شرکت در مراسمی که هر ساله توسط جمهوری اسلامی در ۲۲ بهمن برگذار میشود قبل از هر چیز توهین بزرگ به خواستههای نسلی است که در انقلاب بهمن ۵۷ شرکت کرد. هدف این مراسم را بزرگداشت انقلاب خواندن و رژیم را نماینده و برآمده از انقلاب بهمن ۵۷ دانستن یکی از بزرگترین دروغهایی است که بخورد ایرانیان داده میشود. تاریخ ساختن از سوی رژیم و بخشی از مخالفان رژیم نسبت به انقلاب شدیدا رواج دارد. اکنون که در ۴۰ام سال بزرگداشت این رویداد بزرگ قرار داریم هم رژیم جمهوری اسلامی و هم مخالفان انقلاب در تحریف تاریخ بیش از پیش با هم مسابقه گذاشتهاند. دستگاههای تبلیغاتی اکثرا در دست کسانی است که دوست دارند برای مردم خصوصا بخشی که شاهده زنده انقلاب نبوده تاریخ بسازند. هدف آنها اغلب این است که یا قدرت نگاه دارند و یا گذشته را عصر طلایی جلوه دهند و بقول شاعر باید روزی باشد که دروغها راست به نظر آید، و راستها دروغ.
حال بعنوان فردی که این شانس را پیدا کرد که در آن انقلاب یزرگ شرکت کند کوتاه عرض میکنم:
۱ ـ انقلاب مردم از زمانی پای گرفت که محمد رضا پهلوی با ساختن حزب رستاخیر در صدد استقرار ولایت مطلقهاش بود و او هیچ صدایی را تا زمانی که مجبور شد بگوید صدای انقلاب شما را شنیدم نمیشنید. مردم میخواستند که حاکمیت خود را در دست گیرند. هدف انقلاب مردم ایران بهیچوجه استقرار حاکمیت روحانیت نبود، و مردم برای "اسلام" قیام نکردند. اینگونه سخنها از تبلیغات رژیم حاکم و کسانی که با انقلاب ۵۷ ضدیت دارند میباشد. خمینی بارها اعلام کرده بود که هیچ مقامی نخواهد داشت و به قم برای درس دادن خواهد رفت. او حتی برای مخالفت با رژیم شاه اشارهاش به این بود که بر فرض که پدران ما چنین رژیمی خواسته باشند مردم نمیخواهند و این خلاف حقوق بشر است. بحث ما در اینجا این نیست که چرا خمینی در مقام رهبری قرار گرفت و آیا او لیاقت رهبری چنین انقلابی را داشت یا نه. بلکه بر سر خواسته و دلیل خواسته مردم است. لازم به یادآوری است که در زمان انقلاب، خمینی مرجع دینی اکثریت ایرانیان نبود و بر خلاف گفته کسانی که میپندارند مردم بخاطر اعتقادات مذهبی به خمینی روی آوردند باید دانست که قرار گرفتن خمینی در رهبری در سال ۵۷ علت مذهبی نداشت بلکه درست یا غلط، علتها سیاسی بودند که در این کوتاه نمیتوانم به آنها بپردازم. در آن سالها آیت الله شریعتمداری و خوئی و گلپایگانی از آقای خمینی بیشتر پیرو ـ مقلد ـ داشتند و زمانی که برای اکثریت قاطع ایرانیان، بر خلاف امروز، داشتن مرجع تقلید یکی از امرهای عادی به شمار میرفت بیشتر ایرانیان به این مراجع تقلید رویکرد داشتند و نه به آقای خمینی. پیش نویس قانون اساسی که خود خمینی آن را امضا کرده بود آنزمان حدودا بیانگر خواستهها جنبش مردم بود و در آن کلامی از ولایت فقیه نبود و برای آنزمان قانونی بسیار دمکراتیک بود که با روح قانون اساسی مشروطه در تضاد نبود بلکه در آن مشخص تر و واضح تر به حقوق مردم پرداخته شده بود. مردم ایران در سراسر دوران انقلاب یکبار هم کلمه ولایت فقیه