راه پرمخاطره!
امروز مقالهای بسیار بلند از دوست گرامی اکبر گنجی در برخی سایتها منتشر شده که شرح اصطلاحاً "زن بارگی"های محمد رضا شاه است.
از نظر من، ورود به اینگونه مقولات چه مربوط به شاه و اطرافیانش باشد و چه برخی مقامهای کنونی کشور، افزون بر آنکه شأن دوستانی مانند گنجی نیست، با موازین اخلاق و مواریث معنوی تاریخ ما نیز همخوانی ندارد.
ظاهراً انگیزۀ گنجی از تهیه و انتشار مقاله، نوعی مبارزهجویی با جریانی است که با نوستالژیک نشان دادن دوران سلطنت پهلوی، در صدد ایجاد موقعیت سیاسی تازهای برای بازماندگان آن خاندان است.
به نظرم اگر صِرف این مبارزهجویی در میان بوده باشد، راههای مناسبتری هم پیش روی گنجی وجود داشت و نیازی به ورود او به این عرصۀ "پرمخاطره" نبود. گفتم پرمخاطره، زیرا اگر تجسس - از هر راهی- در این امور باب شود که متأسفانه باب هم شده است، نخستین چیزی که قربانی میشود حیا و کرامتی است که بدون آنها زندگی پوچ خواهد شد.
شاید گنجی به شیوۀ مألوف خود، بحث "کشف حقیقت به عنوان نخستین وظیفۀ روشنفکر" را برای دفاع از کار خود به میان آورد! اما این درست همان نقطهای است که من با او به شدت اختلاف نظر دارم؛ چرا که روشنفکری همیشه برملا کردن حقیقت- در اینجا به معنی واقعیت - نیست، بلکه در بسیاری موارد از قضا پردهپوشی و نادیدهانگاری است. اگر جز این بود "پرده دران" به عنوان برجستهترین روشنفکران شناخته میشدند و خداوند نیز به دلیل ستاریاش ستایش نمیشد!