علیرضا نوری زاده
حدود دوماه پیش که در "پنجره رو به خانه پدری " تلویزیون "ایران فردا " از پیوند سردار سرلشگر حاج قاسم سلیمانی با شیطان بزرگ گفتم و اسباب و اسرار این پیوند را برشمردم، باور نمیکردم که دوماه بعد در سفر به آمریکا از سوی بسیاری از اهل بخیه مورد سؤال قرار گیرم که حکایت چیست و از کجا؟ و أیا گمان میکنید افشای چنین رازی اگر ده درصد هم درست باشد به نفع ایران و ژنرال است؟
من همیشه طی چهار دهه اخیر در نوشته ها و گفته هایم تأکید کرده ام رهائی از جمهوری ولایت فقیه بدون مشارکت سپاه پاسداران ، امکان پذیر نیست . نقش ارتش البته در نگاه من فراموش نشده است چرا که بعد از 40 سال برپائی ارتشی که کمتر شباهتی با ارتش مقتدر شاهنشاهی دارد، هنوزهم ارتشی در نظر ولی فقیه فرزند زن صیغه ای است و با برادران سپاه مثقالی هفت صنار فرق دارد با اینهمه هرگز سخن سرلشگر .... را از یاد نبرده ام که زمانی به یکی از دوستان مشترکمان گفته بود روزی که سپاه برای سرکوبی و قلع و قمع جنبش آزادیخواهی ایران به خیابان اعزام شود مطمئن باشید ارتش أرام نخواهد نشست .
سپاه پاسداران امروز فقط یک شبه ارتش ایدئولوژیک نیست . سپاه نهادی نظامی ، امنیتی ، اقتصادی ، فرهنگی ، مذهبی و مافیائی است که تقریبا بر همه شئونات کشور سلطه دارد و از دارالشورای اسلامی تا قوه قضائیه و از حوزه علمیه تا دانشگاه و ... را زیر نگین دارد و در عین حال با بالهای خارجی خود میتواند درهیئت یک نیروی منطقه ای قدرتمند در عراق و سوریه و لبنان و یمن (بالفعل ) و در بحرین و پاکستان و افغانستان و آذربایجان و نیجریه و ... (بالقوه ) شاخ شود و امن و امان را به هم ریزد .
سپاه با 120 هزار کادر ثابت ، حدود 80 هزار سرباز و افسر تحت خدمت پرچم و اداره و تعلیم و أموزش بیش از بیست گروه میلیشیائی در محوری بین غنا و ماداگاسکار در افریقا ، بامیان تا نخجوان در شمال مرزهای کشور و از خانقین تا ضاحیه جنوبی بیروت با درنگی در صنعا و حدیده ، پرچمدار گروههائی است که اغلب شیعه و تعداد محدودی سنی مذهبند . حال فکرش رابکنید در صورتی که چنین نیروئی برای تحقق آرمانهای شوم و خطرناک خود وارد میدان شود چه مصیبت کبرائی منطقه را تهدید خواهد کرد . یمن و سوریه و کمتر عراق نمونه های محدودی از حضور فرامرزی سپاه را در پیش چشم ما قرار داده است حال ابعاد را توسعه دهید و فعلیت یافتن حضور سپاه و وابستگانش را در یک دوجین سرزمین آفریقانی ، آسیائی و ... در نظر آورید تا مثل من پشتتان بلرزد .
روزیکه من در الشرق الأوسط و سپس کیهان لندن پرده از اسرار ماجرای "لاکربی " برداشتم و با ذکر اسامی دست اندرکاران این جنایت از احمد جبریل و دلقمونی و مروان الخریسات و محمد باقر ذوالقدر نام بردم و یادآورشدم "احمد جبریل فرمانده جبهه خلق برای أزادی فلسطین -فرماندهی عمومی - با دریافت ده ملیون دلار و دعای خیر خمینی ، جنایت سرنگونی هواپیمای مسافربر پانام أمریکائی را برفراز روستای لاکربی اسکاتلند، با یاری چند مأمور سوری و لیبیائی مرتکب شده است" کمتر کسی در برابر جنجال مسئولیت سرهنگ مجنون لیبیائی سخن مرا پذیرا شد . حتی زمانی که بعد از تجربه موفق رسوا کردن رژیم و سپاهش در ربایش هواپیمای تی دبلیو إی أمریکائی به بیروت و کشتن یک مسافر أمریکائی توسط سر تروریست معروف عماد المغنیه ، توانستم با مساعدت دوستم بهمن معالی زاده با سناتور درگذشته أمریکائی ورئیس وقت کمسیون روابط خارجی سنا جسی هلمزنماینده کارولینای شمالی در سنای أمریکا ، آشنا و او را در تکمیل پرونده شبکه های تروریستی رژیم در منطقه یاری دهم و ساعات بسیاری با دستیار سناتور و بهمن گزارش تکانده تروریسم مقدس را تهیه کنیم همچنان در باره لاکربی و نقش رژیم در أن باوجود مدارک و نشانه های أشکار و تأیید سناتور هلمز ، انگار گوش جهان کر و چشمش کور شده بود که همگان طرابلس غرب و سرهنگ معمرالقذافی را نشانه گرفته بودند و قرار بود هزینه جنایتی را که نقش او و دستگاه امنیتی اش در همه مراحل أن بسیار کمرنگ بود به تنهائی بپردازد .
عبدالباسط مقراحی مأمور قذافی را تحویل گرفتند و به زندان اسکاتلند فرستادند و جنایت را به او ختم کردند و علی رغم تلاشهای وکلایش برای نور انداختن به پرونده او و شنیدن مدافعاتش أنقدر در زندانش نگاهش داشتند تا نیمه جان پس از ابتلای به سرطان به لیبی باز گردانده شد تا در بستر مرگ شاهد فرو ریختن بتی باشد که اورا تحویل داد تا پرونده های کهنش گشوده نشود و به ویژه جنایت دیگرش ، قتل فرزانه مرد آزاده امام موسی صدر پیگیری نشود (و میبینید سالها پس از سرنگونی او هنوز هم پرونده قتل رهبر شیعیان لبنان ،ناگشوده باقی مانده است . امام موسی مردی که در آستانه انقلاب در لیبی به إختفا و بعد به حوض اسید برده شد تا خمینی لقب امام را مصادره کند و او یعنی موسی صدر که عاشق وطنش ایران بود نتواند طرح خود را برای برقراری پیوند بین شاه و نهضت آزادی و جبهه ملی به اجرا در آورد ومانع از آن شود که ایران به کام اژدهای هفت سراسلام ناب انقلابی محمدی ولائی ، فرو رود)
اینک بیش از سه دهه پس از أنکه صاحب این قلم راز و رمز لاکربی را گشود سها خریسات دختر تروریست فلسطینی / اردنی که به تازگی درگذشت ، در گفتگو با وبسایت میروربه نقل از پدرش میگوید ؛
" تهران میلیون ها پوند به گروه تروریستی جبهه خلق فرماندهی عمومی پرداخت تا این حمله انجام شود." نام رهبر این گروه احمد جبرییل از سرسپردگان رژیمهای سوریه و ایران در مقاله ونیز گزارش من به سناتور جسی هلمز به تفصیل ذکر شده بود همینطور نام دالقمونی که رادیوی حاوی بمب را ساخته وبه درون هواپیما ی پانام در توقف کوتاهش در ألمان وارد کرده بود .
خبرنگار وبسایت "میرور" از سها می پرسد چرا پدرش تا وقتی زنده بود در این خصوص اطلاعاتی منتشر نکرد. سهای 43 ساله می گوید «شاید پدرم نگران اردن بود و نمی خواست برای این کشور اتفاقی بیفتد.»
او ادامه داد «آنچه که برای لیبی اتفاق افتاد میتوانست برای اردن هم تکرار شود . موضوع لاکربی، مورد بررسی دقیق آمریکایی ها بود و کسی نمی خواست با آنان درگیر شود.»
خریسات در ادامه می گوید «وقتی المقراحی دستگیر شد، پدر من را هم گرفتند. اما چرا آزادش کردند؟ چون هیچ مدرکی بر علیه او وجود نداشت.» او صریحا می گوید تنها شخص محکوم شده در ماجرای لاکربی (المقراحی) کاملا بی گناه بوده است. او مدت زیادی از عمرش را بی دلیل در زندان گذراند.
آتش به جان شمع فتد کاین بنانهاد
پیش از برپائی جمهوری اسلامی سازمانهائی که نشان تروریسم را بر پیشانی داشتند اغلب یا فلسطینی بنیاد و یا چپ مایه بودند . با ظهور سید روح الله مصطفوی موسوم به خمینی ، معنا و هدف ، و حتی شکل و شمایل تروریسم و تروریست دگرگون شد .
*از دفتر سازمانهای آزادیبخش تا سپاه قدس
تقریباً یک ماه پس از روی کار آمدن رژیم، دفتر سازمانهای آزادیبخش در وزارت خارجه به ریاست خانم «سودابه سدیفی» همسر سابق آقای غضنفرپور از دوستان نزدیک ابوالحسن بنی صدر و مترجم خمینی در پاریس تشکیل شد. (غضنفرپور در نخستین دوره مجلس نماینده شد، اما با عزل بنی صدر او را گرفتند و خیلی زود البته توبه نامه نوشت و بعد هم کاسب شد .همان دوران زندان عامل جدائی او و همسرش شد که هر دو مخلصانه به خمینی خدمت کرده بودند). دفتر سازمانهای آزادیبخش و انقلابی در واقع دکانی بود که برای برقراری ارتباط با سازمانهای غیرقانونی انقلابی در خاورمیانه و بعضی از کشورهای آسیای دور و جنوب شرقی آسیا و افریقا، به پیشنهاد مرحوم چمران و احتمالاً دکتر ابراهیم یزدی که معاون نخست وزیر در امور انقلاب بود، ایجاد شد اما خیلی طبیعی بود چنین ادارههایی با روحیات و منش یک خانم «پاریزین آلامد» مثل خانم سدیفی سازگار نبود. چنین شد که با تأسیس سپاه پاسداران این تشکیلات خیلی زود به سپاه ضمیمه شد و مهدی هاشمی معروف، برادر آقا هادی داماد آقای منتظری ریاست آن را به عهده گرفت. محمد منتظری نیز به عنوان سفیر سیار این تشکیلات با داشتن اختیارات کامل مسؤول برقراری ارتباط با سازمانهای انقلابی و آزادیبخش شد.
نخستین نشست این سازمانها که در بینشان هم سازمان آزادیبخش فلسطینی حضور داشت هم جبهه فطانی تایلند، هم سازمان انقلاب اسلامی در جزیره العرب و هم حزب الدعوه عراق و... در زمستان سال 58 در جشنهای نخستین سالروز انقلاب در تهران برپا شد. اما به مرور از تعداد سازمانهائی که از نعمات انقلاب اسلامی از طریق دفتر سازمانهای انقلابی و آزادیبخش بهره میبردند کم و کمتر شد تا آنجا که عملاً در آغاز دهه 60 شمسی تنها 6 سازمان و گروه دارای مقرری مشخص و بعضاً امکانات آموزش افرادشان در ایران بودند. در این میان با شروع جنگ ایران و عراق، سپاه از یکسو مشغول آموزش و مسلح کردن گروههای عراقی مخالف صدام حسین شد و از سوی دیگر به تقویت گروهکهائی پرداخت که قصد آشوب و انقلاب در کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان، کویت و بحرین داشتند.
اما خیلی زود از آن همه گروه عراقی که برای جنگیدن با صدام حسین به ایران آمده بودند، چیزی به جز چند صد شیعه وابسته به حزب الدعوه و لشگر و سپس سپاه بدرش و جمعی از معاودین به جا نماند. "ایاد سعید ثابت" یکی از برجستهترین مخالفان صدام حسین که از سالها پیش در لیبی اقامت داشت و از طرفداران اندیشه ناصری بود، در کتاب خود پیرامون روابطش با رژیم و سپاه مینویسد: "ما به دعوت سپاه به ایران رفتیم، گروهی نزدیک به یکصد تن بودیم که همگی مردانی رزمنده و بعضی از نظامیان سابق عراق بودند. ما سریعاً به جبهه رفتیم اما تنها یک ماه دوام آوردیم چون هر روز برای ما بامبول تازهای درست میکردند. مثلاً یک روز میگفتند افراد شما ایستاده ادرار میکنند و خود را نمیشویند، هرچه میگفتیم برادران، اینها در جبهه جنگ هستند به گوش آنها نمیرفت. روز دیگر میگفتند شبها به جای خواندن دعای کمیل و وحشت چرا بچههای شما پاسور بازی میکنند. میگفتیم آقاجان در عراق رسم است در ساعت بیکاری مردم سرسلامتی پاسور یا تخته میزنند، آنها اما میگفتند این کار حرام است و شما با این عمل کار بچههای ما را که دعای توسل میخوانند تا هنگام عملیات در چشم عراقیها نامرئی شوند خراب میکنید. به همین دلیل نیز عراقیها بچههای ما را هنگام جنگ میبینند و آنها را هدف قرار میدهند. خلاصه یک روز من (ایاد سعید ثابت) چنان عصبانی شدم که به روی مهدی هاشمی هفت تیر کشیدم و گفتم کله پدرتان، ما بر میگردیم به لیبی، و سه روز بعد بازگشتیم"
این تجربه را دیگران هم داشتند. به همین دلیل وقتی سید محمد باقر حکیم و محمود هاشمی شاهرودی و محمد محمدی الآصفی پدرخوانده الدعوه به آقای خمینی پیشنهاد دادند تشکیلاتی با نام مجلس اعلا با کمک سپاه درست شود که همه عراقیهای مخالف را زیر یک چتر درآورد خمینی که از ارتباط مجاهدین با رژیم عراق باخبر بود بلافاصله فرماندهان سپاه از جمله مرتضی رضائی و محسن رفیقدوست و محسن رضائی و کلاهدوز و... را صدا زد که کمک کنید عراقیهای معارض متشکل شوند و زیر یک اسم مبارزه کنند. به این ترتیب مجلس اعلا تشکیل شد و شاهرودی به ریاست مجلس و حکیم به سخنگوئی آن منصوب شدند و چندی بعد با کنار رفتن شاهرودی حکیم جای او را گرفت. همین آقای هادی العامری عضو پارلمان عراق و رهبر فراکسیون شیعه فتح و رهبر سپاه بدر ، نیز به عنوان فرمانده شبه نظامیان مجلس اعلا مشغول یارگیری و آموزش افرادش زیر نظر سپاه شد. بنابراین نخستین مجموعهای که مستقیماً زیر چتر سپاه قرار گرفت شبه نظامیان مجلس اعلا بودند که بعدها به عنوان بازوی مسلح مجلس اعلا، نام سپاه بدر به آنها اطلاق شد. با اینهمه تنها هنگام اعزام 2000 تن از افراد سپاه به لبنان در اوائل سال 1983 بود که سپاه نخستین تجربه خود را برای ایجاد یک نیروی رزمنده غیرایرانی در سرزمینی غیر از ایران به دست آورد. علی اکبر محتشمي پور سفیر رژیم در دمشق، پس از حمله اسرائیل به لبنان و ورود نفرات و واحدهای سپاه به این کشور، توانست از شکم جنبش امل که یاد و آرمانهای امام موسی صدر را در دل و جان داشت، با کمک حسین الموسوی رهبر امل اسلامی و سپس با اضافه شدن یک شیخ نه چندان خوشنام از شاگردان محمدباقر صدر، به نام صبحی الطفیلی که اولین دبیرکل حزب بود، حزبالله را علم کند. حزبالله حقاً فرزند دستآموز سپاه است. از 83 تا 91 سپاه بین 1500 تا 3000 نیرو در لبنان داشت. بعد از پیمان طائف و برپائی جمهوری سوم لبنان (جمهوری اول از استقلال تا سال 58 و ورود تفنگداران دریائی آمریکا به بیروت برای حمایت از مسیحیان، جمهوری دوم از ریاست فواد شهاب تا قرارداد طائف، و جمهوری سوم پس از طائف) سپاه ناچار شد عمده نیروهای خود را از لبنان فراخواند اما همیشه تعدادی از افسران آموزش و اطلاعاتیهای سپاه که تعدادشان تا 500 تن نیز تخمین زده شده است در لبنان حضور داشته و هنوز هم دارند.
سپاه در عین حال در آموزش و تسلیح شماری از گروهکهای فلسطینی جدا شده از سازمانهای بزرگ مثل فتح و جبهه خلق برای آزادی فلسطین نیز نقش داشته است.
در دهه نود قرن بیستم میلادی با اعزام تعدادی از واحدهای سپاه به سودان، سپاه آموزش تروریستهای مصری و مغربی و الجزایری را نیز بر عهده گرفت. رفاقت محمد باقر ذوالقدر جانشین سابق فرمانده کل سپاه و معاون ستاد فرماندهی کل قوا با دکتر ایمن الظواهری نایب بن لادن و مغز متفکر القاعده از همین سودان شکل گرفت. در این حال سپاه قدس که برخلاف نامش در آغاز برپائیاش تنها یک واحد کوچک اطلاعاتی با حداکثر 300 سپاهی آموزش دیده (بعضاً در کره شمالی و چین) بود با استقرار در قرارگاه شماره یک رمضان در محل سابق سفارت آمریکا، با مأموریت جمعآوری اطلاعات در سرزمینهای دشمن به ویژه در عراق، با امکانات محدود، فعالیت خود را در دهه هشتاد آغاز کرد اما خیلی زود با پایان یافتن جنگ ایران و عراق و سپس درگذشت آیتالله خمینی، با مأموریتهای جدید ـ از جمله تصفیه و نابودی مخالفان رژیم در خارج با همکاری وزارت اطلاعات و بعد از یکسال مستقلا ـ روز به روز از امکانات بیشتری برخوردار شد و نفرات زبده و پرتوانی، هم از نظر فیزیکی و هم از نظر اطلاعاتی و دانش نظامی به واحدهایش اضافه شد.