را بزبان نیآوردند و این مسئله اولین بار ۵ ماه بعد از انقلاب، در مجلس خیرگان قانون اساسی پیش کشیده شد که در آنجا هم این اصل برای تصویب نسبت به بقیه اصول قانون اساسی کمترین آرا را آورد! ـ دقت کنید کمترین آرا به اصلی داده شد که بعدها اساس کل قانون و حاکمیت قرار گرفت. حتی در قانون اساسی مصوبه مجلس خبرگان، ولی فقیه از اختیارات چندانی برخوردار نبود و مجبور شدند در سال ۶۸ قانون اساسی را عوض کنند و ولایت مطلقه فقیه را که خمینی بر خلاف قانون در عمل از آغاز به آن عمل میکرد را بسازند و وارد قانون اساسی کنند و برای اینکار دهها اصل قانون اساسی را نیز عوض کردند. باز هم یادآوری میکنم در اولین انتخابات مجلس خبرگان برای بررسی قانون اساسی در شهر تهران، که در آن صدها نفر بدون کوچکترین محدودیتی نامزد شده بودند نفر اول و دوم آقایان طالقانی و بنی صدر با اختلاف زیادی در صدر منتخبین قرار گرفتند که هر دو مخالف ولایت فقیه بودند. حتی آقای بنی صدر بیشتر از آقای منتظری که از همانزمان "آیت الله انقلابی و جانشین خمینی" محسوب میشد رای آورد. بیاد میآورم که نسل انقلاب بزرگترین خیابان پایتخت را در اولین تظاهرات بزرگ خود در تهران خیابان مصدق نامید و باز به یاد میآورم که ۳۰ خرداد ۶۰ با حذف رئیس جمهوری منتخب مردم و با استقرار کامل استبداد نام آن خیابان به ولیعصر تغییر دادند. بیاد میآورم که اولین تمبر پستی که در جمهوری اسلامی منتشر شد مزین به عکس مصدق و برای بزرگداشت ۱۰۰ مین سالگرد تولدش بود. اگر مردم دیوانه بودند و ولایت مطلقه شاه را میخواستند با ولایت مطلقه خمینی عوض کنند نیازی نیود از مصدق و راهش را اینچنین پاس بدارند. و بیاد میآورم شاه برای آرام کردن جنبش و خروج از بحران بختیار را از جریان مصدقی بود نخست وزیر کرد و خمینی هم اولین نخست وزیر بازرگان را که از همان جریان بود منصوب کرد و اولین رئیس جمهوری منتخب مردم هم مصدقی بود. اگر راه مصدق و خواسته اصلیاش که حاکمیت مردم بود در خواستههای مردم محل نداشت شاه بختیار را و خمینی بازرگان را و مردم بنی صدر را انتخاب نمیکردند. و مهمتر از همه، مسلم است که اگر خمینی در پاریس میگفت که میخواهد ولایت مطلقه فقیه را مستقر کند و همه امور را "اسلامی" نماید و فقه حوزه پاسخگوی تمامی مسائل است در مقام رهبری انقلاب قرار نمیگرفت. نه، آن نسل احمق نبود مردمی که همه با هم از شهرهای کوچک و بزرگ به خیابان آمدند دیوانه نبودند. آنها میدانستند چه میخواهند. بله مردم میدانستند چه میخواهند و برای چه قیام کردهاند: آزادی و استقلال و حاکمیت ملی و عدالت. ـ بانی انقلاب شاه و عملکردهایش بود. شاهی که سیستم تک حزبی با ایدئولوژی شاهنشاهی را مستقر کرد و حاضر به شنیدن هیچ انتقادی نبود و بقول خودش ثروتهای ملی را آتش زد. برای انقلاب تصمیم گرفته نمیشود بلکه حاکمیتی که هیچ راهی برای اصلاح باقی نمیگذارد، جاکمیتی که کشور را تک حزبی میکند و میگوید هر کس مخالف است از ایران برود است که راه انقلاب را باز میکند. همان کاری که رژیم حاکم میکند.
انقلاب برای آزادی زندانیان سیاسی و فعالیت احزاب مختلف از راست تا چپ بود و بنا نبود کلیه احزابی که حاضر نیستند به ولایت مطلقه فقیه التزام دهند بسته شوند و تعداد زندانیان سیاسی ۱۰ برابر قبل از انقلاب شود. براستی که اگر به نسلی که خیابانها را برای پایان دادن به استبداد شاه تسخیر کرده بود میگفتی که فردا رهبر همه احزاب را تعطیل خواهد کرد همه روزنامه را خواهد بست و هزاران زندانی سیاسی و عقیدتی خواهیم داشت آیا آن اکثریت عظیم لحظهای حاضر بودند برای مبارزه فداکاری کنند؟ انقلاب برای عدالتی بود که اکثریت جامعه از آن به نام عدل علی یاد میکردند و نه برای دزدی فساد و رشوه در مقیاسی بسیار بالاتر. اگر به آن نسل میگفتید که برای این به خیابانها آمدهاند که بخشی از روحانیت مقامها و عنوانها و ثروتها را داشته باشد، اختلاف طبقاتی بیشتر شود، فقر جامعه را فرا گرفته و فساد بطور سیستماتیک کلیه نهادهای دولت را در بر بگیرد آیا آن نسل به خیابانها میآمدند؟ نه بسته شدن احزاب و نه داشتن زندانی سیاسی و نه این وضعیت سیاه اجتماعی ـ اقتصادی خواسته مردمی که به خیابانها آمدند نبود. آنچه ایرانیها او جهان در سخنرانیها و مصاحبههای متعدد از زبان خمینی میشنیدند سخنان زیر بود:
ـ بشر در اظهار نظر خودش آزاد است. اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است. مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند. در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند.
در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی میرود و قاضی او را احضار میکند و او هم حاضر میشود.
ـ یکی از بنیانهای اسلام آزادی است... بنیاد دیگر اسلام اصل استقلال ملی است... حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است.
ـ دولت اسلامی یک دولت دمکراتیک به معنای واقعی است و اما من هیچ فعالیت در داخل دولت ندارم و به همین نحو که الآن هستم، وقتی دولت اسلامی تشکیل شود، نقش هدایت را دارم.... من هیچ سمت دولتی را نخواهم پذیرفت.
ـ من در آینده (پس از پیروزی انقلاب) همین نقشی که الآن دارم خواهم داشت... نقش هدایت و راهنمایی، و در صورتی که مصلحتی در کار باشد اعلام میکنم... لکن من در خود دولت نقشی ندارم.
اما شکل حکومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اینکه متکی به آرای اکثریت است. ولایت با جمهور مردم است. عزل مقامات جمهوری اسلامی به دست مردم است. برخلاف نظام سلطنتی مقامات مادامالعمر نیستند، طول مسئولیت هر یک از مقامات محدود و موقت است. اختیارات شاه را نخواهم داشت. یعنی مقامات ادواری است، هر چند سال عوض میشود. اگر هم هر مقامی یکی از شرایطش را از دست داد، ساقط میشود. رژیم ایران به یک نظام دمکراسی تبدیل خواهد شد که موجب ثبات منطقه میگردد.
ـ رأی ملت متَّبع است، ولو به ضرر خودشان باشد.
ـ علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور میباشند. این حکومت در همهمراتب خود متکی به آرای مردم و تحتِ نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود.» «من نمیخواهم ریاست دولت را داشته باشم. طرز حکومت، حکومت جمهوری است و تکیه بر آرای ملت»
ـ من چنین چیزی نگفتهام که روحانیون متکفل حکومت خواهند شد. روحانیون شغلشان چیز دیگری است.
