Friday, Mar 8, 2019

صفحه نخست » فروغ ِ فرزانه، رضا مقصدی

farzaneh.jpgبا یاد مادرم که شعر وُ شور وُ شیدایی را او به من آموخت و نیز
نخستین "آموزگار"م بود.

رضا مقصدی

*

*
از شهرهای خاطره ، می‌آیی
از باغ‌های عشق.
زیبایی ِنگاه ِ تو
دیری‌ست
بر یاس‌ها
باران روشنایی ِ مهتاب است.

*

بانوی مهربان!
بانوی سال‌های پریشان!
تشویش ِ بیکرانه‌ی رنج ِ کدام عشق
در التهاب ِ قلب تو مانده است؟

ای خوب!
با ما سخن بگوی!
این کیست؟
شعر ِ شکوفه‌های جوان را
با جان بی‌قرار تو خوانده است.

*

جانی که در قلمرو ِ پاییز
هر بار
پُربارتر ز پیش
گل آورده است.

بانوی خاطره!
بانوی سال‌های شب ِ درد!
آواز ِ پُرنوازش ِ دست ِ کدام مرد

در عطر ِخوابگونهی گیسویت
خانه کرد؟

*
کاین‌گونه در صداقت ِ آیینه
گلخنده‌ی بلند ِ رهایی
از صبح ِ چشم‌های تو جاری‌ست.

با رنج ، زیستن
با یاس‌ها زمانه‌ی زیبا را
چون رود
عاشقانه سرودن
این، در سرشت ِ توست.

وینگونه بی‌بهار، شکفتن
در سرنوشت ِ توست.

*
۸ مارس ۱۹۸۵



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy