپرورش میخواهند، تفریح میخواهند و... و این همه یعنی دیالکتیک مشاهده و آگاهی؛ هر چند در ابتدای امر آگاهی مقدماتی و در خود. و همین بالقوهگی است که خطر میآفریند و به مدد ظهور و رشد خیرهکننده ی تشکلهای صنفی و کارگری در چند سال اخیر بالفعل میشود و به «برای خود» میانجامد و وامصیبتا!
بله! وامصیبتا... عصیانگری مستتر در ضمیر مِلکیِ «تان» در جمله ی «خودتون میدونید و مملکتتون!»، بیاغراق، نمود عینی - هرچند خودبهخودی- گذار از دورانِ «در خود» است. تا رسیدن به دورانِ «برای خود» بودن اما هنوز مانده دو دانگی!
در این میان اما تبدیل جنبش در خود طبقه کارگر به جنبش برای خود این طبقه که همانا حجم عظیم لجنپراکنیهای مهرنامه، اندیشه پویا، بیبیسی، من و تو و... و همچنین دُمجنباندنهای حقیرانه «اقتصادنامه» و بیشرمیهای خلاقانه ی دبیر انجمن اسلامی دانشجویان مستقل و خطونشانهای آیندهنگرانه ی فرشگردیهای فاشیستمآب و سندیکاسازیهای فرمایشی و بگیروببندهای فعالین صنفی و کارگری و... را ایجاب میکند بماند برای بعد.
بعد از تحریر
در ذیل به ماستمالیسم ژورنالیستی خبرگزاری ایرنا که در اوج وقاحت به شارلاتانیسم افسارگسیخته ی اصلاحی- اعتدالی ارتقاء یافته و گزارشِ پوک «گفتوگو با وزیر بههمین سادگی»5 را تحفه آورده، توجه کنید و اندکی بیاسایید!
«... خبرنگار ایرنا در طبس پس از انتشار این کلیپ در فضای مجازی و تفسیرهای گوناگون از این ماجرا، پی این پیرمرد گشت و با او گفت و گو کرد.
آدرسش را از اهالی منطقه پرسیدم تا بالاخره به خانهاش رسیدم، خانهای که دیواری برای حیاط نداشت.
مرد کشاورز اهل منطقه دیهشک طبس، مرا به خانهاش دعوت کرد؛ رادیو ضبط قدیمی، بخاری کوچک، دو مبل رنگورورفته، پشتیهای کوچک و قدیمی و پردههای سفیدی که ساده و کوتاه روی پنجره نصب شده بود و گربهای که مدام اصرار داشت وارد خانه شود، خودنمایی می کرد.
او خود را میرزاعلی شجاعی متولد 1312 و صاحب 9 فرزند معرفی کرد و گفت: من آقای وزیر را نمیشناختم گاهی تصویرش را در تلویزیون نشان میداد، از روی شباهت او را شناختم رفتم خدمت ایشان، سلام کردم که جوابم را دادند و گفتم میخواهم یک کلام با شما صحبت کنم اجازه میدهید یا نه؟ آقای وزیر گفتند هرچه میخواهی بگو.
وی ادامه داد: گفتم یک عدد گوجه فرنگی در مملکت هفتصد تومان شده و بعد این شعر را خواندم که «روزگار است هر روز بدتر میبینم/ این جهان را پر از خوف و خطر می بینم/ دختران را همه جنگ است با مادر/ پسران را به بدخواه پدر میبینم» و بعد گفتم خودتان می دانید و مملکتتان، دست بر شانه ایشان زدم و گفتم خداحافظ و سپس از آنجا رفتم
میرزاعلی گفت: پس از اینکه رفتم هنوز دور نشده بودم که هدیهای از سمت وزیر برای من آوردند.
وقتی درباره محتوای هدیه سئوال کردم، گفت: اگر برگ گلی از سمت دوست باشد یک دنیا برایم ارزش دارد.
پیرمرد طبسی ادامه داد: خدا خیرش دهد وزیر آدم خوبی بود، اگر آدم خوبی نمیبود، نمیایستاد که من صحبت کنم یا صحبتم را تمام کنم یا این که دستم را به شانه اش بزنم.
وی درباره علت این کار خود توضیح داد: من از حضور وزیر بیاطلاع بودم و برای انجام کاری به شهرک صنعتی رفته بودم که شنیدم وزیر جهاد آمدند.
میرزاعلی گفت: دیدم خُلق مردم از گرانیها تنگ است و وقتی خلق شما تنگ باشد بدانید که خلق دیگران هم تنگ است، مسئولین باید بر خرید و فروش نظارت دقیق کنند و مردم را وانگذارند؛ «ای خدا مگذار کار من به من/ گر گذاری وای بر احوال من».
او اما 2 گاو شیرده دارد و اضافه میکند: این 2 گاو 15 کیلو شیر می دهند و مردم برای خرید آن صف میکشند برخی میگویند چرا گران نمیکنی وقتی همه جا گران شده و من پاسخ میدهم من برکت آن را از خدا میگیرم.
پیرمرد طبسی میگوید: اگر تمام دنیا را داشته باشید عاقبت آن مرگ است، اگر خوراک به اندازه کف دست و نصف آن باشد و اگر تن سالم و بینیاز از دارو و دوا باشد، کافی است و بدانید حاجت خود را از خدا گرفتید.
وی در پاسخ به سئوالم که زیر پوشش نهادهای حمایتی هستید گفت: زیر پوشش کمیته امام (ره) و حتی بیمه نیستم؛ ما این چهار روزی که زنده هستیم به قناعت زندگی میکنیم.
صحبتهای من و میرزاعلی که به پایان رسید ظرف میوهای آورد؛ به پیرمرد طبسی گفتم آیا میدانید که معروف شدهاید و او گفت: خدا کند که این حرف من به نفع همه مردم و جوانان تمام شود و هرچه خدا بخواهد همان میشود.
او در پایان گفت: شما جوانید، ممکن است رودربایستی کنید اما من به راحتی آمدم و حرفم را زدم؛ بههمین سادگی.»
تهران- بیستوسومِ آبانماهِ هزاروسیصدونودوهفت
پینوشت
1. گور بابات؛ اصطلاحی کنایی است که در زبان عامیانه بهمعنای «برو پی کارت» نیز خطاب به شخصی که بهزعم گوینده، توانایی درک «مفهوم» را ندارد، میگوییم.
2. برشت، برتولت؛ قطعهای از شعر «درباره ی نام مهاجران».
3. گلسرخی، خسرو؛ مجموعه اشعار، به کوشش کاوه گوهرین، «تکهای از یک شعر»، تهران، نگاه، 1391، چاپ اول، ص 105.
4. این مفهوم متناسب با نظر سعید حجاریان در استفاده ابزاری از سلبریتیها ساخته شده است. سعید حجاریان در گفتوگو با روزنامه اعتماد، با اشاره به احتمالات مختلف درباره شرایط اصلاحطلبان در آینده، گفت: ممکن است، مردم جملگیِ اصلاحطلبان را پس بزنند و میان هسته سخت پالایششده و دیگر اصلاحطلبان تمایزی نگذارند. وی افزود: اصلاحطلبان در صورت قرار گرفتن در چنین وضعیتی باید سیاستهای خود را بهتعبیر مولانا از دهان غیر مطرح کنند. به این معنا که سیاستهایشان را نخست با گروههای مرجع جدید شامل هنرمندان، مشاهیر و... در میان بگذارند و پس از دریافت بازخوردها و اعمال تغییرات احتمالی، سیاستها توسط همان گروههای مرجع جدید در جامعه منعکس شود. یعنی عملاً اصلاحطلبان در این فاز در پشت صحنه قرار بگیرند.
5. این گزارش یکی دو روز پس از انتشار فیلم 27 ثانیهای در 22/آبان/1397 در خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) منتشر شده است. برای مطالعه متن کامل به آدرس زیر مراجعه کنید: www.iran.ir