ـ قانون این است. عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمی باید به دست خودش باشد.
ـ باید اختیارات دست مردم باشد. این یک مسئله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هرکسی باید دست خودش باشد.
ـ حکومت اسلامی بر حقوقِ بشر و ملاحظه آن است. هیچ سازمانی و حکومتی بهاندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نکرده است. آزادی و دموکراسی بهتمام معنا در حکومت اسلامی است، شخص اوّل حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است در امور.
ـ اسلام، هم حقوق بشر را محترم میشمارد و هم عمل میکند. حقّى را از هیچکس نمیگیرد. حق آزادى را از هیچکس نمیگیرد. اجازه نمیدهد که کسانى بر او سلطه پیدا کنند که حقّ آزادى را به اسم آزادى از آنها سلب کند.
ـ دولت استبدادی را نمیتوان حکومت اسلامی خواند... رژیم اسلامی با استبداد جمع نمیشود.
ـ ما حکومتی را میخواهیم که برای اینکه یک دسته میگویند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند.
ـ تمام اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی میتوانند به کلیه فرائض مذهبی خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنها به بهترین وجه دفاع کند.
ـ جامعۀ آیندۀ ما جامعۀ آزادی خواهد بود. همۀ نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت.
ـ ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکالهایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند.
ـ زنان در انتخاب، فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین اسلامی آزادند. زنها در حکومتِ اسلامی آزادند حقوق آنان مثل حقوق مردها. اسلام زن را از اسارت مردها بیرون آورد و آنها را هم ردیف مردها قرار داده است، تبلیغاتی که علیه ما میشود برای انحراف مردم است. اسلام همۀ حقوق و امور بشر را تضمین کرده است.
البته مسلم که برخی از سخنان خمینی روشن نبودند [مانند موازین اسلام در مورد پوشش] و یا خلاف بودند. اما آنچه مردم را بحرکت آورد روشنیها بودند. مردم نه بیسواد بودند نه کور و نه احمق. متاسفانه کسانی هستند که به آن نسل توهینهای بسیار روا میداند اما کسانی که مردم خود را چنین میخوانند اصولا نمیتوانند آزادیخواه باشند. هر خوانندهای با خواندن این اقوال خوب درک میکند که مردم برای چه انقلاب کردند و برای چه در آن موقعیت خمینی در راس آن انقلاب قرار گرفت. ۴۰ سال پیش این سخنان و قولها خوب بود و اگر امروز با امکانات وسایلی که در دست داریم البته میتوانیم بسیار جلوتر از این سخنان و شفاف ترشان را خواهان باشیم. اینکه خمینی زیر همه این سخنان زد اینکه چرا همه نیروهای سیاسی در مقابل او نایستادند موضوع و بحث دیگری است.
۲ ـ انقلاب ایران بزرگ بود؛ رویدادی زیبا بود و من این افتخار را دارم که توانستم در آن شرکت کنم. همدلی، ایثار و همبستگی بی مانندی که در آن روزها وجود داشت را هرگز فراموش نمیکنم. شاید در یک و یا دو تا از تظاهرات سال ۸۸ این همبستگی که در برخی از شهرها دوباره به آن وسعت رخ نمود. اگر استبداد به شکل بسیار زشت تری بازسازی شده است دلیلش انقلاب نیست. دلیلش عدم استواری ما در دفاع از آزادیها است که جزو اصول انقلاب بود. هر کس باید ببیند در این بازسازی استبداد چه نقشی داشته و تا چه اندازه مسئولیت داشته است. متاسفم که از همه آن رویدادها، گاه عکسی از جوانانی که زنی را با خشونت گرفتهاند و یا جنازه سوختهای را حمل میکنند بعنوان اینکه انقلاب ایران سراسر خشونت و بلاهت بود را منتشر میکنند. اما این خشونتها ـ که حتی یکی آن نیز زیادی است ـ در آن دریای زیبای همبستگی که گل را بر گلوله پیروز کرد بسیار بسیار کوچک بود. این خشونت نبود که انقلاب را پیروز کرد بلکه معنویت همبستگی آن انقلاب را پیروز گرداند تا جایی که بسیار از همان رژیم هم به انقلاب پیوستند. اما در وارونه جلوه دادن اهداف انقلاب هواداران سرسخت این نظام و نظام گذشته با یکدیگر شریک هستند و در روایتی که از انقلاب دارند با هم اشتراک بسیار دارند. و در این بین بیشترین مسئولیت در وارونه جلوه دادن اهداف انقلاب را اصلاحطلبان دارند. آنها بدترین رفتارها را بعد از انقلاب کردند و بعد هم گفتند و تکرار کردند انقلاب خشونت است و چیز بدی است و ربع قرن است که مشغول معامله برای اصلاح چیزی هستند که قابل اصلاح نیست.
۳ ـ بالاخره اینکه انقلاب آغاز تحول است و نه پایان آن. در کشوری که من زندگی میکنم [فرانسه] به انقلاب خود افتخار میکنند انقلابی که بعد از پیروزی خونهای بسیاری بنامش ریختند و بسیار بیشتر از ایران کشتار شد. اما هنوز بالای سردر هر ساختمانی در فرانسه شعار آن انقلاب میدرخشد و سالروز آن انقلاب را جشن میگیرند. زیرا مهم بیان انقلاب است که باید ادامه پیدا کند و تصحیح شود زیرا انقلاب پدیدهای ایستا نیست. هر امر خلاف حقوق انسان که در ایران رخ داده است ـ از کشتار امیران زمان شاه در فردای انقلاب تا امروز باید پیگیری میشد و بشود. در مقابل هر موضع گیری و عمل غلطی که باعث فاجعه گروگانگیری و جنگ باید میایستادیم و نکردیم و اینک و ما در این وضع بسر میبریم زیرا در مقابل خلافکاریها نایستادیم و یا خود در آن شرکت کردیم. بیشترین قربانی را همان نسلی داد که در انقلاب شرکت کرد. توده مردم انقلاب میکنند و بخشی هم حاکم میشوند و بخشی دیگر بدنبال تصرف قدرت سیاسی هستند که گاه دست به هر کاری میزنند مسئولین وضعیت امروز را باید در بین این افراد و گروهها جست. مردمی که انقلاب کردند خواستار خشونت نبودند. ایرادی اگر هست به عدم ایستادگی در مقابل خلافکاریها و فسادها و جنایتهاست. اما این ایراد اکنون هم هست و تنها مربوط به نسل سال ۵۷ نمیشود.
از اینرو من مهران مصطفوی ـ یعنوان یک ایرانی ـ اگر اعترافی باید بکنم این است که به اندازه کافی در این ۴۰ سال در مقابل خلافکاریها و فسادها و جنایتها ایستادگی نکردهام، پس از این جهت مسئولم. اما از من نخواهید که از شرکت در آن انقلاب توبه کنم اگر توبهای باید بکنم بخاطر چشم بستن بر برخی خلافکاریها و نقض حقوق بشر است. بد نیست هر یک از ما از خود این سئوال را بکند که مسئولیتش تا چه اندازه است. از کسی که مدعی است سیاسی نیست ولی در حوزه قدرت رژیم عمل میکند تا سود کسب کند و یا مقامی بدست آورد تا کسی که در مقابل رژیم استبدادی حاکم همان روشهای رژیم را بکار میبرد باید این سئوال را از خود بکنند.
۳ ـ درست است که در باره رژیم شاه دروغ گفته شد اما انقلاب را دروغ به حرکت در نیاورد. مثلا شریعتی را رژیم شاه نکشته بود؛ صمد بهرنگی را شاه نکشته بود سینما رکس آبادان را شاه آتش نزده بود در میدان ژاله ۳۰۰۰ نفر کشته نشدند و.... اما وقتی مردم رژیمی را نمیخواهند دروغها را ـ خصوصا زمانی که از تلفن موبایل و اینترنت هم خبری نباشد ـ راحت باور میکنند و رژیم حاکم را محکوم میدانند. در سال ۵۶ بیاد دارم شایعه بود که زلزله طبس در اثر انفجارات اتمی رخ داده است. به اخباری که در باره زلزله کرمانشاه پخش شد خوب توجه کنید متوجه میشوید که میزان دروغهایی که در باره همین رژیم حاکم ساخته میشود بسیار بسیار بیشتر است. تازه ما در عصر اطلاعات و اینترنت هستیم. علت این امر این است که رژیم حاکم در وجدان عمومی مردم ایران محکوم است و متاسفانه حساسیتی به دروغ گویی نیست. اما تکرار و تکرار که دروغ توجیه ندارد باید جلوی دروغ ایستاد زیرا با دروغ نمیتوان با رژیم دروغساز مبارزه کرد. از اینرو مبارزه با دروغ از مهمترین مبارزهای عصر ماست.
۴ ـ درست است که در باره رژیم شاه دروغ هم ساخته شد مثلا شریعتی را رژیم شاه نکشته بود؛ صمد بهرنگی را شاه نکشته بود سینما رکس آبادان را شاه آتش نزده بود در میدان ژاله ۳۰۰۰ نفر کشته نشدند و.... اما انقلاب را دروغ به حرکت در نیاورد. وقتی مردم رژیمی را نمیخواهند دروغها را ـ خصوصا زمانی که از تلفن موبایل و اینترنت هم خبری نباشد که بتوان آنها را بررسی کردـ راحت باور میکنند و رژیم حاکم را محکوم میدانند. در سال ۵۶ بیاد دارم شایعه بود که زلزله طبس در اثر انفجارات اتمی رخ داده است. به اخباری که در باره زلزله کرمانشاه پخش شد خوب توجه کنید متوجه میشوید که میزان دروغهایی که در باره همین رژیم حاکم ساخته میشود بسیار بسیار بیشتر است. تازه ما در عصر اطلاعات و اینترنت هستیم. علت این امر این است که رژیم حاکم در وجدان عمومی مردم ایران محکوم است و متاسفانه حساسیتی به دروغ گویی نیست. اما تکرار و تکرار که دروغ توجیه ندارد باید جلوی دروغ ایستاد زیرا با دروغ نمیتوان با رژیم دروغ ساز مبارزه کرد. از اینرو مبارزه با دروغ از مهمترین مبارزهای عصر ماست.
۵ ـ ادامه راه انقلاب ۵۷ یعنی نه تنها کنار زدن دروغ بزرگ که هدف انقلاب استقرار ولایت فقیه بود و روحانیت باید حکومت کند بلکه بطور کامل بنیاد دین از دولت باید جدا گردد و یکبار برای همیشه حاکمیت مردم کاملا بطور واضح مستقر گردد. جمهوری اسلامی مانع رشد ایرانیان؛ مانع بزرگ راه استقلال و آزادی و عدالت و آبادی ایران است. مردمی که دین برایشان اخلاق و پاکدامنی بود همه دریافتند که دکانداران دین در قدرت، هم دین را به فنا میدهند و هم دولت را به ابتذال میکشانند.
اگر "نترسید نترسید ما همه با هم هستیم" شعار همگانی شده است همه نشان از نیاز برای همبستگی ملی با هدف پایان دادن به حکومتی جباری است که انقلاب بزرگ مردم را به بیراهه انحطاط و فساد و جنایت و ابتذال کشاند. اگر امروز شعار حق من کو، و همبستگی برای استقرار دموکراسی، از خواستههای مهم مردم شده که نشان از زنده بودن انقلاب ۵۷ و نیاز مبرم ترمیم آن توسط خود مردم دارد. اگر در این مبارزه زنان ایرانی در مبارزه علیه حجاب اجباری روسری خود را پرچم مبارزه قرار دادهاند قبل از هر چیز بخاطر توهینی است که قانون ظالمانه حجاب اجباری به شعور ملت میکند زیرا همه میدانند هدف رژیم تنها و تنها کنترل جامعه است و حجاب اجباری اصولا در انقلاب مطرح نبود و از سال ۱۳۶۲ شکل قانونی بخود گرفت. انقلابی که در آن زنان با روسری و بی روسری در کنار هم قرار گرفته بودند و خیل عظیم آنها برای اولین بار در تاریخ ایران به خیابانها آمدند. اگر جوانان و کارگران و معلمان و مالباختگان بسیج شدهاند، دلیلش اینکه حکومت عدالت و مساوات وعده داده شده تبدیل به رژیمی بسیار فاسدتر از رژیم قبل شده است.
بسیاری هستند ـ البته بیشتر از روی واکنش و عصبانیت شدید از وضعیتی که رژیم ولایت فقیه بوجود آورده است ـ که روزی نمیگذرد که در شبکههای اجتماعی به نسلی که در انقلاب بهمن ۵۷ شرکت کرد توهین نکنند. آن نسل را انسانهای "ابلهی" میپندارند که "قدر نعمت" نمیدانستند و گوسفندوار با مردی همراهی کردند که نکبت و بدبختی برای ایران آورد. توهینها گاه چنان تند و بی حد و مرز است که خود توهین کننده متوجه نمیشود قبل از اینکه ملتی را تحقیر کند و خود را تحقیر میکند. در اینباره نوشتهام و باز تکرار میکنم زیرا یکی از مشکلات عاجل برای کنار زدن رژیم استبدادی حاکم که مرزهای دروغ و فساد و جنایت را در نور دیده است همین موضوع است. اکنون که به چهلمین سالگرد انقلاب نزدیک میشویم چند نکته را بعنوان فردی که در آن انقلاب شرکت داشته را در اینجا مطرح میکنم. قبل از هر چیز این نکته را روشن کنم که هر نسلی شکستها و پیروزیهای خود را دارد. نسلها را در مقابل هم قرار دادن کار ذهن نقاد و خلاق نیست. اینکه نسلی "خام" بود و نسلی دیگر "سوخته" و نسل حاضر "پخته"، هیچکدام درست نیستند. اینکه نسل ۵۷ فداکار بود و این نسل فردگرا و خودمحور نیز درست نیست. همه باید احساس مسئولیت کنند و هر کس و هر نسل باید نگاه کند با امکاناتی که داشته و دارد چه دستاوردهایی داشته است. نقد را باید انجام داد اما توهین مسئلهای را حل نمیکند و اصولا کسی که توهین میکند تنها درون زورمدار خود را آشکار میکند. رژیم جهل و ستم حاکم دستاورد انقلاب مردم نیست زیرا با کلیه اهداف آن انقلاب در تناقض آشکار است. مبارزه پر پیچ و خم برای استقرار حاکمیت مردم، برای آزادی و دمکراسی، برای استقلال و آبادی ایران ادامه دارد و بیش از پیش نسلها باید دست در دست هم در تقویت این مبارزه بکوشند. ادامه انقلاب و تصحیح آن تجربه، با کنار زدن جمهوری اسلامی که ربطی به خواستهها انقلاب ۵۷ ندارد تنها در مبارزه در میدان راستی و درستی و مردم دوستی و میهن دوستی ممکن است و باید تجربه انقلاب ۵۷ را با تصحیح کاستیهای آن برای استقرار جمهوریت و حقوق شهروندی و ملی ادامه داد.
آخرین شعر،علی میرفطروس