Monday, Jan 21, 2019

صفحه نخست » چهل سال شکنجه و چند رباعی دیگر، م. سحر

M_Sahar.jpgچل سال شکنجه رحمتِ دینی بود

رنجی که به جان دیدی و می‌بینی بود
تا حقِ تو را دهند با داغ و درفش
قرآنِ خدا نامۀ تضمینی بود!

چل سال شکنجه گر مُسلمانی کرد
آن ظلم که می‌بینی و می‌دانی کرد
دین در کفِ اهلِ دین تبر بربُن زد
ایرانی را مُقیمِ ِ ویرانی کرد

چل سال شکنجه گر دَم از دین می‌زد
دین، دین، می‌گفت وسخت با کین می‌زد
در حال رکوع، دشنه برآن می‌کوفت
هنگامِ سجود، سُنبه براین می‌زد!

چل سال شکنجه گر خدایی می‌کرد
درکشور ما حُکمروایی می‌کرد
با سوتِ قطاری که به دوزخ میرفت
ما را به بهشت رهنمایی می‌کرد!

چل سال شکنجه گر خداخواهی کرد
بر اهلِ زمانه شیخی و شاهی کرد
محراب به قتلگاه و منبر بر دار
پیوست و چُنین خلیفة ُاللهی کرد!

اسیر اهل دین

تا چند اسیرِ اهلِ دین باید زیست؟
آلودۀ به ننگ بر زمین باید زیست؟
بهرِ چه زترس آخرت درهمه عُمر
با مارِ نهان درآستین باید زیست؟

گرفتار ستم

تا چند گرفتارِ ستم باید بود
دستی به قلم، دست ـ قلم باید بود؟
فریاد، شکسته در گلو باید زیست؛
هر دم، نگرانِ بازدم باید بود؟

خانۀ وهم

با آجُرِ وَهم، خانه‌ای ساخته‌ایم
از جهل بر او عَلَم برافراخته‌ایم
وینگونه به سرپناهِ نادانیِ خویش
دنیامان را به آخرت باخته‌ایم!

وعدۀ آزادی

دین وعده آزادی اگر داد ترا
خواهد کردن از خِرَد آزاد ترا!
آنگونه که تا ابد کُند بندۀ خویش
دربندِ اسارتی خداداد ترا!


ژانویه ۲۰۱۹/ پاریس
‌م. سحر
http://msahar.blogspot.com



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy