جمهوری اسلامی، در طول ۴۰ سال گذشته خیلی چیزها بر باد داده است؛ از جان انسان ها تا عمر انسان ها؛ از فرهنگ انسان ها تا دانش انسان ها.
جمهوری اسلامی، در طول ۴۰ سال گذشته، با خرافاتی وحشتناک، به جان حقیقت جهان افتاده است. ذهن ها را مختل کرده است و انسان ها را به سمت عالم هپروت رانده است.
در این بین، یک عده انسان تحصیل کرده، که می شد به آن ها برای روشن کردن مردم امید بست، تبدیل شدند به عمله و اکره ی حکومت، و رواج دهنده ی فرهنگی که هر چند نوع خرافات اش با خرافات عمامه به سران تفاوت دارد، اما باز خرافات است و چه فرق میان خرافات این و خرافات آن.
یکی زوزه کشان و عو عو کنان، با زنجیری بر گردن، مثل سگ رو به کربلا گذاشته، دیگری بر سکوی دانشگاه های معتبر غرب، ذهن مردم را به خواب یا رویا بودن الهامات خداوندی مشغول کرده.
در این ۴۰ سال، پیامبر بی سواد شبه جزیره عرب، تبدیل شده است به زبان دانی مجهز به دستکم سه زبان، و دین اسلام عربی و کتاب اش قرآن، تبدیل شده است به بازیچه دست مترجمان و مفسران ایران.
هر کس چیزی گفته است و خیالی بافته است، و آن را به خوردِ جامعه ی بی پناه در مقابل ویروس های فکری داده است.
اسلامی که شرح کلی و واقعی اش را می شود در چهار خط داد، تبدیل شده است به دستگاهی عظیم از یاوه های مکتوب، و جدیدا دیجیتال، که کتابخانه های قم و مشهد و نجف را در نوردیده و قفسه هایش سراسر ایران را در بر گرفته و آدم هایش بمب بر کمر و قمه در دست، تمام جهان را زیر پا گذاشته اند و خود را می ترکانند تا این یاوه ها را به ضرب وحشت، به خوردِ مردم جهان بدهند.
و افسوس ما از این است که جهان منتظر ما نایستاده تا یاوه سرایی های مان تمام شود. جهان به تاخت، به پیش می تازد و با کشف قواعد جدید و به کار گیری دیدگاه ها و علوم نو، دری به سمت نادانسته ها می گشاید و با دانایی، زندگی بشر را متحول می سازد.
در زمانه ای که انسان «دانایی خواه» برای بیشتر دانستن، دست به خلق علوم جدید می زند، ما هنوز در گیر یاوه های شیخ طوسی و شیخ صدوق و شیخ کلینی هستیم. از آن بیچاره ها که برای زمانه ی خود می نوشتند انتظاری نبوده و نیست ولی از «دانانمایانی» که در متن یک حکومت ضدانسانی مذهبی زندگی کرده اند و هنوز هم دارند عوارض حاکمیت آن را می چشند، می بایست انتظار داشت که جوانان را در گیر تفاسیر «نو اندیشانه» از این یاوه ها نکنند و آن ها را تشویق به کسب علومی کنند که بتواند زندگی انسان را بهتر بکند.
دانش جدیدِ «کلان تاریخ» یا «بیگ هیستوری» که چند سال است در دانشگاه های جهان مطرح شده و انسان خلاقی چون بیل گیتس هم در پیش برد پروژه ی آن مشارکت می کند، انسان را به مبداء جهان شناخته شده یعنی بیگ بنگ متصل می سازد و تاریخ را از حرکت ذرات اولیه ی بعد از انفجار عظیم تا دوران حاضر و تمدن بشری امروز در اتصال و ارتباط با یکدیگر می بیند، و سعی می کند، پاسخی در خور برای جایی که می رویم و باید برویم بیابد.
پروفسور دیوید کریستیان که بانی این دانش جدید است، اولین جرقه ی ذهنی یی که او را به سمت این دانش هدایت کرد از کره ی کوچکی که در مدرسه ها برای آموزش جغرافیا به کار می رود می داند.
او می گوید کلانْ تاریخ، مثل کره ی جغرافیایی ست ولی بزرگ تر از آن؛ خیلی بزرگ تر از آن.
این تاریخ، تمام کیهان قابل رویت، در تمام زمان قابل رویت را در بر می گیرد و تا ۱۳/۸ میلیارد سال نوری عقب می رود و به مهبانگ می رسد؛ یعنی زمانی که کیهان از یک اتم هم کوچک تر بود.
«کلان تاریخ» سرگذشت ستارگان و کهکشان ها، و عناصر جدید، از کربن تا اورانیوم را در بر می گیرد. «کلان تاریخ» مثل نقشه ای ست که تمام فضا و زمان را به ما نشان می دهد. و در نهایت این تاریخ به انسان و جوامعی که ساخته شده می رسد.
وقتی به این تاریخ نگاه می کنیم، به خود می گوییم:
«منِ انسان، چه قسمت کوچک و ناچیزی از این تاریخ را در بر می گیرم! این جایگاه من است در مقیاس بزرگ چیزها! و بعد از این چه پیش خواهد آمد؟»
این دانش جدید، دانشی ست که هر روز چیزی به آن اضافه می شود؛ چیزی در آن تغییر می کند. این دانش، دانشی ایستا نیست...
...و ما، اسیران دست حکومت اسلام، در چنین جهانی زندگی می کنیم که نگاه دانشمندان اش به انسان، چنین پویا و نو شونده است...
و ما، در این جهان، مجبوریم در بهترین حالت، خزعبلاتی مثل خواب و رویای مرد بی سوادی که یک روز از کوه پایین آمد و جملاتی را از جانب خداوند بر زبان آورد بشنویم، و این کار را برای به روز کردن «دانش» (!) یکی دو میلیارد مسلمان، که هر گوشه اش را بگیری، می خواهد سر به تن گوشه ی دیگرش نباشد انجام دهیم!
آری. جمهوری اسلامی، در طول ۴۰ سال گذشته، بسیار چیزها -از جمله نگاه ناآلوده از زنگار مذهب به جهان- را از ما گرفت و تا زمانی که باقی بماند، بسیاری چیزهای دیگر را از ما خواهد گرفت.