-«آرزو میکنم سینماگران مرعوب این فضای ساختگی و بگیر و ببندها نشوند. باید بپذیریم هر تغییری هزینه دارد. اگر من به عنوان فیلمساز میخواهم در اصلاح شرایط موجود موثر باشم، باید هزینهاش را هم بپردازم. اگر میخواهم در فرهنگ عمومی تاثیر بگذارم و از وقایع پیرامونم انعکاس صادقانهای به مردم بدهم، طبیعتا گروهی که در حال بلعیدن کشور هستند، از این انعکاس عصبانی میشوند.»
-«طرز فکر گردانندگان حکومت اصلاح ساختار نیست. جمهوری اسلامی بهتر از هر کسی میداند که در بحران مشروعیت مردمی برای ادامه حیات قرار دارد. این را بهتر از همه ما میدانند. بنابراین متکی به قوه قاهره شدند، متکی به نیروی نظامی شدند. وگرنه در کشوری که حاکمیت، دوستدار مردم باشد، مردم هم به حاکمیت احترام میگذارند...»
-«در چنین شرایطی سازمان سینمایی و وزارت ارشاد تبدیل به یک ناظر منفعل میشود. نکتهی خیلی مهم این است که در میان همکاران سینماییام کسانی هستند که در تمام دوسال گذشته نسبت به این موقعیت بیتفاوت نبودند. آنها (اگرچه تعدادشان خیلی کم است) برای متوقف کردن این روند و استفاده از ظرفیتهای قانون همهی کوشش خود را به کار گرفتند. در نهایت گمان میکنم در وهله اول هدف این نوع بگیر و ببندها، ایجاد فضای رعب و وحشت برای فیلمسازان است.»
این کارگردان که جوایز متعدد بینالمللی نیز کسب کرده و در عرصه جهانی مورد تحسین قرار گرفته، امکان نمایش آثارش را در داخل کشور ندارد زیرا حکومت اجازه نمیدهد. آثار رسولاف با حفظ نگاه مستقل فیلمساز مضامینی چون قتلهای زنجیرهای (دستنوشتهها نمیسوزند)، ترویج خرافهپرستی از سوی قدرت (کشتزارهای سپید) و فساد مالی و اداری سیستم (لِرد) را به تصویر میکشند.
اگرچه تولید آثاری با محتوای «سرگرمکننده»، معمولی و «بیخطر»، استقلال دیدگاه و اندیشه در سینمای ایران را دچار بحران کرده، ولی هنوز سینماگرانی چون رسولاف وجود دارند که با آثار تأثیرگذار و نگاه مستقل و منتقدانه مورد عتاب قرار میگیرند و اینبار نه از سوی وزارت اطلاعات، بلکه از سوی بازوی امنیتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آنها شکایت میشود و نکتهی قابل توجه اینکه توسط همین نهاد نیز مورد بازجویی قرار میگیرند! قرارگاه ثارلله سپاه که برای حفظ بنیانهای حکومت در مواقع اضطراری تاسیس شده، حالا وظیفه جاسوسی از اذهان هنرمندان و روشنفکران را نیز برعهده گرفته است. صدور این حکم از سوی دادگاه انقلاب اسلامی، همچنین بیانگر بیکفایتی و عدم استقلال دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است و یادآور میشود که هراس حکومت از آزاداندیشی هنرمندان غیروابسته تا چه اندازه رو به فزونی گذاشته که سانسور و توقیف آثار آنها دیگر کفایت نمیکند و برای فیلمسازی که تمام آثارش توقیف شده، یک سال زندان تعیین میکنند.
صدور حکم زندان برای رسولاف واکنشهای گستردهای در عرصه داخلی و بینالمللی به دنبال داشت. فستیوال فیلم کن از صدور این حکم به شدت انتقاد کرده و فیلمسازانی چون جعفر پناهی، رسول صدرعاملی، رضا درمیشیان، عبدالرضا کاهانی، بهنام بهزادی و مهدی کرمپور نیز از رسولاف حمایت کردهاند. خانه سینما و کانون کارگردانان سینمای ایران نیز با صدور بیانیههایی خواستار لغو این حکم شدهاند.
با محمد رسولاف درباره صدور این حکم و شرایط کنونی فیلمسازی در ایران گفتگو کردهام.
-شما با احتساب حکم یک سال زندان که در دهه ۸۰ خورشیدی صادر شد، اکنون با دو حکم قضایی زندان مواجه هستید.
-سال ۸۸ وقتی با جعفر پناهی مشغول ساخت یک فیلم بودیم، مأموران وزارت اطلاعات ریختند و ما را دستگیر کردند. در آن پرونده به دلیل فیلمی که ساخته نشد و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به یک سال زندان محکوم شدم. بار دوم در سال ۹۲ و بعد از ساخت فیلم «دستنوشتهها نمیسوزند» درست همزمان با روی کار آمدن دولت حسن روحانی به محض ورود به کشور در فرودگاه پاسپورت مرا گرفتند. یک سال طول کشید که وزارت ارشاد و دولت مرا از ممنوعالخروجی در بیاورند و خودشان پاسپورت مرا پس دادند و کار به دادگاه نکشید. شهریور سال ۹۶ هم به محض ورود به فرودگاه برای سومین بار پاسپورت مرا گرفتند اما اینبار سر و کارم به اطلاعات سپاه افتاد. پس از نزدیک به دو سال در نهایت پرونده را ماه گذشته در اختیار شعبه ۲۶ و قاضی ایمان افشاری قرار دادند. در دادگاه اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به من تفهیم شد و به دنبال آن حکم یک سال زندان توسط قاضی صادر شد. یک سال حکم زندان هم از قبل دارم که اجرا نشده و بابت آن هم با قید وثیقه آزاد هستم.
-به نقل از شما در رسانهها نوشته شده که سازمان فرهنگی و رسانهای «اوج» از شما بازجویی کرده است! چطور یک سازمان با عنوان «فرهنگی» بازجویی هم میکند؟!
-کسانی که مرا بازجویی کردند در نخستین جلسهی بازجویی، خود را از اطلاعات سپاه، قرارگاه ثارالله معرفی کردند. همان ابتدا گفتند «اوج» هم متعلق به ماست. به تعبیری باید گفت سپاه از طریق بازوهای اجرایی خود از یکسو با موسسه «اوج» اقدام به تولید پروپاگاندا و محتوای مورد علاقهی حاکمیت میکند و از سوی دیگر میکوشد به وسیلهی سازمان امنیتی که بازوی دیگر اوست منتقدان را از سر راه بر دارد. معنای این ترکیب ریلگذاری قهری یک نهاد نظامی برای شکل دادن فرهنگ عمومی است.
پرسش اصلی این است که یک نهاد نظامی که شرح وظایف دیگری در قانون برای آن پیشبینی شده چگونه فراتر از قانون میخواهد با قوه قاهره، نقش تصمیمگیر و ناظر سینما و یا اصلا کل حوزهی فرهنگ را ایفا کند؟ نقش دولت و وزارت ارشاد در روبرو شدن با این قانونگریزی چیست؟ در جریان بازجوییها، بازجوها به صراحت عملکرد دولت را زیر سوال میبردند و خود را ناجی و «متولی» فرهنگ کشور معرفی میکردند.
-دلایل آنها برای بازجویی و صدور این حکم برای شما چه بود؟
-گفتند که فیلمهایت سیاهنمایی است. امید در فیلمهایت وجود ندارد! در متن حکم قاضی به پیروی از گزارش نیروهای امنیتی قید شده که من هیچ فیلمی برای نمایش رشادتهای مردم ایران نساختهام! گفتهاند چون خارجیها به فیلمهای من جایزه میدهند و برایم دست میزنند، پس حتما ریگی به کفش دارم! اصلا شوخی نمیکنم این موضوع در متن حکم وجود دارد!
-الان تکلیف شما چیست، باید چه کنید؟
-پس از ابلاغ حکم بدوی ۲۰ روز فرصت تقاضای تجدید نظر وجود دارد. به این ترتیب باید منتظر دادگاه تجدید نظر ماند و بعد از آن چنانکه حکم تایید شود، باید در انتظار اجرای آن باشم.
-وزارت ارشاد و رئیس سازمان سینمایی چه کردند؟
-همانطور که توضیح دادم از محتوای بازجوییها و رفتار بازپرس در مسیر پرونده، روشن بود که آنها دولت و اجزایش را به عنوان مجری قانون قبول ندارند. بازپرس به دفعات گفت که میدهم تمام مسئولین ارشاد را بازداشت کنند! در جلسات بازجویی هم بازجوها میگفتند این چه لوسبازی است که وزارت اطلاعات دفعه قبل شما را دستگیر کرد ولی احکام شما را اجرا نکرد؟!
در چنین شرایطی سازمان سینمایی و وزارت ارشاد تبدیل به یک ناظر منفعل میشود. نکتهی خیلی مهم این است که در میان همکاران سینماییام کسانی هستند که در تمام دوسال گذشته نسبت به این موقعیت بیتفاوت نبودند. آنها (اگرچه تعدادشان خیلی کم است) برای متوقف کردن این روند و استفاده از ظرفیتهای قانون همهی کوشش خود را به کار گرفتند. در نهایت گمان میکنم در وهله اول هدف این نوع بگیر و ببندها، ایجاد فضای رعب و وحشت برای فیلمسازان است.
-فضای سینمای ایران به نسبت ۷-۸ سال پیش تغییر کرده. فیلمسازان سعی میکردند نگاه مستقل و متفاوت خود را حفظ کنند ولی حالا حتی فیلمسازان مستقل هم از اینگونه مناسبات و سانسور آثارشان خسته شده و به سمت سینمایی رفتهاند که مجبور نباشند برایش بهایی بپردازند. شما و آقای پناهی جزو معدود فیلمسازان باقیمانده از آن نوع فیلمسازی هستید. تعبیر شما چیست؟
-اگرچه بسیاری از همکارانم از این جنگ فرسایشی خسته شده و در حلقهی تولید پروپاگاندا گرفتار آمدهاند اما از سوی دیگر گروهی از فیلمسازان حاضر به انجام هر کاری نیستند. گمان میکنم مهم است نسل جدید فیلمسازان تازهنفس، با تکنولوژیهای تازه این محدودیتها را دور بزنند و روایت تازهای از آنچه میبینند در سینمای ایران ثبت کنند. آرزو میکنم سینماگران مرعوب این فضای ساختگی و بگیر و ببندها نشوند. باید بپذیریم هر تغییری هزینه دارد. اگر من به عنوان فیلمساز میخواهم در اصلاح شرایط موجود موثر باشم، باید هزینهاش را هم بپردازم. اگر میخواهم در فرهنگ عمومی تاثیر بگذارم و از وقایع پیرامونم انعکاس صادقانهای به مردم بدهم، طبیعتا گروهی که در حال بلعیدن کشور هستند، از این انعکاس عصبانی میشوند. آنها از ما میخواهند اوضاع را آنطور که دوست دارند توصیف کنیم، همان کاری که خیلی از فیلمسازان میکنند. اما میتوان راههای تازه پیدا کرد. من ناامید نیستم و به کوشش بیشتر معتقدم.
-شما در حالی بازداشت، بازجویی و محکوم به زندان شدهاید که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فیلمهای شما اجازه اکران در ایران را ندارند و کمتر مخاطب ایرانی توانسته فیلمهای شما را ببیند. چطور برای فیلمهایی که مجوز اکران نگرفتهاند، مجازات شدهاید؟! مانند اتفاقی که برای یک فعال حقوق بشر افتاد که برای نوشتن کتابی محکوم به زندان شده که حتی منتشر هم نشده است! این عجیب نیست؟!
-چرا، واقعا عجیب است. حتی عجیبتر اینکه در جلسات بازپرسی، بازپرس از من خواست مانند کاری که برخی روانشناسان با تستهای روانشناسی میکنند، کلماتی را بگوید و من هم در پاسخ، اولین کلمهای که به ذهنم میرسید را به او بگویم! گفتم آقا این چه رفتاری است که شما میکنید؟ مگر قرون وسطا و دادگاه تفتیش عقاید است؟ من به این نوع پرسشهای ایشان پاسخی ندادم ولی ممکن است دیگران بدون آگاهی از حقوق قانونی و انسانیشان و یا از روی وحشت به این نوع رفتارها گردن بنهند. وقتی بازپرس شعبه تا این حد رفتار سلیقهای دارد معنی قانون در این میان چه میشود؟! در جریان بازپرسیهای این پرونده، بازپرس شعبه ۱۲ دادسرای فرهنگ و رسانه، رخی شبیه خدا به خودش میگرفت! او با متهم پیشاپیش مانند یک مجرم رفتار میکرد. در برابر رفتار بازپرس باید بگویم قاضی افشاری در طول برگزاری دادگاه بسیار مودب و آرام بود. هرچند حکمش در نهایت، اشد مجازات برای این اتهام بود.
-شما و بسیاری مثل من، در سال ۸۸ از اصلاح حکومت دفاع میکردیم. اما حالا در دو سال اخیر اعتراضات گستردهای ماهیت خود نظام را زیر سوال برده و خواهان تغییر است. آیا سانسورها و فشارها بیشتر شده؟ چون مثلا شما برای ساخت فیلم «لِرد» در حالی محکوم به زندان شدهاید که دادگاههای فساد مالی با رقمهای نجومی هر روز برگزار میشود و شعار مبارزه با فساد مالی سر داده میشود!
-واقعا شگفتزده میشوم. خیلی از موضوعهایی که در فیلمها مطرح میکنیم را میتوانید در تاکسی هم بشنوید، از مسافر بغل دستیتان تحلیل موقعیت را بگیرید. در یکی از بازجوییها، بازجو گفت مگر در آمریکا فساد اداری وجود ندارد؟ گفتم گیرم که باشد، به من چه ربطی دارد؟!
طرز فکر گردانندگان حکومت اصلاح ساختار نیست. جمهوری اسلامی بهتر از هر کسی میداند که در بحران مشروعیت مردمی برای ادامه حیات قرار دارد. این را بهتر از همه ما میدانند. بنابراین متکی به قوه قاهره شدند، متکی به نیروی نظامی شدند. وگرنه در کشوری که حاکمیت، دوستدار مردم باشد، مردم هم به حاکمیت احترام میگذارند و سعی میکنند اگر مشکلی هم وجود داشته باشد، با مساعدت حل کنند. حاکمیت میگوید حفظ بقای من مهمتر از مردم است. اگر این موضوع اصلی حاکمیت نبود، میگذاشت مردم اظهار نظر کنند. اما اجازه نمیدهد. سانسور فقط در فرهنگ و هنر نیست. در همه حوزهها حتی حوزه اقتصادی، پنهانکاری وجود داشته که حالا یکی یکی دارد مشخص میشود. ممکن است به نظر برسد که اوضاع خوب نیست ولی از یک نظر خوب است، چون سطح مطالبات مردمی به جایی رسیده که یا حاکمیت باید دست به اصلاح بزند یا باید مطالبات انباشته شده را سرکوب کند؛ تاریخ به ما نشان داده نتیجهی سرکوب انهدام است.