زیتون - در مجادلهای که بین دو قاضیالقضات سابق و اسبق جمهوری اسلامی پیش آمده است، اگرچه تلویحاً، اما گوشهای دیگر از کوه فساد نظام استبداد دینی حاکم بر ایران هویدا گشته است. آملی لاریجانی در نامهی خویش به محمد یزدی مینویسد: «بنده سینهام خزانهالاسرار اتهامات مجموعهای از معاونان، قائممقامان و آقازادههای مسئولان و شخصیتهاست و ظاهراً امروز هم هزینه ایستادگی در رسیدگی به آنها را میپردازم. اما نکته این است که آیا کسانی که امروز برای شفافیت و مبارزه با فساد سینه چاک میکنند و ماهها برای دستگیری فردی که نه معاون بنده بوده و نه رئیس دفتر بنده، بلکه مدیر یکی از اجزاء حوزه ریاست تحت اشراف شخصی سالم، فاضل و شریف چون آقای خلفی بوده، فضاسازی کردهاند، آیا همین کار را برای آقای شریفی قائممقام شهردار اسبق تهران و آقای سیف معاون اقتصادی اطلاعات سپاه و ... کردهاند و فساد آنها را به آقای قالیباف و آقای طائب و دیگران سرایت دادهاند؟ وااسفا از این ظلم و بیعدالتی و بیمروتی»
این پاراگراف به روشنی بیان میدارد که حجم و عمق فساد در میان مسئولین، معاونین و آقازادههای جمهوری اسلامی به قدری زیاد است که سینهی شیخ صادق مخزن اسرار این مفاسد است که به دو نمونهی آنها یعنی شریفی و سیف معاونین و مشاورین طائب و قالیباف اشاره میکند. ما نیز در سلسله یادداشتهایی از سیف شروع میکنیم و به معرفی برخی از سردمداران فساد در میان نظامیان و امنیتیها و روحانیون میپردازیم.
محمود سیف
او حداقل سه هویت دارد. هویت اصلیاش محمد است. محمود هویت برداری است که در کودکی فوت شده و محمد با شناسنامهی ابطال نشدهی وی برای خود هویت دیگری ساخته است. هویت سوم و البته اصلیترین هویت وی محسن سجادینیا است که در چند شرکت بزرگ و کوچک داخلی و خارجی سهامدار و عضو هیئت مدیره است. داستان محمود یا محسن یا محمد یا ... از زمانی بروز و ظهور مییابد که شهرزاد میرقلیخان به عنوان بازرس ویژهی رئیس وقت صدا و سیما آقای سرافراز، به بررسی برخی پروندهها میپردازد. در این بررسیها با نام همسر سابق خویش، محمود سیف مواجه میشود و یک انتقام شخصی از شریک عشقی تبدیل به افشای بزرگترین پروندههای فساد در بالاترین نهادهای نظامی، کشوری و امنیتی و ... میشود.
محمود سیف چند سال پیش به همراه مجتبی ارگانی - معاون علی شمخانی در زمان وزارت دفاع دولت خاتمی- به خواستگاری شهرزاد میرقلیخان میروند. در این جلسه، ارگانی خود را برادر سیف معرفی میکند. شهرزاد دختر قاسم میرقلیخان است، کسی که در کوچه نفتی، خیابان بوعلیِ دزاشیب، همسایه هاشمیرفسنجانی بوده و او را، وقتی که در خانهی خود ترور میشود! به بیمارستان میرساند. محمود و شهرزاد ازدواج میکنند و به بهانهی ماه عسل به مسافرت میروند. در این مسافرت عاشقانه، محمود سیف به نام شهرزاد، معاملاتی نیز انجام میدهد. این معاملات چون مصداق دور زدن تحریمها و تقویت تروریسم بودهاند، موجب دستگیری و زندانی کردن شهرزاد میشود. البته، شهرزاد وقتی گرفتار زندان در آمریکا میشود که از محمود سیف جدا شده است.
