در کتاب کشتی با بادبان سفید نوشته" چنگیز آیتماتف" پسرک کوچک غرق در داستان پدر بزرگ در آرزوی رفتن به سرزمین زیبا ئی است که زیبائی آن از پاکیزگی آنسانهای آن است! سرزمینی که گوزن شاخ طلائی برای تولد هر نوزاد ننوئی از رنگین کمان زندگی برای او هدیه میآورد.
اندکی آن سو تر مادری تاجیک در بحبوحه جنگ دوم جهانی برای دخترک خود افسانه میگوید. افسانه پیاله آرزو! پبالهای که اگرکسی صبحگاهان آنرا لبالب از شبنم گلهای نرگس وشقایق کند! هر آرزوئی داشته باشد بر آورده میشود! فردا صبح دخترک با پیالهای بر دست از نرگسی به نرگسی واز شقایقی به شقایق دیگر میرود و پیاله از اشک وشبنم پر میسازد. " آرزو میکنم جنگ نباشد وپدرم به خانه برگردد. "
در صحنه دیگری از زندگی مادری مریضدربستر و پزشگی بر بالین او. دخترک کوچک میشنود که پزشک میگوید "با فرو ریختن آخرین برگهای این درخت بیمار هم خواهد رفت. " در تاریک روشن صبح "دستهای کوچک دخترک برگها را به شاخهها میبست. "
جهان امروز چه میکند با این روحهای لطیف کودکانه؟ حتی داستانها هم خالی از این پیامهای انسانی گردیده است. دیگر کسی سراغ سرزمین کوچک با مردمان پاکیزه را نمیگیرد. دیگرگوزن شاخ طلائی با ننوئی از عشق برای کودکان ازمیان درختان جنگل ظاهر نمیشود. دیریست پاکیزکی مفهوم انسانی خود از دست داده است. دیگر والت ویتمنی که برای پادشاهیش پنجرهای به کوچه باغ، برای تخت سلطنتش خوشهای از گندم وبرای خوشبختیش رنگین کمانی از عشق آرزو کند شعر نمیسراید.
چه میزان جهان در دستهای جنگ طلبان و غارتگران ومستبدان، زیبائی و انسانیت خودرا از دست داده است. رویاهای کودکان تیره تروتلخ ترشده است. میلیونها کودک آواره جنگ، میلیونها کودک کار، فقر، تیرگی آیندهای که جنگ افروزان برنامه ریزش میکنند چهره جهان را ترسناک ساخته است. شبح ترسناکی که هر روز سایه خود بر جهان را بیشتر وبیشتر میگستراند. جهان بی رگ، جهان خشن وبی روح!
کودک مهاجری در اردوگاه مرزی ترامپ ساخته دور از پدر ومادر چشم از جهان فرو میبندد. در سکوت مطلق خبری! مدیای امروز جهانی مسئلهاش نهار ملکه صد ساله و شام خوردن ترامپ در تنهائیست در کاخ سفید! که نتوانسه برای تعطیلات به فلوربدا برود! این مدیا را غم کودکان نیست!
انسان در کجای جهان ایستاده است؟ رویاهای کوچک کودکان را چه کسی پاسخ خواهد داد؟ چه کسی در این سال نو برای دوفرزند نسرین ستوده و نرگس محمدی خواهد گفت که مادرنشان چرا وبه کدامین جرم چنین نا جوانمردانه در زندانهای جمهوری اسلامی محبوسند؟ کسی راغم هزاران کودک یمنی که درزیر بمبارانهای روزانه منادیان دمکراسی کشته میشوند نیست!
سالی دیگر بر عمر جهان افزوده میشود بی آن که وجدان بشری بر حساسیت وتعهدش در مقابل این همه جنایت افزوده شود. "به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟"
من هم با کاسهای بر دست! لبریز از اشگ مینویسم وجهان را و وجدانهای بیداررا به حداقل این آرزو وهمبستگی فرا میخوانم. آرزو میکنم جنگی نباشد! تلاش میکنم در حد توان خویش منادی صلح این زیباترین کلام در روزهای تلخ آخر سال ۲۰۱۸ باشم.
من آرزو دارم! آرزوی جهانی انسانی! جهانی خالی از فقر، خالی از استبداد، خالی از رنج وزشتی وابتذال. جهانی پر از رویاهای انسانی که کودکان شادمانه در آن به چرخند ودر کنار عزیزان خود آرام گیرند. جهانی که پدربزرگها ومادر بزرگها در پیرانه سری خود بی دغدغه با نوههای خود صفا کنند و توان این را داشته باشند هدیهای ولو کوچک به انازه بک سوت سوتک برای نوههای خود بگیرند! با فراغ بال در پارکها با آنها بگردند.
آرزوی بزرگی نیست اما به نظر محال میرسد. وجود انسان چه میزان انباشته از آرزوست؟
آرزوئی با من است! ابوالفضل محققی