ایران وایر - پیام یونسیپور - «اسمش را با عشق انتخاب کردیم. انتخاب شخصی من هم نبود. به همسرم گفتم میخواهم پسرمان نام اصیل ایرانی داشته باشد. "رادین" یعنی رادمرد، بخشنده، جوانمرد. دوست دارم معنی واقعی اسمش شود. من کودکی محرومی داشتم. شاید باید به خیلی جاها میرسیدم و نشد. خب این قسمت من بود. اما دوست دارم رادین درس بخواند. وقتی من سراغ فوتبال رفتم، پدرم هر شب نصیحتم میکرد. مخالف بود و گلایه داشت. میگفت من درس نخواندم و عاقبتم این شد، تو برو سراغ درس و ادب. حالا من نشستهام جای او و پدر شدهام. فکر که میکنم، میبینم میخواهم پسر هم راه مرا برود، هم پدرم را؛ شاید بشود یک فوتبالیست تحصیل کرده. کسی که استعدادش به هزار و یک دلیل سرکوب نشد.»
این بخشی از دلگفتههای «وریا غفوری» در بدو تولد فرزندش است. حدود چهار سال قبل وقتی پسرش چشم به دنیا باز کرد، مهندسی کلماتش نشانههایی از شوق و حسرت داشت.
«وریا غفوری» بازیکن کُردتبار «استقلال» است؛ متولد روستای «نگل» از توابع سنندج در سال ۱۳۶۶. از معدود فوتبالیستهای کُرد که موفق شد به بالاترین درجههای فوتبال باشگاهی ایران هم برسد. جایی که او متولد شد، خود معنای کامل «محدودیت» است؛ یک دایرهالمعارف کامل از تک تک اجزای تفهیم این واژه.
آنچه اما در موردش پنهان مانده، چگونگی ورودش به فوتبال است. سال ۱۳۸۳ بار و بنه را بست و برای دومین بار به تهران آمد. داستان نخستین سفرش را در دلش جای داده بود. به تهران که رسید، سراغ کمپ تمرین تیم ملی جوانان را گرفت. سراغ «حمید علیدوستی»، سرمربی تیم ملی جوانان رفت و گفت که برای تست دادن در تمرین تیم ملی جوانان ایران به تهران آمده است.
علیدوستی شگفتزده، نگاهش کرده بود. یک ساعت بعد از وریا تست گرفت و بعد از نیم ساعت او را به کناری کشید. پرسیده بود تا آن روز کجا بازی کرده است؟ وریا گفته بود: «به صورت مبتدی در تیم جوانان توحید سنندج و یکی دو ماه هم برای جوانان اصناف قروه.»
حمید علیدوستی در ایران شهره بود و هست به استعدادیابی. بعدها به دستیارانش گفته بود: «غرق هنر این بچه شدم.»
برای غفوری اما از باب نصیحت وارد و بعد از دادن این خبر که در تست قبول شده است و میتواند بدون حتی یک بازی باشگاهی حرفهای در ردههای پایه، برای تیم ملی جوانان بازی کند، گفته بود: «تو که تا اینجا آمدی، چرا قبلا برای تست دادن به باشگاههای دیگر نرفتی؟»
وریا سفره دلش را باز کرده بود: «یک سال قبل برای اولین بار به تهران آمدم. رفتم تمرینات "پیکان" و تست دادم. همان روز اول هم قبول شدم. گفتند قبولی و برو. گفتم کجا؟ من تهران جایی ندارم، کسی را ندارم، پولی ندارم که بخواهم اتاقی اجاره کنم. گفتند ما هم خوابگاه برای بچههای شهرستان نداریم. اگر میتوانی خودت اینجا بمانی، بمان، اگر نه همین امشب برگرد به شهرت.»
به وریا گفته بودند ماندنش در پایتخت خطرناک است و برای باشگاه پیکان هم مسوولیت دارد که او را بعد از تمرینات در محل باشگاه نگه دارد. شبانه به شهرش برگشته بود.
