کارِ مسوولان جمهوری اسلامی، دیگر کم کم به معجزه های الهی شبیه می شود!
اخیرا، خداوند نخواست حق یکی از اسلامیون کشور ما ضایع شود و معجزه ی او نادیده بماند، لذا مشیت اش بر این قرار گرفت که او را با یک دستگاه اتومبیل لکسوس به سمت گمرک بکشاند و به دلِ کارمند گمرک بیندازد که درِ پارکینگ گمرک را بر او باز نکند، لذا کارمند مربوط، پایش را در یک کفش بکند که من در را وا نمی کنم و از تو هم دستور نمی گیرم، که فردِ معجزه گرِ ناشناخته مانده، به فرمان خداوند، جمله ی زیبای «تو گ.ه می خوری که از من دستور نمی گیری» را بر زبان بیاورد، و در کوزه ای باز شود که هر چه جلوتر می رویم، همین طور ماجرای جالب است که از آن بیرون می ریزد!
یکی از این جریانات، افشا شدن این موضوع بود که یک پروفسور آلمانی، ادعا کرده است که معجزه گر ناشناخته، مقاله ای علمی از او دزدیده و همان کاری را کرده است که پیش از این خیلی از معجزه گران جمهوری اسلامی، مثل «حسن کلید» و «میس مری» انجام داده بودند یعنی عمل مافوق علمی «پله جریزم» یا به زبان ساده ی امروزی «کش رفتن مطالب علمیِ نوشته شده توسط دیگران».
در ادامه ی مشیّات خداوند عالمیان، امروز یک اتفاق دیگر افتاد که بر ما حقیقتی دیگر را مکشوف ساخت و آن قدرت معجزه گری معجزه گر اهل سراوان، جناب محمد باسط درازهی بود؛ معجزه ای در حد نوشتن قرآن توسط فردی بی سواد، و زنده کردن مرده توسط یک چوپانِ در و پنجره ساز، و مار کردن عصا توسط یک مهندس سابقا طاغوتی.
جناب ممد باسط امروز طی بیانیه ای اعلام کرد:
«...رشته تخصصی بنده ارتباطی با مقاله [به سرقت رفته] نداشته و فقط کار ترجمه مطالب از عهده بنده بر آمده است...».
خب. اگر آدم باهوشی باشید، همین که بیانیه مزبور را بخوانید، به معجزه ی فوق باور نکردنی جناب ممد باسط پی می برید و چهار تا شاخ دراز روی کله تان می روید!
دقت کنید که ایشان چه می گوید:
«... فقط کارِ ترجمه مطالب از عهده بنده بر آمده است...».
یعنی ایشان مطلب به سرقت رفته را فقط ترجمه کرده است!
باز هم نفهمیدید چی شد؟! ای بابا!
پروفسور آلمانی ادعا می کند که مطلب اش دزدیده شده.
مطلب دزدیده شده به چه زبانی بوده؟
به زبان انگلیسی.
ممد باسط، مطلب دانشجوی سراوانی را به چه زبانی ترجمه کرده؟
به زبان انگلیسی ترجمه کرده.
معجزه ای که اتفاق افتاده این است که «ترجمه ی ممد باسط کلمه به کلمه و جمله به جمله شبیه به مطلب پروفسور آلمانی از آب در آمده!»
یعنی اگر پروفسور آلمانی نوشته:
...These algorithms assume the robot is a point operating in the plane with a contact sensor or a zero range sensor to detect obstacles...
ممد باسط هم نوشته ی دانشجوی اش را اینجوری ترجمه کرده:
...These algorithms assume the robot is a point operating in the plane with a contact sensor or a zero range sensor to detect obstacles...
جل الخالق! خیلی هم جل الخالق! اصلا جل الخالق به توان هزار!
اگر این معجزه نیست، پس چیست؟
محمد شب رفت تووی غار، صبح بیخواب و کلافه بیرون آمد گفت جبرییل بر من نازل شد، گفت بخوان! گفتم نمی توانم بخوانم! آن وقت این شد معجزه ی محمد!
آن وقت یک دانشجوی سراوانی مطلبی در باره ی یک موضوع علمی در شهرستان سراوان می نویسد، بعد ممد باسط دراز علی آن را به انگلیسی ترجمه می کند، بعد این مطلب انگلیسی می رود در یک ژورنال علمی منتشر می شود، بعد از چند سال، کارمند گمرک، درِ پارکینگ را روی ممد باسط باز نمی کند، ممد باسط به او فحش می دهد، خبر در ایران مثل بمب می ترکد، بعد پروفسور آلمانی، انگار توو گوشش زده باشند، یهو در آلمان از جا می جهد، می گوید ترجمه ی ممد باسط، خط به خط و کلمه به کلمه عین نوشته ی من است!
اگر جل الخالق نگوییم چه بگوییم؟!
اگر نوشته ی پروفسور آلمانی تاریخ نداشت، و قبل از مطلب درازعلی چاپ نشده بود، حکما می گفتیم پروفسور، مطلب نماینده ی مجلس اسلام را دزدیده و به اسم خودش چاپ زده. ولی حالا چون می دانیم که یک مسلمان هرگز دروغی به این عظمت نمی گوید و ممد باسط هم مسلمان است و نه تنها مسلمان است بلکه یکی از مسوولان حکومت اسلام است، لاجرم ناچاریم بگوییم که معجزه ای عظیم در قرن بیست و یکم اتفاق افتاده که غلط کرد معجزه ی محمد! غلط کردم معجزه ی عیسی! غلط کرد معجزه ی موسی!