چل سال شکنجه رحمتِ دینی بود
رنجی که به جان دیدی و میبینی بود
تا حقِ تو را دهند با داغ و درفش
قرآنِ خدا نامۀ تضمینی بود!
□
چل سال شکنجه گر مُسلمانی کرد
آن ظلم که میبینی و میدانی کرد
دین در کفِ اهلِ دین تبر بربُن زد
ایرانی را مُقیمِ ِ ویرانی کرد
□
چل سال شکنجه گر دَم از دین میزد
دین، دین، میگفت وسخت با کین میزد
در حال رکوع، دشنه برآن میکوفت
هنگامِ سجود، سُنبه براین میزد!
□
چل سال شکنجه گر خدایی میکرد
درکشور ما حُکمروایی میکرد
با سوتِ قطاری که به دوزخ میرفت
ما را به بهشت رهنمایی میکرد!
□
چل سال شکنجه گر خداخواهی کرد
بر اهلِ زمانه شیخی و شاهی کرد
محراب به قتلگاه و منبر بر دار
پیوست و چُنین خلیفة ُاللهی کرد!
□
اسیر اهل دین
تا چند اسیرِ اهلِ دین باید زیست؟
آلودۀ به ننگ بر زمین باید زیست؟
بهرِ چه زترس آخرت درهمه عُمر
با مارِ نهان درآستین باید زیست؟
□
گرفتار ستم
تا چند گرفتارِ ستم باید بود
دستی به قلم، دست ـ قلم باید بود؟
فریاد، شکسته در گلو باید زیست؛
هر دم، نگرانِ بازدم باید بود؟
□
خانۀ وهم
با آجُرِ وَهم، خانهای ساختهایم
از جهل بر او عَلَم برافراختهایم
وینگونه به سرپناهِ نادانیِ خویش
دنیامان را به آخرت باختهایم!
□
وعدۀ آزادی
دین وعده آزادی اگر داد ترا
خواهد کردن از خِرَد آزاد ترا!
آنگونه که تا ابد کُند بندۀ خویش
دربندِ اسارتی خداداد ترا!
ژانویه ۲۰۱۹/ پاریس
م. سحر
http://msahar.blogspot.com