وریا غفوری این گونه وارد فوتبال شد. یک تصمیم ساده میتوانست او را از فوتبال برای دومین بار و شاید برای همیشه براند. حمید علیدوستی ایستاد و برایش از فدراسیون «محمد دادکان» خوابگاه گرفت. بعد که در بازیهای آسیایی با تیم ملی جوانان درخشید هم «پاسیها» سراغش آمدند و در همان رده جوانان برای این تیم بازی کرد.
همین نوع تصمیم ممکن بود به شکلی دیگر با اراده «اصغر مدیرروستا»، زندگی وریا غفوری را متحول کند. وقتی به پاس تهران، با دستور «محمود احمدینژاد»، رییس جمهوری وقت به همدان منتقل شد، اکثر بازیکنان این تیم از باشگاه جدا شدند. تیمسار «کریم ملاحی»، مدیرعامل جدید و اصغر مدیرروستا، سرمربی تازه وارد باشگاه وظیفه داشتند در کمترین زمان پاس همدان را آرایش کنند. کریم ملاحی تنها شخصیتی بود که در باشگاه پاس پشت وریا غفوری ایستاد و گفت که او را میخواهد. مدیرروستا اما میلی به حضور غفوری نداشت. کادر فنی پاس همدان وریا غفوری را به «کمبود آموزش» و «نداشتن دید فنی» متهم میکردند و ملاحی یک تنه نه تنها او را در فهرست باشگاه قرار داد که اصرار به بازی کردنش هم داشت.
دخالتها همیشه هم مخرب نیستند. کریم ملاحی دانش آموخته کمیتههای انقلاب بود و مجروح جنگی. فوتبال را به عشق باشگاه استقلال دنبال میکرد و اساسا به عشق رسیدن به اتاق مدیرعاملی استقلال وارد فوتبال شده بود. اما همه جا رفت جز استقلال. آخرین قهرمانی یک باشگاه ایرانی در لیگ آسیا هم در کارنامه او جا خوش کرد. «آندرانیک تیموریان» محصول دخالت مستقیم کریم ملاحی در «ابومسلم» بود. وقتی «اکبر میثاقیان»، سرمربی وقت ابومسلم یک هفته قبل از شروع لیگ، آندو که به عنوان بازیکن تستی به مشهد رفته بود را خط زد، ملاحی ایستاد و او را نگه داشت. «مجتبی جباری»، «خسرو حیدری»، «رضا عنایتی» و وریا غفوری هم نتیجه همین دخالتهایش بودند.
مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
وریا در پاس ماندنی شد؛ نخستین بازیکنی که بدون باشگاه حرفهای ناگهان به لیگ برتر رسید. سال ۱۳۸۹ به شهرداری تبریز رفت. دو سال بعد پیراهن «نفت» را بر تن کرد و بعد بازیکن «سپاهان» اصفهان شد. سال ۱۳۹۵ یکی از گرانقیمتترین خریدهای فوتبال ایران بود که به استقلال رفت.
تا این جا، این یک روخوانی از انشای زندگی یک ستاره است؛ کسی که میتوانست امروز، همین لحظه نگارش این کلمات و واژههای من یا چشم چرخاندن تو روی این سطور، یکی از کولبران کردستان باشد. اما آن چه وریا غفوری را متمایز میکند، تلفیق یک واژه و یک لقب است؛ «کُرد بچهای در محدودیت».
اگر وریا غفوری در فصل گذشته که منتهی میشد به جام جهانی روسیه، بهترین بازیکن لیگ برتر ایران نبود، چه کسی شایسته این عنوان میشد؟ اما در فهرست مسافران جام جهانی قرار نگرفت. ۳۱ اردیبهشتماه امسال، «حامد جولایی»، نماینده مجلس شورای اسلامی مدعی شد چرایی حذف وریا غفوری از تیم ملی در دست بررسی است و حذف ناگهانی مدافع استقلال را «مشکوک» دانست. او گفته بود: «این که او بدون دلیل از تیم ملی حذف شود، جای تعجب دارد.»
شایع کردند که کُرد بودنش دلیل حذف از تیم ملی بود. این داستان شاید برمیگشت به یک پیش زمینه ذهنی که از جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه به جای مانده بود. «محسن صفایی فراهانی»، رییس وقت فدراسیون فوتبال ایران پس از اخراج «تومیسلاو ایویچ»، سرمربی تیم ملی ایران در آستانه جام جهانی فرانسه، تصمیم داشت «بیژن ذوالفقارنسب» را سرمربی تیم ملی کند. اما یک مقاله در روزنامه «کیهان» و بعد یک تصمیم از «بالا» رای او را تغییر داد. قرار نبود مربی اهل سنت سرمربی تیم ملی ایران باشد.
آنچه این روزها نام وریا غفوری را بیش از قبل آشنا کرده، نوع فعالیتهای اجتماعی او در اینستاگرام، تذکر شدید «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی و در نهایت احضار او به وزارت ورزش و جوانان است.
بخشی از واکنشهای وریا غفوری به اتفاقات اجتماعی ماههای اخیر را میتوان مرور کرد. او پس از سانسور نشدن بخش از یک فیلم سینمایی در شبکه تلویزیونی کیش و اخراج مدیران این شبکه، در استوری خود نوشت: «آیا کسانی که مسوول مرگ ۱۰ دانشجو و آتش گرفتن مدارس هستند هم محاکمه میشوند؟»
یک بار پس از افزایش قیمت ارز و سکه هم نوشت: «جمهوری خوب، اسلامی خوب، ایران بهترین. فقط دلیل این همه مشکلات و فقر مردم ایران چیست؟»
پس از آتشسوزی در مدرسه دخترانه نوشته بود: «شرم بر مسوولینی که به دلیل بیکفایتی آنها، دختران این کشور پرپر میشوند.»
برای بازداشت فعالان محیط زیست نیز این گونه واکنش نشان داد: «برای این کشور باید خون گریست.»
وقتی خبر تیراندازی به کولبران منتشر شد، نوشت: «اینجا کردستان است؛ جایی که مردان برای سیر کردن شکم خود و زن و بچهشان باید کولبری کنند. اما به قیمت جانشان.»
در جواب «محمدجواد ظریف»، وزیر امور خارجه ایران که گفته بود: «ما افتخار میکنیم به خاطر فلسطین و لبنان در فشار هستیم.» هم نوشت: «آنهایی که به خاطر حمایت از مردم مظلوم فلسطین و یمن و لبنان زیر فشار هستند شما نیستید، مردم ایران هستند.»
خبرنگار برنامه تلویزیونی ورزشی «۹۰» بعد از آخرین بازی استقلال از او میپرسد آیا نمیترسی؟
گفته بود چرا بترسم؟ حرف حق میزنم.
یک روز بعد اما رهبر جمهوری اسلامی برایش خط و نشان کشید: «به ورزشکارانی که از امنیت کشور استفاده میکنند و کار و ورزش خود را انجام میدهند و بعد نمکدان میشکنند، هشدار میدهم که یادشان نرود که امنیت چهطور به دست میآید.»
حالا وریا غفوری به وزارت ورزش و جوانان احضار شده است تا پاسخ دهد که چرا از کولبران، از دخترانی که در آتش سوختند، از مردمی که در فقر و فشار اقتصادی هستند و از فعالان محیط زیست دفاع کرده است.
وقتی «لبرون جیمز»، بازیکن اول تیم ملی بسکتبال امریکا(NBA) علیه «دونالد ترامپ» موضع گرفت، «لورا اینگراهام»، مجری «فاکسنیوز» واکنش تندی داشت: «این همیشه نامعقول است که کسانی مثل تو توصیه سیاسی میکنند. تو فقط برای چرخاندن توپ، سالی ۱۰۰ میلیون دلار درآمد داری. پس اظهارنظرهای سیاسیتان را برای خودتان نگه دارید. دهنتان را ببندید و دریبلتان را بزنید.»
جیمز در جوابش گفته بود که او یک شهروند است و هر زمان در مورد هرچه بخواهد، حرف خواهد زد. او همچنان هم حرف میزند؛ به تندی، علیه ترامپ، تصورات ترامپ، رویاهای ترامپ و سیاستهای ترامپ.