در فرهنگ ایران کشتن مردم به هیچ روی و به هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست. فردوسی توسی اندیشمند بزرگ ایرانی نیز در بیش از هزار سال پیش گفته است که:
« مَکُش مورکی را که روزی کَش است
که او نیز جان دارد و جان خَوش است »
سعدی نیز گفته ی فردوسی را به گونه ای دیگر آراسته و گفته است:
« میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خَوش است»
این به آن معناست که از نگاه فردوسی و فرهنگ ایرانی شکنجه، آزار و کشتن مردم ناروا و ناپذیرفتنی است تا جایی که فردوسی در داستان رستم و سهراب کشتن هر ناشناسی چون سهراب را کشتن فرزند می داند و رستم را برای چنین کاری بسیار سرزنش و بی آبرو می کند. بگذریم از آن که برخی از هم میهنان ما با یدک کشیدن پاژنامه های دهان پرکن دکتر و پروفسور، بدون آن که دریافت درستی از فرهنگ ایرانی و فردوسی داشته باشند، گفتار فردوسی را با دانش ناچیز خود می سنجند و هر ناروایی را به فردوسی می چسبانند بی آن که از ژرفای اندیشه و فلسفه ی فردوسی آگاهی داشته باشند. سیاوش کسرایی شاعر میهن دوست روز گار ما مانند بسیاری از سرایندگان فرهنگ پارسی و ایرانی، همین سخنان فردوسی و سعدی را با دریافت درست از فرهنگ پارسی چنین سروده است. «... اما من غمین گل های یاد کس را پرپر نمی کنم من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم... »
من هم بر پایه ی آموخته هایم از فرهنگ ایرانی و آنچه در بالا گفتم، مرگ مردم را نمی پسندم. از نگاه من نیز هر کسی عزیز و گرامی است و کشتن او ناروا و ستم است. مرگ محمد مرسی رهبر اخوان المسلمین و رییس جمهور پیشین مصر، هم مرگ گونه ای از مردم است. من اما اخوان المسلمین را هم مانند فداییان اسلام ضد اسلامی و ضد انسانی می دانم. با کنکاش و ژرف نگری در تاریخ خاورمیانه و ایران، با جنایت ها و خیانت هایی که اینگونه مسلمین انجام داده اند، درمی یابیم که واژه های اخوان(برادران)، مسلم، فدایی و اسلام را بر ضد مردم و بر ضد اسلام به کار برده اند. کشتن مردم با هر بهانه ای، کشتن است و کشتن؛ ددمنشی و ضد زندگانی و ضد مردمی است. نواب صفوی، خلیل طهماسبی، خمینی، خامنه ای، مرسی و این گونه کسان به راستی ناکسان و دشمن مردمانند. داوری دین و آیین مورسی و کسانی مانند او کار من نیست اما من بر پایه ی آنچه دیده ام و آزموده ام به باور من، مرسی نه به راستی مسلم بود و نه به راستی از برادران مسلمین بود. ما نباید مسلم بودن مرسی را راستین بدانیم و نه برادری اش را با مسلمان ها و انسان ها باور کنیم. مرسی هم گونه ای نامسلمان مانند خمینی بود. امروز دیگر مسلمان های راستین برپایه ی ستم ها، دروغ ها و مردمکشی های خمینی و خامنه ای و دیگر آخوندها باید دانسته باشند که چرا او مسلم نبود و ما نباید او را انسان و از مردم بدانیم. گفتار و کردار و شیوه ی اندیشه ی مرسی هم نشان داده است که او هم کیش خمینی و یا خامنه ای بوده است. به هر روی کشتن کسی چون مرسی هم نادرست و نارواست.
اما چرا ناگهان خون مرسی از خون مردمان مصر و مردمان رنجدیده و آزاده جهان ارزشمندتر و گرانبها تر شده است؟ همه می دانند که پیش از مرگ مرسی و پس از مرگ او میلیون ها جوان آزادیخواه و مردم دوست را در زندان های سراسر جهان کشته اند و می کشند، کسی از سیاستمداران جهان به روی خود نیاورده و سخنی در پشتیبانی از آن ها نگفته است اما اکنون که مورسی مرده یا کشته شده است، برخی از سیاستمداران جهان، مرگ او را طبیعی ندانسته اند. رجب اردوغان رییس جمهور ترکیه مرسی را شهید نامید و دیکتاتورهای مصر را درباره ی کشته شدن او مسئول دانسته و می گوید که باور نمی کند که مرسی به مرگ طبیعی مرده است. روپرت کول ویل سخنگوی کمیته حقوق بشرسازمان ملل متحد می گوید؛ همه ی مرگ های ناگهانی که در زندان ها رخ می دهد باید از سوی یک سازمان مستقل بی طرف بررسی شود، البته اگر چنین کاری را سازمان ملل انجام دهد بسیار ارزشمند و خجسته است. اگر سازمان ملل قتل های سیاسی را ممنوع کند و یا دادگاهی برای رسیدگی به چنین مرگ هایی برپا کند پسندیده و دادگسترانه است.
آیا دستگاه حقوق بشر سازمان ملل و آقای روپرت کول ویل از مرگ دلخراش جوان ۲۱ ساله علیرضا شیرمحمدعلی که گناهش نوشتن در فضای مجازی بوده، خبر دارند و آیا درباره ی او سخنی گفته اند. مرگ مرسی به هر شیوه و به هر روی در برابر چشم جهانیان، سیاستمداران، دستگاه های سخن پراکنی، در بهترین بیمارستان ها و زیر نظر پزشکان و در آرامش انجام گرفته است. اما علیرضا شیرمحمد علی را دو چاقوکش آدمکش پیشینه دار در برابر چشم خونخوارترین زندانبان ها و در فضایی دهشتناک، کشته اند و بیمارستان و پزشکی هم در کار نبوده است. این کارها برای آن است که فضای زندان ها راترسناک تر کنند تا زندانیان از ترس نتوانند از حقوق خود دفاع کنند و کسی در جهان از مرگ آنان با خبر نشود. خبرنگاران، آزادیخواهان ایران، دوستان و پدر ومادر علیرضا اگر گلوی خود را هم با فریاد و شیون پاره کنند صدایشان به کمیته ی حقوق بشر سازمان ملل نخواهد رسید. تازه اگر برسد چه خواهد شد؟ آیا مگر نسرین ستوده که کاری بجز دفاع از حقوق بشر نکرده چه سرنوشتی دارد؟ جان نسرین ستوده سال هاست که در خطر است و همه ی جهانیان و دستگاه های حقوق بشر هم از آن خبر دارند. نسرین ستوده و علیرضا شیرمحمدعلی نیز مانند هزاران هزار زندانی جمهوری اسلامی و میلیون ها ایرانی اسیر و همچنان محکوم به مرگ هستند و حقوق بشر نیز کارش تماشا کردن و گاه گاهی سخن های پریشان گفتن است.
منوچهر تقوی بیات
ایران قربانی طرح جهانی سلطه گران، هادی قدسی