Wednesday, Mar 27, 2019

صفحه نخست » آب بردن لبخندها! نرگس الیکایی

seil2.jpgاشک‌ها‌یم طعم آب و دریا

را از یاد برده است
بر چهره‌ام شیاری تلخ نشست
چگونه به آب و دریا بیندیشم
اینکه آب مایه‌ی آفرینش است
خدا رفت شراب بیاورد
ابری تلو خوران مست
بر ترکمن صحرا نشست

*

باران ببین
که زیبایی را از خود گرفتی
و اندیشه‌ام را
که آب، سر چشمه آفرینش است
با تو ویرانی به خانه آمد
دفتر کودکان از واژه‌ها خالی شدند
و خانه‌ها از آنها،
انسان‌ها در سیل می‌غلتند
اسب‌ها در گِل و لای
خدایا
باران و رود باید به سر چشمه
آدمها به خانه‌ها برگردند
رود پا را فراتر از گلیم خود نهاده است
خدایا رنگ‌ها افول کرده‌اند
گلستان سبز نیست
گالان اوجااااا!
پیر صحرا!
رودها عصیان کرده‌اند
کاش شال خود را به خشکسالی ما ببرند
کاش اسب‌ها اسب‌ها
به صحرا برگردند

*

اینک چطور ترکمن‌ها با آب آشتی می‌کنند
چطور باران بر شانه عشاق می‌نشیند
عاشقان چطور به رنگ‌ها برگردند
و آن پیراهن‌ها
که با هزار پروانه و گل می‌رقصیدند
*
خدااااا!
بی گمان من دیوانه‌ام
خدا در تعطیلات
با عشاق‌اش فرشته‌ها
گرگم به هوا بازی می‌کند

*

با این همه من از او دست بر نمی‌دارم
خدایا مردم ما را به زندگی برگردان
اسب‌ها را از ترکمن‌ها نگیر
رنگ‌های دلفریب را از عشاق
صحرا باید گلستان باشد
لبخند ما را آب برده است
خدایا لبخند ما را به ما بر گردان


نرگس الیکایی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy