البته واضح و مبرهن است که در هر رشته ی تخصصی، غیر از کلیات، جزییاتی وجود دارد که تا وقتی انسان خودش آن کار را نکرده و تجربه نیندوخته، با آن ها آشنا نمی شود.
مثلا کشتن آدم یا به عبارت فنی تر عمل قتل، یک عمل تخصصی ست که خیلی ها فکر می کنند همین طوری الکی صورت می گیرد و عواقب و عوارض یکسانی بر جای می گذارد.
خب اشتباه می کنند و من امروز سعی می کنم ضمن اشاره به این اشتباه، راه های درست انجام قتل را به شما آموزش بدهم.
اولین و اساسی ترین نکته در انجام قتل، وابستگی و سر سپردگی به جمهوری اسلامی ست. کسی که وابسته و سر سپرده ی این نظام باشد، یک قتل که هیچ چند قتل هم انجام دهد راه هایی برای فرار از مجازات پیدا می کند.
شما نگاه کن به روزهای اول انقلاب! هویدا در حال محاکمه است، و هنوز رای صادر نشده، که یک بی پدر و مادری در راهرو هفت تیر می کشد و او را می کشد. به این عمل در شرق و غرب جهان «قتل» می گویند و قاتل را مجازات می کنند. اما در ج.ا. این عمل ماستمالی می شود و قاتل از زیر مجازات در می رود.
ممکن است بگویید در آن دوران هیجان انقلاب باعث شده تا گلوله از هفت تیر در برود و این زیاد غیر طبیعی نیست.
خب این غیر طبیعی نیست، ولی این که نامزد سابق ریاست جمهوری، موقع شکار کبک، به جای کبک آدم شکار کند چی؟! آیا این هم غیر طبیعی نیست! خاصه آن که جناب قاتل در این «کیس» هم از مجازات می گریزد!
یا این که یک مسوول رده بالای امنیتی رسما و علنا می فرماید که «باباجون! بخدا ما خودمان قاتل بوده ایم؟» و به خاطر این اعتراف، نه تنها مجازات نمی شود، بلکه همچنان مسوول امنیتی باقی می ماند و به قاتل بودن خود افتخار می کند؟
خلاصه در جمهوری اسلامی از این جور قتل ها، که قاتل در آن عاقبت بخیر شده زیاد اتفاق افتاده است.
شما همین قتل اخیر را که توسط جناب استاد ام آی تی رفته و شریف دیده یعنی دکتر ممدعلی نجفی صورت گرفته نگاه کن.
جناب قاتل در اداره ی آگاهی چنان مورد استقبال و تکریم قرار می گیرد، که ملت همگی انگشت به دهان می مانند که اداره ی آگاهی، اینجوری بود ما نمی دونستیم؟!
ما به غلط فکر می کردیم در اداره ی آگاهی آدم سلام نکرده دو تا چک سنگین نر و ماده نوش جان می کند حتی قبل از این که بگوید اصلا واسه چی آنجا آمده! و باز فکر می کردیم هر افسری در اداره ی آگاهی یک قطعه کابل دارد که شخص، به محض ورود به اداره، چند ضربه از آن دریافت می کند!
اشتباه شما قاتلان بالقوه ی عزیز (به قول جناب صادق زیباکلام که گفت هر کدام از ما می توانیم روزی جای نجفی بنشینیم) این است که فکر کرده اید شما هم اگر قتل کنید رییس اداره ی آگاهی به استقبال شما می آید و شما بدون دستبند و پابند می نشینید روی مبل و رییس هم به خاطر جایگاه والای شما، از پشت میزش پا می شود می آید روی مبل رو به روی شما می نشیند تا خدای نکرده شما فکر نکنید که او در مقابل شما به مقام والای اش می نازد، و به شما در ساعات قبل از افطار چای و کاپوچینو می دهد تا قند خون تان که در اثر عمل کشتن پایین آمده، بالا برود و به اندازه ی طبیعی برسد.
طراح روی جلد: داستین هافمن
نچ جانم نچ!
برای من و شما از این خبرها نیست ولی اگر بخواهیم از ما هم مثل نجفی استقبال و پذیرایی شود باید این کارها را که می گویم انجام بدهیم و این شرایطی را که می نویسم داشته باشیم:
اول از همه، شرط اول را داشته باشیم یعنی سر سپرده و وابسته و وزیر و وکیل و نوحه خوان و مداح جمهوری اسلامی باشیم.
دوم، رنگ موهایمان سفید یا فلفل نمکی باشد و جوان و بدقیافه و شبیه به قاتل ها نباشیم.
سوم تحصیلات مان را در جایی مثل ام.آی.سیکس... ببخشید ام آی تی و آکسفورد و اینجور جاها انجام داده باشیم.
چهارم -و این بسیار بسیار مهم است- لفظ قلم و کاملا خونسرد سخن بگوییم و چنان موضوع و جزییات قتل را، دقیق و سلیس بیان کنیم که بازجو خودش خجالت بکشد، متوجه شود که ما کار مشکلی مثل قتل انجام داده، به قم سر قبر بابا و بابا بزرگ مان رفته، چند آیت الله دیده، احتمالا سوهان خریده، به تهران برگشته، به طرف خیابان وحدت اسلامی رانده، در مقابل اداره ی آگاهی جای پارک پیدا کرده و در نهایت وارد این اداره شده و خود را معرفی کرده ایم و حالا خیلی خسته ایم و بد نیست یک چای قند پهلو نوش جان کنیم.
پنجم یاری و مودت اهل سیاست و قلم و شهردارهای سابق و لاحق و اینجور اشخاص است که می تواند ورق را طوری برگرداند که «دو»ی گشنیز ما، تبدیل به «آس» دل شود و جای قاتل و مقتول عوض شود و این قاتل باشد که مورد دلسوزی قرار گیرد و مقتول، تبدیل به «پرستو» و «کبک» و «تیهو» و اینجور چیزها شود و قتل اش جایز و لازم و خوشحال کننده شود.
یک نکته کوچولوی دیگر این است که شما، وقتی از مقتول یا مقتوله سخن می گویید به او «ایشان» بگویید، و از افعال و جملاتی مانند «تشریف برده بودند حمام» و «من واقعا به خاطر این اتفاق متاسفم که مقتوله پریدند روی من و پنج تیر به طور اتفاقی از اسلحه ی من شلیک شد که دو تای آن به طور اتفاقی به ایشان برخورد کرد و موجبات کشته شدن ایشان را با کمال تاسف و تاثر فراهم آورد...» استفاده کنید.
می دانم در آن شرایط، خونسرد و با تُن متوسط سخن گفتن بسیار سخت است، ولی اگر می خواهید شما هم مثل جلال الدین فارسی از مجازات برهید، باید این توانایی و قدرت را داشته باشید، والا غلط می کنید قتل می کنید و آدم می کشید.
با آرزوی موفقیت روز افزون و بی مجازات ماندن قاتلان عزیز! این را هم یادتان باشد که جناب صادق زیبا کلام فرمودند ممکن است روزی شما جای نجفی بنشینید بنابراین فکر نکنید که هرگز زن صیغه ای نخواهید گرفت و او را با هفت تیر به قتل نخواهید رساند و به توصیه های من نیاز نخواهید داشت! لذا این مطلب را خوب بخوانید و مفاد آن را به خاطر بسپارید چرا که کار از محکم کاری عیب نمی کند!
دلار در کف ۵۰ روزه