شهرزاد حدود ۵ سال در زندانهای آمریکا تحمل کیفر میکند و با وساطت سلطان قاموس آزاد و به ایران بازمیگردد. به سفارش وزارت اطلاعات، وقتی که آقای سرافراز رئیس شبکهی پرس تیوی است، به استخدام این شبکه درمیآید. با رئیس شدن سرافراز در صدا و سیما، بازرس ویژه میشود و به نام محمود سیف برمیخورد. قراردادهایی که سیف با صدا و سیما بسته است را زیرورو میکند تا با پیدا کردن کوچکترین فسادی انتقامی هرچند کوچک از محمود سیف که او و دو دخترش را تا سرحد مرگ شکنجهی روانی کرده بود گرفته باشد.
اما ابعاد فساد سیف به قدری وسیع و عمیق بود که با بررسیای سطحی نیز میتوانست به انبوهی از آنها در قراردادهای صدا و سیما پی ببرد. مسالهی فسادهای مالی در صدا و سیما با برخی بزرگان نظام در میان گذاشته میشود. شهرزاد و سرافراز بیخبرند که مفسد اصلی در واقع اصلیترین مقامات نظامی-امنیتی هستند تا اینکه اطلاعات سپاه شهرزاد را احضار و تهدید میکند که باید از ایران خارج شود، وگرنه به جرم جاسوسی ده سال روانهی زندان میشود. شهرزاد موضوع را با سرافزار در میان میگذارد و به این نتیجه میرسند که باید از کشور خارج شود و دوباره به مسقط برگردد و با دختران دوقلویی که از همسر اولش دارد در کشور همسایه زندگی کند.
شهرزاد که ۵ سال سخت را در زندانهای آمریکا گذرانده و با گَنگی از زنان زندانی درگیر شده بود که از تخت انداخته بودنش و دچار آسیبدیدگی شدید از ناحیه کمر و جاهای دیگر شده بود و ... مسبب تمام این بدبختیها را محمود سیف میدانست و به هر ترتیب قصد داشت که از این مهرهی فاسد سپاه و شهرداری انتقام بگیرد. با هماهنگی سرافراز حتی به بیت رهبری و دیدار با مجتبی خامنهای هم رفت، اما نتیجهای نگرفت. حال با سرافراز که رابطهی عاطفی ( تاکید میکنم رابطهی عاطفی و نه جنسی و ...) عمیقی هم بینشان ایجاد شده بود به این نتیجه رسیده بودند که یک مستند در مورد مفاسد سپاه و سیف تهیه و پخش کنند. با امیر تاجیک مدیر شبکهی مستند که کارمند وزارت اطلاعات و به صدا و سیما مامور شده بود، صحبت میکنند که این مستند را در شبکهی مستند پخش کنند. اختلاف و رقابت بین وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه عاملی بسیار انگیزاننده برای تاجیک است. حالا مستندسازی میخواستند که جرات و جسارت ساخت چنین مستندی را داشته باشد. قرعه به نام یکی از بسیجیهای بیکله و ترمز بریدهی شهرری میافتد. رضا گلپور چمرکوهی؛ نویسندهی کتاب شنود اشباح و بسیاری مقالات و کتب پر سر و صدای دیگر. سرافراز پیشنهاد ساخت این مستند را به گلپور میدهد و او میپذیرد. قراردادی با صدا و سیما برای ساخت این مستند تنظیم و امضا میشود. شهرزاد و سرافراز به این نتیجه رسیده بودند که طائب عمیقاً در این مفاسد نقش دارد، اما تحقیقات گلپور در راستای تهیه مستند مذکور وی را به این نتیجه میرساند که این مافیای فساد به رهبری "طائب، قالیباف و شمخانی" اقدام میکند. گلپور متوجه میشود که محمد سیف با نام محسن سجادینیا مشاور اقتصادی قالیباف و با نام محمود سیف مشاور اقتصادی اطلاعات سپاه (بخوانید طائب) است و در تمام فعالیتهایشان با شمخانی و معاون او مجتبی ارگانی هماهنگ و همراه هستند. گلپور به مسقط میرود تا با شهرزاد گفتگو کند، اما در آنجا خبر استعفای سرافراز را میشنود، به این نتیجه میرسد که ساخت فیلم مستند متوقف است و به ایران برمیگردد. بعد از سرافراز امیر تاجیک نیز استعفا داد و از مدیریت شبکه مستند کنار رفت.
رضا گلپور اگرچه ساخت مستند را رها میکند اما، پیگیری مفاسد آقایان را رها نمیکند؛ با دفتر رهبری و ستاد کل نیروهای مسلح و افراد و نهادهای دیگر نظام نامهنگاری میکند و اسناد بسیاری از مفاسد سرداران سپاه، از جمله سیف و شریفی و مهردادی و محراب و ... را برای آنها میفرستد. فضولیهای گلپور کار دستش میدهد و وی را بنابر اعترافات محمدحسین رستمی به اتهام جاسوسی برای اسرائیل بازداشت میکنند. گلپور از اتهام جاسوسی تبرئه اما به اتهامات دیگری محکوم به ۲۸ سال زندان میشود که خود مقالی مستقل میطلبد.
باری؛ محمود سیف یا محسن سجادینیا، به همراه عیسی شریفی، احمد وحیدی، مرتضی رضایی، مهدی سوادلو، مسعود مهردادی، قاسم رستمی، جمال آبرومند و ... با ایجاد شرکتهای مالی - نظامی، مجموعهای مافیایی ساختهاند که اقتصاد ایران را به دست گرفته و کاسبان اصلی تحریم شدهاند.
سیف برای فعالیتهای مافیایی خود، همراه با دوستان و یارانش، اقدام به تاسیس چندین شرکت میکند. تجارت الماس مبین، باتیسسازان الماس، پیشرو فناوران الماس، پویا خدمات الماس، صنعتپردازان الماس، فناوران مبین خاور، توسعه ارتباطات جامع مبین، گروه خدماتی نگاه پایتخت، گروه توسعه اقتصاد آرکا، پردازش تصویر رایان، رسام نگار جاوید، پژوهشی تصمیمسازان امین مدیریت، مبین سازه پارند، نارا پروتئین ایرانیان، میعان انرژی رازی، افرا موتور، ایمن سیستم پرشیا، خدمات اول مبین صبا، افق افروز ایماء، دایا اقتصاد پارسیان، مبین تجارت فناور، آراتک پردیس، رسا تجارت مبین، همکاران راهپویان همتا، توسعه عمران رهاد، نماد سازه جنوب، صنعتی و بازرگانی آوای شرق توس، همراه سیر فردیس، پردیس سبز ملل، صنایع فلزی ایران، نماسازه آرکا، ارتباطی ضحی کیش مجموعهی این شرکتهاست. شرکتهایی که در حوزهی صنعت ساختمان تا مخابرات و الماس و تولید کارتهای هوشمند و ... فعالیت دارند و تاکنون میلیاردها دلار گردش مالیشان بوده است.
سجادینیا یا سیف به عنوان عقل منفصل طائب و قالیباف، با مدیریتی که بر شرکتهای مذکور داشته، با هماهنگی این دو، فسادهای گستردهای را برنامهریزی و انجام دادهاند. اولین بار شاید با پرونده بوستان مادر بود که نام یکی از مجموعه شرکتهای مافیایی بر سر زبانها افتاد. توافقی که بین سیف (بخوانید طائب) و شریفی ( بخوانید قالیباف) انجام شد و بوستان مادر تغییر کاربری داده و به شرکت مبین سازه پارند به ثمن بخس واگذار شده بود. ابعاد فساد اما بزرگتر و وسیعتر از اینهاست، حتی بزرگتر از جعل پولهایی است که آمریکا به بهانهی آن سیف را تحریم کرده است. مسالهی اصلی رابطهی ارگانیکی است که بین مجموعهای از شرکتهایی که نظامی - امنیتیها تاسیس کردهاند و مبتنی بر آن به غارت مردم و نابودی منافع ملی پرداختهاند. هدف ما نیز کشف و افشای این رابطهی ارگانیک است. در ادامه به موارد مجتبی ارگانی و حسن رعیت میپردازیم.
*نام نویسنده محفوظ است.