Wednesday, Jul 31, 2019

صفحه نخست » درخواستی از زندانیان سیاسی جوان در حال اعتصاب غذا و بیمار در ایران! منصوره بهکیش

Mansoureh_Behkish.jpgرفقای جوانم؛ سپیده، مرضیه، ندا، آنیشا، عاطفه، ساناز، امیرحسین، امیر، اسماعیل، محمد، روح الله، سهیل، آتنا، آرش، سعید، مریم، ‌ پیمان، زینب و...

شما جزو بهترین‌ها و عاشق ترین‌های جنبش‌های اجتماعی امروز ایران هستید و باید هم روحیه‌‌تان را قوی نگاه دارید و هم بدنی سالم و خوش روحیه داشته باشید تا بتوانید محکم و استوار بر روی عقیده‌تان بایستید و برای آرمان‌های انسانی‌تان مبارزه کنید. بدن ضعیف شما تنها مسئولان جنایت کار جمهوری اسلامی را خوشحال می‌کند. آن‌ها آن‌چنان وقیح و خوار شده‌ و در منجلاب بی‌عدالتی‌ها و کثافت کاری خود درگیر شده‌اند که اگر جلوی آن‌ها جان هم دهید، اهمیتی نمی‌دهند و نمونه‌هایش را دیده‌ایم و خواهیم دید.

من به عنوان فردی با شما حرف می‌زنم که نزدیک به نیم قرن یعنی از سال ۱۳۵۰ در دوران پهلوی از وقتی که ۱۳ ساله بودم، خودم و خانواده‌‌ام درگیر مسایل زندان و شکنجه و آزار و اذیت دو رژیم استبدادی بوده و طعم تلخ این زخم‌ها و دردها را کشیده‌ام و با تمام وجودم با این شرایط زیسته‌ام. در حکومت اسلامی نیز نه تنها شش نفر از عزیزانم را از ما گرفتند، بلکه آسیب‌های بسیاری به دیگر اعضای خانواده‌ام و خودم زدند. من نیز پس از سی و نه سال مقاومت در جمهوری اسلامی، بلاخره مجبور شدم که خودم را در ۷ اسفند ۱۳۹۶ به تبعیدگاه ایرلند معرفی کنم و هم‌اکنون درست پس از ۱۷ ماه، هم چنان در کمپ پناهندگان در گوشه‌ای دور افتاده در ایرلند به سر می‌برم و نه تنها از شرایط خودم، ‌ بلکه از شرایط شما و تمام مردم ایران، هر روز به شدت درد می‌کشم و روزی نیست که بدون یاد شما بتوانم سر کنم و آرام بخوابم، با این وجود سعی می‌کنم که در این دیار غربت نیز روحیه‌ام را قوی نگاه دارم و خودم را توانمند کنم و راهم را برای دادخواهی در تبعید ادامه دهم.

عزیزانم، اطمینان داشته باشید که هم‌اکنون وقت اعتصاب غذا نیست، آن هم به تنهایی و به این شکل و در این زمان که جنگ بین قدرت‌ها بالای سر ماست و خبرها بیشتر حول آن مسایل می‌چرخد. دیگر قدرت‌ها نیز به منافع اقتصادی و سیاسی خود می‌اندیشند و مساله‌شان به هیچ وجه رعایت حقوق بشر در ایران نیست. شما با اعتصاب غذا بدن خود را نیازمند دارو و درمان می‌کنید. اگر هم بر فرض محال به موقع به داد شما برسند که نمی‌رسند، اغلب شما را درمان نمی‌کند، بلکه این خفاشان دروغ‌گو که به راحتی زندانیان سیاسی در ایران را انکار می‌کنند، با همان داروها شما را بیشتر کرخت و ضعیف و ناتوان و خفه می‌کنند. این را بدانید که سلامتی تک تک شما برای همگی ما بسیار مهم است، نه تنها برای خودتان و خانواده، بلکه برای جنبش نیز مهم است. ما برای ادامه‌ی مبارزه به عاشقانی جوان چون شما نیاز داریم و خیلی مهم است که بتوانید خودتان را توانمند و خوش روحیه و قوی نگاه دارید. می‌دانم که کار بسیار سختی است و جمهوری اسلامی به عمد می‌خواهد شما را و خانواده‌های‌تان را خرد و ناتوان و خسته کند، ولی شما باید راهی بیابید که توان‌تان را دو چندان کنید و از وجود همدیگر انرژی بگیرید و به جای اینکه آن‌ها بتوانند شما را زله کنند، ‌ شما باید آن‌ها را زله و حقیر و ناتوان کنید.

می‌گویید چگونه، بگذارید کمی از تجربه‌ی زیسته‌ی خودم برای شما و خانواده‌های‌تان بگویم. این که چگونه توانسته‌ام روحیه‌‌ی خودم و اطرافیان‌ام را با این همه زخم کاری بر تن و روانم قوی نگاه دارم. از همان سال‌های به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی حمله به فعالان سیاسی و خانواده‌های ما شروع شد و از تیرماه شصت فعالان سیاسی چپ اعدام شده را خاورانی کردند، زیرا عزیزان ما به عنوان کمونیست حتی جایی در گورستان مسلمان‌ها نداشتند. در نتیجه ما تعدادی از خانواده‌های چپ ابتدا جلوی زندان‌ها و بعد در گورستان خاوران به هم نزدیک شدیم و به ویژه پس از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷، این نزدیکی‌ها بین ما خانواده‌های چپ بیشتر شد و ما خانواده‌ها در طی این سال‌ها، به طور پیوسته به خاوران می‌رفتیم و به همین دلیل به «مادران و خانواده‌های خاوران» معروف شدیم. ارتباط‌های ما روز به روز نزدیک و نزدیک‌تر شد و در غم‌ها و شادی‌های هم شریک شدیم و فرزندان مان نیز با هم بزرگ شدند.

هرچند کشته شدن عزیزان ما و دیکتاتوری لجام گسیخته‌ی دهه‌ی شصت و نبود رسانه‌ها و سکوت سازمان ملل و جامعه جهانی و غیره، من را مانند بسیاری از خانواده‌ها و زندانیان سیاسی باقی‌مانده فلج کرده بود و در گوشه‌ی خانه‌ها یا زندان‌ها با خودمان زار زار می‌گریستیم، ولی در جلوی بچه‌ها و جمع می‌خندیم و به همدیگر روحیه می‌دادیم. یادم نمی‌رود فیلم اشک‌ها و لبخندها یکی از فیلم‌هایی بود که در این شرایط به من و خانواده‌ام خیلی کمک کرد و شاید صد بار آن را به همراه فرزندانم دیده‌ام و شعرهایش را با هم می‌خواندیم و می‌رقصیدیم و روحیه می‌گرفتیم. وجود با قدرت مادرم نیز به من روحیه‌ی ایستادگی و مقاومت می‌داد و از او بسیار آموختم. من و بسیاری از ما «مادران و خانواده‌های خاوران» از هر فرصتی استفاده می‌کردیم تا بتوانیم به خودمان و خانواده و دیگران روحیه و انرژی دهیم. سعی می‌کردیم علاوه بر اینکه در جمع همدیگر و حتی دیگر خانواده‌ها حضور یابیم و با آن‌ها همراهی کنیم و در مراسم‌ها در خانه و در خاوران در کنار هم باشیم تا جلوی فراموشی آن جان‌های شیفته و جنایت‌های حکومت را بگیریم، گاهی نیز با همدیگر آواز می‌خواندیم، ‌ می‌رقصیدیم و همدیگر را شاد می‌کردیم. کسانی که از نزدیک با من بوده‌اند، می‌دانند که چقدر این مساله برایم مهم بود که هم به همدیگر عشق بورزیم و خودمان را شاد کنیم و هم خودمان را توانمند سازیم و در فعالیت‌های مان جدی باشیم. مدام هم مورد اذیت و آزار و تهدید و بازجویی حکومت قرار می‌گرفتیم، ولی با انرژی دادن به همدیگر نمی‌گذاشتیم که این اذیت و آزارها روحیه‌ی ما را خراب کند. گاهی هم یک قدم به عقب می‌گذاشتیم و گاهی دو قدم به جلو می‌رفتیم و همواره هم حکومت از پیوستگی و ایستادگی ما وحشت داشت و دارد.

