فرهاد طباطبایی - دماوند
هیتلر در سال ۱۹۳۲ به طور دموکراتیک صدراعظم آلمان شد و در همان سال ساختمان پارلمان این کشور را آتش زدند. این که واقعا چه کسانی بانی این آتشسوزی بودند اهمیتی ندارد مهم این است که این مانند مائدهای آسمانی برای پیشوای آینده آلمان بود.
"دشمنان آلمان (آلمان ستیزان؟!) میخواهند موجودیت ما را از میان بردارند و باید در برابرشان ایستاد."
همین باعث شد که در سال ۱۹۳۳ برنده بدون منازعه انتخابات شود و با قدرت تمام همه نهادهای قانونی و دموکراتیک و مخالفان را از میان بردارد، هیچکس را توان و ای بسا خواسته مقاومت در برابر او نبود چون "آلمان در خطر بود" و همه از بقیه ماجرا باخبریم. در پایان کار هیتلر تلی از خاک را به عنوان کشور از خود به یادگار گذاشت.
جمهوری اسلامی ۴۰ سال است که با دشمن زندگی میکند. زمانی "اسلام در خطر بود" و امروز که میبینند بدنه جامعه متوجه شده که تنها چیزی که در خطر بود جان و مال خودشان بوده و دیگر رگ اسلام کسی به جنبش در نمیآید، نهضت ابتذال سخت در پی جا انداختن این خیال است که "ایران در خطر است" و اگر ما برویم این مملکت از هم میپاشد. این یعنی روی آوردن به نسخهای مبتذل از ملیگرایی که حال هر میهندوست واقعی را به هم میزند.
به قول رندی: "وقتی تو میگویی وطن، من خاک بر سر میکنم"
در این میان گروههای تروریستی و قومگرا هم البته به بارور شدن این فکر کمک میکنند. این سازمانها یا افراد نه تنها جنایتکارند که اصلا مهمترین ابزار آخوندهای سوار بر کادیلاک مراد برای حفظ قدرت هم هستند.
مبازره کردن با گروههای مزاحم قومی همانقدر لازم است که رسوا کردن اصحاب ماله ولی به باور من نباید بیش از اندازه هم جدی گرفته شوند.
زلزله در دومین فروشگاه اینترنتی ایران