قلم شکست و سکوت از ترانه جاری شد
که جکم قتل سخن بی بهانه جاری شد
*
پرنده جای سرود، بهار را گریید
و خامشای زمستان به خانه جاری شد
*
در آشیانه، ز رگبار کودکی لرزید
جنون سُرب چو در آشیانه جاری شد
*
جوانه سبز-جامهی خود درید از ماتم،
که جوی خون هزاران جوانه جاری شد
*
و ماجرا که مجال عیان شدن میجُست
نهفت چهره، به جان فسانه جاری شد
*
به سان رستم و گــُردآفرید و ایرج و زال
به جای جای وطن شاغرانه جاری شد
*
چو سنگسار شقایق به دوش شعر نشست
چو استعارهی تلخی ز خامه جاری شد
*
ای آن که دلخوش قتلی و مست خون سخن
اگر چه رنج گل از جوانه جاری شد،
*
به پاس حرمت واژه، ببین که شعر نجیب
چه بی هراس چو بارانی از ترانه جاری شد
*
ویدا فرهودی
شهریور ماه ۱۳۹۸