ـ سپاه قدس و تروریسم
سپاه قدس اینک دارای یک ستاد مرکزی (قرارگاه) و 6 ستاد عملیاتی است و رهبری عملیات تروریستی در یمن ، سوریه ، عراق و لبنان را به شکل مستقیم رهبری میکند و در نقاطی حضور فیزیکی دارد
سپاه قدس به فرماندهی سرلشگر قاسم سلیمانی به وسیله گروههای شیعه و چند گروهک سنی مثل انصارالاسلام در کنار مأموریتهای اطلاعاتی، در عراق، و آموزشهای ویژه به شماری جدا شده از نیروهای جیش المهدی و سازمان بدر و میلیشیای الدعوه وحرکت نجباء ، تیپ خراسانی ، عصائب أهل حق ، انصار المهدي و لواء العباس و فیلق ثارالله و گروهکهای کوچک تروریستی شیعه شبکه ای کسترده از نیروهای تعلیم دیده ذوب شده در ولایت فقیه را در چنگ دارد . از این گروهها بعضاً فقط جهت بهرهبرداری در عملیات تروریستی علیه آمریکائیها ( در سالهای پیش از داعش ) بهره برداری شده است . مسؤولیت تماسهای سرّی با کردها و تشکلهای سیاسی در عراق را نیز در کنترل دارد سپاه قدس به رهبری سردار سرتیپ قاسم سلیمانی که سلیمانی که نزدیک به دو دهه است جای احمد وحیدی از بنیانگذاران سپاه قدس را گرفته است امروز قدرت و اعتباری هم عرض سرلشکر پاسدار محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه دارد
سپاه قدس از طریق تشکیلات اطلاعاتی خود و نیز وابستگان نظامی اش در خارج که اغلب از میان افسران سپاه انتخاب میشوند، ارتباط و تماس خود را با گروههای به اصطلاح مبارز و مقاومت در سرتاسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا روز به روز گسترش بیشتری میدهد. حضور سپاه در سوریه و یمن و نقش سپاه قدس در امور اطلاعاتی و امنیتی این نیروها در منطقه امروز از همیشه پررنگترشده است . در گستره داخل نیز سپاه قدس به مرور پنجه بر مسئولیتهائی که ضمن مسئولیتهای وزارت اطلاعات تعریف شده است کشیده و برخی را در قبضه تصرف خود درآورده است . آشکار شدن ارتباطات سپاه قدس با گروههای تروریستی که بعضاً چون القاعده و طالبان و القاعده فیبلاد الرافدین
( داعش بعدی ) که به ظاهرضد شیعه و مخالف جمهوری اسلامی هستند تردیدی به جا نمیگذارد که سپاه قدس به هیچ روی یک تشکیلات نظامی امنیتی ایدئوژیک نیست بلکه بت عیاری است که هرروز برپایه مصالح به رنگی در میاید . سلیمانی ، مجیدعلوی را با گذرنامه پاکستانی برای استخدام مزدور به میان پاتانهای سنی و طالبان ضد شیعه میفرستد و معاون دیگرش اسماعیل قاأنی را راهی کردستان میکند تا اسلامیهای سنی را از یکسو و جداشدگان از اتحادیه میهنی (یعنی جمع گوران ) را از الطاف نقدی و جنسی و معنوی مقام معظم رهبری ( اشتباه نکنید منظورم حاج قاسم است نه سیدعلی آقا ) مطمئن سازد .محسن چاووشی کمکهای ارسالی را به اسامه حمدان حماسی و زیاد النخاله جهاد اسلامی وابوصابر صابرین شیعه فلسطینی میرساند و سبحانی در دیدار با تروریستهای بی سرپرست نیجریه انتخاب دختر ابراهیم الزکزکی را به عنوان جانشین پدر در دوران حبس و حصر او ، به اطلاعشان میرساند .
ـ گروههای برخوردار از الطاف سپاه
گروههائی که امروز از حمایت سپاه برخوردار و از مواهب آموزش نظامی، تسلیحاتی و کمکهای مالی اش بهرهمند میباشند و یا بند نافشان مستقیما به سپاه قدس وصل است به دو دسته تقسیم میشوند
الف: بچههای حلالزاده سپاه یا به عبارتی آنها که حاصل ارتباطات علنی با سپاه هستند و به هیچ روی این ارتباطات را نه سپاه پنهان میکنند و نه آنها، عبارتند از:
ـ حزبالله لبنان که دستآموز سپاه است و امروز حداقل 59 میلیون دلار بودجه سالانه دارد و صدها میلیون دلار از سلاح سبک و نیمه سنگین از جمله 11 هزار خمپاره و موشک در اختیارش قرار گرفته است
ـ حماس که از حدوداً چهارده سال پیش علاوه بر دریافت کمکهای مالی و سلاح از سپاه، سالانه تعدادی از افرادش را برای آموزش به ایران میفرستد و شماری نیز زیر نظر سپاه و حزبالله در لبنان آموزش میبینند
حوثی ها در یمن که با شروع جنگ داخلی یمن به بازوی نیابتی رژیم در جنوب شبه جزیره عرب و باب المندب و دریای سرخ در آمده اند
حزب الله سوریه که دیرزمانی از تاسیس آن نمیگذرد
ـ جهاد اسلامی در فلسطین، این گروه نیز مثل حزبالله ساخته و پرداخته و دستآموز سپاه است و حدود 2000 مرد جنگی و همین مقدار هوادار و بازوی سیاسی دارد
گروه الصابرین که حدود 200 جنگجو در اختیار دارد و عرصه فعالیتش در باریکه غزه است .صابرین جداشدگان از جهاد اسلامی میباشند که با پذیرش مذهب شیعه و مخالفت شدید رمضان شلح رهبر سابق جهاد با تغییر مذهبشان از این سازمان جدا شدند ..
ـ جبهه خلق برای آزادی فلسطین فرماندهی عمومی به رهبری احمد جبریل که نوکر مشترک تهران و دمشق است و برای انجام بسیاری از مأموریتهای کثیف از افرادش استفاده میشود.
ـ سازمان بدر و میلیشیای الدعوه و عصائب اهل حق و نجباء و خراسانی و ... و گروهکهای کوچک شیعه که ذکرش رفت
ب: گروههائی که فرزند خواندههای سپاه هستند و ارتباط با آنها بسیار مخفی و اغلب مرحلهای و مقطعی است
از مهمترین این گروهها:
ـ فتح انتفاضه در سوریه از فلسطینیهای ضد ابومازن
ـ انصار الاسلام در کردستان عراق
ـ حزب اسلامی گلبدین حکمتیار
ـ جناحهائی از القاعده و طالبان
ـ گروهای حزبالله در حاشیه خلیج فارس به ویژه کویت و بحرین.
ـ گروههائی از اسلامیهای مصر و مغرب
به این گروهها البته مجموعههای کوچک و بزرگ در اندونزی، هند، ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکیه، اردن و... را بیفزائید آنگاه مشخص میشود چگونه میتوان انگشت سپاه و یا تشکیلات وابسته به آن را در اغلب ترورها و فتنه انگیزیهائی که در کشورهای منطقه انجام میگیرد مشاهده کرد
*با این مقدمه آیا هنوز هم تعجب میکنید از اینکه از رابطه پنهان سردار سرلشگر حاج قاسم و شیطان بزرگ ، پرده برگرفته ام ؟ یادتان باشد سردار که نامش در صدر فهرست سیاه آمریکا و یک دوجین کشور غربی و عربی است با سفرهای چپ و راستش به عراق و سوریه و لبنان و قطر و عمان و روسیه هدف متحرکی است که هرزمان آمریکا اراداده کند مایه اش یک هواپیمای بدون سرنشین و یا یک موشک هوشیار است. هیچوقت پرسیده اید چرا أمریکا این دشمن شماره یک را به حال خود گذاشته و سه بارهم وقتی اسرائیلی ها او را در تیر رس داشتند ، شریک اجازه شلیک به او را ، نداده بود ؟
آنچه را نمیدانم زمان حضور ژنرال در صدا و سیما است .آیا اینکار بعد از به لقاءالله رفتن و یا فرستاده شدن "آقا" صورت میگیرد و یا باید در زمان نزدیکتری شاهد خواندن بیانیه شماره یک شورای انقلاب، توسط سردار سرلشگر قاسم سلیمانی ( و نه حاج قاسم ) باشیم .