بولتون برای ترامپ نقش دیک چنی در دولت بوش را ایفا می کند
جاناتان چایت در نیویورک مگزین نوشت: هفته پیش نهادهای اطلاعاتی آمریکا تأیید کردند که ایران برنامه هستهای خود را از سر نگرفته است. روز بعد ترامپ مدعی شد که این نهادها در برخورد با خطر ایران، بسیار سادهلوحانه و منفعل عمل میکنند و به آنها نصیحت کرد که باید درسشان را دوباره مرور کنند. برداشت نخست این است که این واکنش ترامپ نیز مانند رفتار او با سایر اعضای دولتش در مواقعی است که با ابراز حقایق، موجب ناخشنودی او میشوند. اما این رویکرد میتواند معنای دیگری هم داشته باشد. تصمیم ترامپ برای رد گزارش نهادهای امنیتی درباره خطر تسلیحات کشتار جمعی ایران، یادآور واکنش بوش به همین خطر در مورد توانایی های تسلیحاتی عراق است.
به گزارش «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: در مدت کوتاهی پس از انتشار این گزارش، مقامات امنیتی به کاخ سفید دعوت شدند و طی آن با عقبنشینی از موضع قبلی طبقه گفته ترامپ، به او اطمینان دادند که گزارش آنها دچار انحرافاتی شده بود. مصاحبه ترامپ با شبکه سی بی اس نیز ثابت کرد که چطور این نهادها توانستند کمکم اعتماد او را بازیابند. ترامپ در این مصاحبه اعلام کرد که قصد دارد به منظور نظارت بر فعالیت ایران و اطلاع یافتن از تخطی احتمالی آنها از توافق هستهای، به حضور نظامی ارتش در عراق ادامه دهد. وقتی از او پرسیدند که آیا گزارش ارزیابی منتشر شده را میپذیرد، پاسخ داد که خیر. پاسخ ترامپ نشان میدهد که مایل نیست میان پرسش «آیا به سیاست خارجی ایران علاقه مند است؟» با «آیا ایران در حال توسعه تسلیحات هستهای است؟» تمایزی قائل شود. وقتی به ترامپ بگویید که ایران به مفاد توافق هستهای پایبند بوده است، او اینگونه آن را میشنود: «ایران کشوری دوستداشتنی با مسئولانی بینظیر است». آیا این نگاه به رویکرد ترامپ، بیش از حد سادهانگارانه است؟ کافی است به برخی پاسخهای او بنگرید:
«من مانع گزارشهای نهادهای امنیتی نمیشوم. آنها میگویند اشتباه کردهاند، شاید اینطور باشد. من میخواهم که نظر خودشان را به من اطلاع بدهند. اما من وقتی به ایران نگاه میکنم، کشوری را میبینم که مشکلات زیادی به وجود آورده است...
اگر منابع اطلاعاتی به من بگویند که ایران یک مهدکودک فوقالعاده است، من باور نمیکنم. ایران کشور شروری است که خیلیها را کشته است. پس اگر آنها چنین حرفی بزنند، اگر شما ناراحت نمیشوید، من به مشورت با خودم بسنده میکنیم».
اما در حقیقت نهادهای اطلاعاتی منکر دردسرساز بودن ایران نشدهاند. آنها صرفا حقایقی را در ارتباط با تسلیحات هستهای مطرح کردند. اما ترامپ نمیتواند این حقایق را بدون تفسیر آنها به اینکه ایران کشور خوبی است، بفهمد.
جالب اینجاست که او حرف منابع اطلاعاتی را به این دلیل قبول نمیکند که آنها درباره عراق گزارشهای اشتباه دادند. او در این مصاحبه گفت: «من منابع اطلاعاتی خودم را دارم اما این دلیل نمیشود که حرف آنها را باور کنم. جرج بوش هم منابع اطلاعاتی خودش را درباره عراق داشت که میگفتند صدام حسین دارای تسلیحات کشتار جمعی است. اما آنها نمیدانستند که دارند چه میکنند و در نتیجه ما را درگیر جنگی کردند که هرگز نباید وارد آن میشدیم».
درک ترامپ از این وقایع تاریخی نیز کاملا وارونه است. نهادهای اطلاعاتی آمریکا هرگز نگفتند که عراق دارای تسلیحات اتمی یا چیزی نزدیک به آن است. اما درباره توانایی نظامی این کشور اغراق کردند. دولت بوش آنها را وادار کرد که درباره این موضوع اغراق کنند. اما آن واقعه تفاوتهایی با وقایع امروز دارد. دولت بوش تحت وحشت حملات یازدهم سپتامبر قرار داشت. تمایل این دولت به جنگ تحت تاثیر مهارت دیپلماتیک دیک چنی و حمایت افکار عمومی که پس از یازدهم سپتامبر یکپارچه شده بودند، ایجاد شد. هیچکدام از آنها با وضعیت فعلی رییسجمهور آمریکا همخوانی ندارد. امروز اگرچه خبری از چنی نیست اما جان بولتون نقش مشابهی پیدا کرده است. او که فردی بسیار تندرو با سابقه فشار بر زیردستان برای تغییر گزارشها به نفع مواضع خود است، اکنون به بانفوذترین مشاور سیاست خارجی ترامپ تبدیل شده است. او معتقد است با وجود عدم مشاهده آزمایشهای اتمی، پیشرفت تدریجی ایران به سوی کسب این توانمندی قابل انکار نیست. ایران هرگز حاضر نمیشود با مذاکره این توانایی را کنار بگذارد و تنها اقدام نظامی مانع آن میشود.
در شرایطی که ترامپ از دستگاههای امنیتی دور شده است، بولتون تنها کسی است که هنوز اعتماد ترامپ را دارد. اگرچه او از مهارت چنی برای تأثیرگذاری بر رییسجمهور برخوردار نیست اما از خلأ نیروهای رقیب در اطراف ترامپ بهره میبرد. بوش و چنی به این دلیل با گزارش تردیدآمیز نهادهای اطلاعاتی درباره عراق مخالف بودند که همانند ترامپ درباره ایران، ارزیابی خود از رفتار سیاست خارجی عراق را با توانمندیهای نظامی این کشور یکی میکردند. همانند ترامپ آنها نیز در حباب یک تفکر محافظهکارانه به اقدامات خود میاندیشیدند و تجارب بروکراتیک را متمایل به نخبگان لیبرال قلمداد میکردند. آنها قادر نبودند میان اهداف راهبردی خود و حقایقی که بر آنها عرضه میشد، تمایز قایل شوند. برداشت ترامپ از وقایع دولت بوش این است که وقتی یک رییسجمهور به تهدید یک قدرت منطقهای در خاورمیانه شک دارد، باید تمام اطلاعاتی که مخالف رویکرد افراطی او هستند را نادیده بگیرد. اگر احتمال تکرار تاریخ پیش آید، دلیلش این است که ترامپ، به طور وارونه از تاریخ درس گرفته است.