Sunday, Dec 2, 2018

صفحه نخست » وصیت نامه ی سیاسی-ضدالهی ف. م. سخن، ورژن آخر!؛ ف. م. سخن

3C69E973-28BF-4207-AD9A-4171114C38B9.jpegبه ریشِ خداوند نابود کننده ی طنزها!

با دلی مالامال از شادی، به خاطر خلاص شدن از این دنیای فانی، نگارش 13.4 وصیت نامه ی سیاسی-ضد الهی خود را تقدیم حضور بازماندگان و دوستان، آشنایان، مقامات لشکری و کشوری، حزب الله همیشه در صحنه، خبرگزاری فارس و تسنیم، تلویزیون ایران اینترنشنال و سایت زیتون (هر دو به طور اختصاصی) می نمایم.

از آنجا که در طول عمر بسیار زیبای خود، هیچ دوست و رفیقی برای خودم باقی نگذاشته ام و پاچه ی همه را به نوعی گرفته ام، و با نقدهای صمیمانه و «صریحانه» ی خود آن ها را رنجانده ام، لذا تعداد دوستان ام، از انگشت یک دست تجاوز نمی نماید، و زورشان قطعا به مخالفان و معاندان بی شمار ام نمی رسد، گفتم حالا که عزراییل نجات بخش زوم کرده است روی اهل طنز، یک وصیت نامه ای چیزی از خودم به جای بگذارم، تا آن چند نفر، که جنازه ام روی دست آن ها خواهد افتاد، با تهیه فتوکپی از این وصیت نامه، آن را به هر کس که خواست بر عکس خواسته های من عمل کند نشان دهند و یک کتک سیر از آن ها بخورند تا روح من در حال پر کشیدن به سمت ۷۲ حوری، شاد و خوشحال گردد.

به قول معروف، ما که رفتیم حال، شما بمان با این هیولاهای زمینی و هِی آرزوی عمر صد ساله کن! هارهار!

در همین جا عرض می کنم که هوی! چرا می خندی؟! بخدا دارم جدی میگم! عجب حکایتی شده! آدم حرف راست و غم انگیز هم می زند، مردم فکر می کنند که چون طرف اهل طنز است، باید به او بخندند!

همین علیرضا رضایی که الان با پیژامه ی راه راه ش، وسط ۷۲ حوری در حال گل گفتن و گل شنیدن و خنداندن شان می باشد، به من گفت رفتم برای اجرای برنامه به شهر «کلن» آلمان، در آن جا ماشین ام خراب شد! حالا هر چه به جمعیت حاضر در صحنه می گویم ماشینم خراب شده، نمی توانم به فرانسه بر گردم، آن ها قاه قاه قاه می خندند طوری که اشک از چشمان شان سرازیر می شود! هر چه هم می گویم به خدا راست می گویم، آن ها بدتر می خندند.

خلاصه آن چه اکنون می خوانید، شوخی نیست و کاملا جدی ست و ناسلامتی وصیت نامه ای ست که باید اشک شما را سرازیر کند نه این که باعث خندیدن فجیع تان بشود.

عرض کنم حضور منور تان، که این جانب، در کشور آلمان، انواع و اقسام بیمه ها را بسته ام، طوری که پول برای زندگی کردن عادی ام باقی نمی ماند. از بیمه ی درمانی گرفته، تا بیمه ی درد دندان و بیمه ی تصادفات -البته چون اتومبیل ندارم، از نوع انسانی اش یعنی مثلا یکی مرا زیر کند و در برود یا چه می دانم شی سختی از جایی بیاید بخورد تووی سر م-، و بیمه خرابکاری نسبت به شخص ثالث که اگر مثلا زدم توو خونه ی یکی استکان اش را شکستم، بیمه، پول استکان او را بدهد.

حالا چون حکایت جیب خالی و پز عالی ست، صورت حساب این بیمه ها را همیشه با تاخیر پرداخت می کنم، و همین چند وقت پیش، مرا از بیمه ی دک و پوز و دندان بیرون انداختند و گفتند برو آقاجان! تو ما را با این شیش ماه پرداختن ها و شیش ماه نپرداختن هایت دیوانه کردی! باید دو تا کارمند اضافه برای پرداختن ها و نپرداختن های تو استخدام کنیم! توو این سن و سال دندون می خوای چیکار! بده همه رو واست بکشن خلاص!

ولی یک بیمه دارم که اگر از گرسنگی هم بمیرم، پول آن را به موقع پرداخت می کنم و آن بیمه ی مرگ است! حالا اشتباه نکنید فکر کنید که بیمه ی مرگ همان بیمه ی عمر است و ف. م. سخن هم جزو اغنیا ست و دارد برای خود پول پس انداز می کند! خیر! ف. م. سخن اهل پس انداز مس انداز نبوده و نیست و هر چی داشته یا خودش استفاده کرده، یا داده است به اشخاصی که ندارند استفاده کنند یا فک و فامیل برایش دو لپی خورده اند. بنابراین از پول-مول و بیمه ی عمر خبری نیست!

بیمه مرگ، در آلمان آن است که شما خود را بیمه می نمایی، تا اگر مُردی خرج تغسیل و تکفین و تدفین روی دست بازماندگان نگذاری و آن ها مجبور نشوند با چشمان گریان به خاطر فقدان جناب عالی، در دل شان صد تا فحش هم بدهند که متوفی مُرد، به جای ارث، روی دست مان صورت حساب گذاشت.

من خودم موقع رفتن به قم برای تشییع پیکر یکی از فک و فامیل، کلی فحش و بد و بیراه به متوفی داده ام که این رو میگم!

بانوی محترمه مُرده، وصیت کرده که مرا در شهر مقدس قم دفن کنید! مرده شور و منو توو قم دفن کنید! کوفت و منو توو قم دفن کنید! توو گرمای تابستون پاشیم با یه اتوبوس لگن راه بیفتیم به سمت شهر کویری قم که تو را دفن کنیم و از تشنگی و خستگی از پا در آییم که چه شود؟! شما در آن لحظه که ما داریم مسیر تهران-قم را طی می کنیم، وسط غلمان های سیکس پک دارِ هیکلمند دراز به دراز افتاده ای، آن وقت ما برویم جنازه ی شما را در نمی دانم قبرستان ابوفلان دفن کنیم بعد برویم چلوکبابی البرز -نه مالِ تهرون با کباب های ۲ متری بلکه مال قم که کباب هاش مثل لنگه کفش می مونه- یه چیزی کوفت کنیم و اوایل شب هم خسته و درب و داغون برسیم تهرون!

خلاصه ما فکر کفن و دفن خودمون رو از همین الان کردیم و به مبلغ ۵۰۰۰ یورو خود را بیمه نموده ایم، که خرج روو دست کسی گذاشته نشه و درد ناشی از فقدان ما، با درد پرداخت صورت حساب ها قاطی نشه...

انگار دارم زیادی روده درازی می کنم و می ترسم مثل خوانندگانی که فقط تیتر مطالب رو می خونن، مطلب من تا بیاد خونده بشه، منو یه جایی دفن کرده باشن و تمام.

اما قسمت های اصلی و هیجان انگیز وصیت نامه.

من، اصلا و ابدا، خواهان برگردوندن جنازه، ببخشید پیکر م به ایران «نیستم». بنابراین به پسرم به شیوه های مختلف مستقیم، غیر مستقیم، با جا، بی جا، شوخانه، جِدّانه، گفته ام و تاکید کرده ام که جای من در همین آلمان است و همین قبرستون نزدیک خونه مون. اینجا یک قبرستون خوشگل و تو مایه های فیلم های ترسناک و پر از رمز و راز هست که دوست دارم در آن جا دفن شوم. این یک.

دو دیگر این که، من دوست ندارم جنازه ام، خوراک مور و ملخ شود، لذا من را می دهید قشنگ می کنند توو کوره، از تووی کوره یک کوزه میارن بیرون میدن دست تون، که چون توو آلمان ممنوع هست نگهداری کوزه ی متوفی در خونه، می برین توو همین قبرستونِ مورد اشاره در بندِ یک، اونجا پای یه درخت دفن می کنین، و چون کوزه ی مزبور، جنس اش طوری ست که بعد از مدتی در زیر خاک حل می گردد، خاکستر این جانب، از طریق ریشه های درخت نزدیک به محل دفن، جذب می گردد و شما اگر به این درخت نگاه کنید انگار دارید به من نگاه می کنید! حالا درخت ه از شانس ما نزنه خشک بشه خوب ه!

با این روش، کسانی که بخواهند در صدد تخریب عقاید ضاله ی من بر آیند، و مثلا تابوت مرا سرِ دست بلند کنند و نعره بزنند که «به شرف محمد و آل محمد لااله الا الله...» ناکام می مانند چرا که کسی نمی تواند کوزه را سر دوش بگذارد و لا اله الا الله بگوید. از طرف دیگر چون تعداد افراد حاضر در قبرستان، از تعداد انگشتان یک دست بیشتر نخواهد بود، بلند کردن و بردن کوزه به سمت محل دفن، باعث درد کمر و عود کردن آرتروز و غیره نخواهد شد.

انگار وصیت نامه ی من بیش از اندازه طولانی شد. در قسمت دوم که به زودی تقدیم حضورتان خواهد شد، در باره ی اشک و آه و شیون و تسلیت رسانه ها و بزرگان و روسای اهل قلم و غیره نکاتی به استحضار خواهد رسید.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy