نیما قاسمی - سایت دماوند
یکی از نارواترین، زشتترین و ناجوانمردانهترین دروغهایی که ناروشنفکری هوادار انقلاب اسلامی، علیه روشنفکر مشروطه و سنت سیاسیش، اشاعه داده و میدهد، نسبت دادن «نژادپرستی» به این درخشانترین بخش تاریخ سیاسی معاصر ماست.
اخیرا کتابی میخوانم از یکی از استادان ایرانیتبار دانشگاههای انگلیس، که آخرین اثرش، متاسفانه در جهت چاقتر کردن این دروغ، از راه تکرار آن است. از جمله مستندات ایشان، یکی سیاست تقرب به رایش سوم در اواخر دوران پهلوی اول است و دیگری پیشنهاد نام «ایران» به مجامع بینالمللی به جای کلمه پرشیا (پارسیان) که از زمان یونان باستان، نامی شناختهشده برای ایران بود.
«ایران»، به لحاظ ریشهشناختی یعنی سرزمین ایرمردان و ایرزنان و ظاهرا این درست است که با «آریایی»، همریشه است و چون در اسناد آن زمان، به مفهوم ریشهشناختی این واژه اشاره شده بود، استاد مزبور تردیدی نمیکند که ناسیونالیسم روشنفکر مشروطه، (تقیزاده، کسروی، فروغی و...) و دولت - ملت پدیدآمده در آن زمان را دارای تمایلات نژادپرستانه معرفی کند. اما این هر دو استناد ایشان، نه تنها برای آنچه میخواهد اثبات کند، کافی نیست، بلکه اساسا مبتنی بر انحراف مخاطب از واقعیاتی ژرفتر است که اگر پنهان نمیشدند، نتیجهگیری ایشان را به خطر میانداخت.
این نویسنده که قطعا در نقد اثرش، مطالبی خواهم نوشت، یکی از مولفان کلانروایتی از اوضاع جاری سیاسی و تاریخ معاصر است که غالبا ناروشنفکری چپ، پشتیبان تئوریک آن است و میتوان نشان داد که مانند هر کلانروایت دیگری، بدون آمیزهای از دروغ و حقیقت، برنمیآمد و جذاب نمیشد. دروغها گاهی در همین حد است که حاشیه را به جای متن بیاورند و آنچه را که فرع است به جای اصل مطرح کنند. در زیر عرض میکنم که چرا انتساب نژادپرستی به سنت مشروطیت، با استناد به این دو واقعیت، در واقع یک شگرد روایی نابکارانه است.
مطابق با نوشتههای صریح فروغی، هیئت حاکمه از راه تجربه جنگ اول جهانی، دانسته بود که اعلان بیطرفی در کشمکشهایی بزرگ با ابعاد نظامی، سیاست ناکارآمدیست. در واقع، قدرتهای بزرگ که حیات خود را در کشمکش با یکدیگر در خطر ببینند، به بیانیه رسمی دولتی کوچک با نیروی نظامی بسیار ضعیف، مبتنی بر اعلان بیطرفی، وقعی نمیگذارند.
این اتفاق عینا در جنگ اول، برای دولت ایران افتاده بود. لاجرم، این بار تردیدی نداشتند که باید از میان دو ائتلاف متحدین و متفقین یکی را برگزینند. اینکه آنها جهت گرفتند، بر این آموخته از مناسبات بینآلمللی استوار بود؛ و نه اینکه دولت هیتلر میگوید ایرانیها هم آریاییند! و اینکه متحدین به رهبری هیتلر، انتخاب شدند هم بر ملاحظات سیاسی استوار بود: در ائتلاف مقابل، دولتهای روس و انگلیس وجود داشتند با سوابق تجاوز نظامی به خاک ایران؛ و سوگیری به نفع آنها، برای افکار عمومی قابل توجیه نبود.
در مقابل، دولت آلمان، نه فقط سابقه هیچ تجاوزی به ایران نداشت، بلکه اصولا هیچ سوابق استعماری در جهان از خود به جا نگذاشته بود. علاوه بر این، مطلعان از روند حوادث در جنگ دوم میدانند که رایش سوم، در سالهای ابتدایی کار خود، پیشرفتهای سریع و فوقالعادهای کسب کرد به طوری که حتی بی شلیک هیچ گلولهای، اتریش و بلژیک و هلند ضمیمه خاک آلمان شد!
اگر این «راوی» میخواست واقعا یک مورخ بیطرف باشد، باید به این دو واقعیت اشاره میکرد که منطق پشت سیاست خارجی دوران پهلوی اول بوده است: یکی توجیهپذیری سیاست خارجی، و دیگری قمار کردن بر سر طرفی که طرف پیروز مینمود. شایان ذکر است که علاقه کنشگران سیاسی و رسانهای آن مقطع زمانی ایران را به دولت آلمانی، از جمله میتوان از حوادث جنگ اول هم استنباط کرد: آنها داوطلبانه، تحت حمایت دولت پروس، دولتی در کرمانشاه تحت عنوان دولت در تبعید تشکیل دادند که اگرچه به جایی نرسید، اما منطقا میبایست نشان دهد که علاقه نخبگان عصر مشروطیت، به دولت آلمانی، ربطی به مسائل نژادی و نژادپرستی ندارد. کما اینکه دولت پروس، اساسا تبلیغاتی نژادپرستانه، مانند رایش سوم نداشت.
اما در مهمل بودن استناد دوم شاید همین کافیست که بگویم ادعایی درست خلاف ادعای این راوی را با همین اقدام تاریخی میتوان مستدل کرد: اگر سنت سیاسی روشنفکر مشروطه، نژادپرستی مبتنی بر محوریت قوم پارس بود، آیا بهتر نبود همان عنوان پرشیا را حفظ میکردند و نام فراگیرتر ایران را به جای آن پیشنهاد نمینمودند؟!
واقعیت این است که تصور عامه مردم و نخبگان، از واژه ایران، و حتی «نژاد آریایی»، تصوری جامع است که مصداقا تمامی اقوام و ملتهایی را شامل میشد که سنتا در فلات موسوم به ایران زیستهاند. با توجه به اختلاط نژادی فوقالعادهای که خود مرهون همزیستی عموما مسالمتآمیز اقوام این ناحیه است، هیچ دولتی در ایران نمیتواند تصوری از نژاد آریایی را مبنای حکومت قرار دهد که از میان اقوام موجود در این اقلیم، فقط یک مصداق مشخص داشته باشد و مابقی بیرون گود قرار گیرند. رضا شاه و خانوادهاش، خود اصالتا سوادکوهی بودند و بنابراین «احتمالا» اعقابشان هیرکانیان بودند که قومیتی غیر از قوم پارس بود.
پیشنهاد نام «ایران»، جدای از پشتوانههای تاریخی، بر این ملاحظه سیاسی استوار بود که با این نام و حتی با در نظر گرفتن ریشهشناسیش، هیچ قومیتی از اقوام موجود، بیگانه قلمداد نشده و خارج از دایره شمول این واژه، قرار نخواهد گرفت. آنچه مخالفان سنت مشروطیت به ناروا نسبت میدهند، بر این حقیقت استوار است که ریشهشناسی نام ایران، به نژادی به نام آریاییان بازمیگردد. اما بنا به نظری، حتی در دوران هخامنشیان هم، این مفهوم نژاد آریایی چنان کلی و گنگ بود، که مادها و عیلامیان هم - علاوه بر قوم پارس - خود را آریایی میدانستند!
بنابراین تمامی این مهملاتی که در حجم بسیار در مورد نژادپرستی دوران پهلوی اول و نظریهپردازانش میگویند بر یکی گرفتن این مفهوم نزد ایرانیان و آلمانیهای عضو حزب نازی استوار است که آشکارا غلط، و غیرقابل دفاع است. رایش سوم، لشکری از نظریهپردازان داشت که یک علم جعلی مبتنی بر مفهوم نژاد آریایی ساخته و پرورده کرده بودند و با آزمایشهایی از جمله تحقیق شکل جمجمه، به حساب خودشان با دقت، آریایی را از غیرآریایی جدا میکردند.
نام «ایران»، و برداشتی که از نژاد آریایی، احتمالا از زمان باستان تاکنون در این اقلیم رایج است، نه تنها این برداشت فاشیستی نبوده که به درستی «نژادپرستی» خوانده شده است، بلکه اتفاقا جامعترین نام و فراقومیتیترین عنوانی بوده که هر دولتی در این جغرافیای سیاسی میتوانسته به کار بگیرد.
دروغی که داخل این کلانروایت است همین است: از شباهت یک لفظ در اروپا و ایران، یکسانی مفهومی را نتیجه میگیرند و برای آنکه ادعایشان را مثلا محکم کنند، به چند مقاله در نشریات آن زمان استناد میکنند که در واقع رتوریکی برای جاانداختن سیاست خارجی بسیار محتاطانه پهلوی اول بود؛ نه چیزی بیشتر! و به ویژه، نه نژادپرستی، آن گونه که اروپاییان داشتند و تجربه کردند. نگاه کردم و دیدم که دکتر نیفکر هم، به جای روشنگری در این خصوص، به این دروغ تاریخی دامن میزند و با مزه اینکه آنچه میکند را مبارزه با جعلیات تاریخی فاشیسم ایرانی میخواند!
جناب نیکفر عزیز! فاشیستها را در جبهه سیاسی خود بجویید که ناسیونالیسم ایرانی، فاشیستی نبود. در تمامی دوران حاکمیت این ناسیونالیسم، ارتش ایران با هیچ کشوری نجنگید و جز عضویتی محترمانه در جامعه بینالمللی در کنار ملل دیگر، چیزی نمیخواست. این همفکران شما بودند که شبهنظامیان سپاهی را با ماموریتهای فراملی به قصد «صدور انقلاب» پیشنهاد کردند و هنوز هم پای ثابت شعارهای مرگخواهانه برای شرق و غرب عالمند.
عربستان یک نفتکش سانحهدیده ایرانی را "نجات داد"
حکم جلب مهناز افشار صادر شد؟ + سند