شاید باورتان نشود که چگونه فردی مانند من با این هم زخم و فعالیت جدی در برابر حکومت که در ایران مدام از جنایت‌های حکومت می‌گفتم و می‌نوشتم و همراه دائمی خانواده‌های مختلف آسیب دیده برای دادخواهی بودم، می‌توانستم در همان حال شادی کنم و برقصم و به دیگران شادی دهم. آری این چنین بودم و امیدوارم در آینده هم بتوانم این چنین باشم. این را کسانی که از نزدیک با من بوده‌اند به خوبی می‌دانند، در هر شرایطی که امکان‌پذیر بود، روی میز ضرب می‌گرفتم و می‌خواندم و همه را به رقص و پایکوبی و شادی تشویق می‌کردم و خودم نیز با تمام وجود می‌رقصیدم و به همدیگر شادی می‌بخشیدیم. همین روحیه‌ی قوی ما را به هم نزدیک کرده بود و حتی برخی از جوان‌ها که حوصله شنیدن دردهای ما را نداشتند، با جان و دل کنار ما می‌ماندند و از دوستی با ما لذت می‌بردند و انرژی می‌گرفتند و حکومت نیز از همین قدرتمند بودن ما می‌ترسید و وحشت می‌کرد.

عزیزانم با تجربه‌ای که دارم، به شما نیز توصیه می‌کنم که به جای اعتصاب غذا، هر روز بلند شوید و با همدیگر بخوانید و برقصید. سعی کنید روحیه‌تان را به شدت حفظ کنید. ورزش‌های جمعی کنید. رقص‌های جمعی کنید، ‌ قاشق زنی کنید، ‌ آوازهای جمعی بخوانید و به خودتان و اطرافیان‌تان انرژی و روحیه دهید. البته ممکن است که برخی از شما در سلول‌های انفرادی باشید، ولی در همان سلول‌ها نیز به هر شکلی که می‌توانید به خودتان روحیه و انرژی دهید و سعی کنید جسم و روان‌تان را سالم نگاه دارید.

هر کار انرژی دهنده و شادی بخشی که از دست‌تان بر می‌آید (غیر از شعار دادن که پرونده‌های‌تان سنگین‌تر شود) را انجام دهید تا مسئولان را زله کنید. به‌موقع هم شعار خواهیم داد. اگر کنار زندانیان عادی هستید، ‌ آن‌ها را نیز تشویق کنید که با شما همراه شوند و از کنار شما بودن لذت ببرند و روحیه بگیرند. آن‌ها زمانی به شما نزدیک می‌شوند که با روحیه و پر انرژی باشید و تن ضعیت و مریض شما آن‌ها را از شما دور می‌کند، شاید برای اراده‌ی شما احترام قایل شوند که حتماً می‌شوند، ولی تنها احترام شما را سالم و سرحال نگاه نمی‌دارد.

عزیزان، از شما تقاضا دارم که آگاهانه اجازه دهید که ما فعالان سیاسی و اجتماعی که در بیرون از زندان هستیم، برای آزادی شما و دیگر زندانیان سیاسی و بهبود شرایط زندان‌ها اقدام کنیم. شما و دیگر زندانیان سیاسی رسالت خود را به بهترین شکل ممکن انجام داده‌اید و بر ماست که برای حمایت از شما گام هایی جدی برداریم.

از تمامی فعالان سیاسی و اجتماعی و گروه‌ها و نهادهای ایرانی و بین‌المللی حقوق بشری نیز تقاضا دارم که کاری جدی و فوری برای نجات جان زندانیان سیاسی در ایران کنیم. جان زندانیان سیاسی در ایران و حتی جان خانواده‌های‌شان در معرض خطر جدی است و نباید رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر در ایران را تنها منوط به زمان رهایی از شر جمهوری اسلامی کرد. عزیزان ما باید هر چه زودتر و بدون قید و شرط آزاد شوند، شرایط زندان‌ها باید هر چه زودتر بهبود یابد و بازداشت‌های گسترده و شکنجه و اعدام زندانیان در ایران متوقف شود.
سربلند و پیروز باشیم

منصوره بهکیش
هفتم مرداد ۱۳۹۸

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

این مطلب پیش از این در سایت [اخبار روز] منتشر شد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy