..............
سردار سعید قاسمی [در حال فریاد کشیدن و نعره زدن]- ما گفتیم! ما هشدار دادیم که این حکومت آخرش توو استخر فرح و اینا سرنگون میشه! گفتیم سوسولای بالای شهر هزار هزار بیان خیابون هیچی نمیشه ولی وای به روزی که پا برهنه ها بریزن توو خیابون! رب و روب مون رو یکی می کنن! من الان دارم با شماها از بالای کوه از توی یه غار صحبت می کنم! هنوز اسکایپ منو که به اسم نوه ی سه ساله ام رجیستر کردم حذف نکرده! زمانی که حکومت ما به خاطر خرابکاری های دولت روحانی لعنت الله الیه از دست نرفته بود، هی از من سوال می کردین که چرا ما بعد از فتح خرمشهر جنگ رو تموم نکردیم! من هزار بار جواب این سوال رو دادم و اینقدر منو به این سوال مشغول کردین که حکومت عزیز مون ساقط شد! هی گفتم اینا فتنه است! هی گفتم اینا توطئه است! [در اینجا سردار شروع می کند به زدن خودش، اونم چه زدنی. از بیرون یک نفر که معلوم است نگهبان است و لباس هلال احمر به تن دارد با هراس فریاد می کشد: اومدن! اومدن! و سردار دو پا دارد دو پای دیگر قرض می کند، و ما لحظاتی بعد او را آن طرف کوه در خاک افغانستان می بینیم!]
شهرام همایون- ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم گشت آه که من کیستم موج شتابنده ای تیز خرامید و گفت هستم اگر می روم گر نروم نیستم! اون دوربین رو آرش جان بده به راست دست من توو کادر نیست...
خانم ها آقایان! یاران ما هستیم! حکومت اسلامی بالاخره رفت و فعالیت های ما به ثمر رسید! این مساله تا مغز استخون ما رو در بر گرفته بود که این حکومت بالاخره کی میره و ما کی پرچم شیر و خورشید نشان رو بر فراز میدان شهیاد بر افراشته می کنیم!... خانم ها آقایون! اون لحظه رسید! اون موج شتابنده اومد بساط حکومت رو جمع کرد! ۴ تا دختر و پسر جوان یه مهمانی گرفتن شیک نشستن دارن میزنن و میرقصن یه دفعه چند نفر به اسم دین وارد خانه میشن اونا رو دستبند به دست می برن کمیته، معلومه که چنین وضعیتی دوام نمیاره و حکومت سرنگون میشه! خانم ها آقایان با هم خوشامد میگیم به جناب دکتر وارسته که من از سخنان شون هر روز چیز یاد می گیرم و ما باید قدر چنین شخصیت هایی رو بدونیم، ولی قبل از اون به چند تا آگهی بی تی آی مود نگاه کنید تا دکتر رو بیاریم پشت خط. چیه آرش جان؟! اون پشت چرا اینقدر سر و صداست؟ دوربین رو بده به طرف راست! حالا خوب شد! پرچم درست بیفته رنگ اش سرمه ای نشه!... چی؟! حکومت سرنگون شده؟! عجب عجب! اصن عادت شده دیگه! بچه ها دوربینا و اینا رو جمع کنید، پرچم ها رو هم بکنید توو کارتن بفرستیم تهرون بین مردم تقسیم کنیم! پدر بزرگ کوروش و آرتین ۳۰۰۰ دلار به خانواده ی ما هستیم به مناسبت وقوع انقلاب کمک کردن! دستشون درد نکنه به افتخارشون یک سرود ای ایران با هم بشنویم! چیه آرش جان؟! دکتر وارسته از یاد رفت! ای بابا زودتر می گفتی...
ف. م. سخن- آخ جون! بالاخره کارِ خودمون رو کردیم! آروم نمی تونیم بشینیم دیگه! هی باید حکومت سرنگون کنیم بعد هم انگشت حسرت بگزیم!
آخیش! حالا که حکومت سرنگون شد، می تونم این کتابی که از اول انقلاب خوندن اش نصف کاره مونده بود و وقت نمی کردم تموم اش کنم، تا ته بخونم و بعد برم یه دو سه روز پشت سر هم بخوابم! حالا باید یکی دو سالی منتظر شیم تا دوباره همه مون برگردیم خارج و از دست حکومت جدید فرار کنیم بشینیم سر خونه و زندگی هامون و من دوباره شروع کنم به هفته ای ۱۶ تا مطلب نوشتن و ۵ تا ویدئو درست کردن و شونصد تا پُست فیس بوکی گذاشتن!
...........درررررررررررر! دررررررررررر! کیه نصفه شبی در می زنه؟! بذارین در رو وا کنم... کیه؟! بله بفرمایین! میگه نامه ی سفارشی آورده! بذارین در رو باز کنم!... تق! تتق تق! تتت تتتق تق تق!
...
...
...
...
...
...
...
هاهاهاهاها! شوخی خرکی کردم! من زنده ام! کسی منو نکشته! گفتم حتما متوجه میشین وقتی میگم نصفه شبی واسم نامه ی سفارشی آوردن دارم سر به سر تون میذارم! هار هار هار هار!
روحانی: مذاکره میکنیم اما نه با ترامپ چاقوکش
«ارباب تنگهها»؛ فصل رجزخوانی!