Saturday, Sep 14, 2019

صفحه نخست » به احترام «دختر آبی» نماد خشم اعتراضی؛ حسن یوسفی اشکوری

FD0DAAFE-4D79-4B6F-94BA-66B1CB1594D3.jpegزیتون

اخیرا دختری جوان و عزیز به دلیل اعتراض به بیدادگاه نظام ضد بشری حاکم در جلو دادگاه در تهران خود را به آتش کشید و در آتش آن سوخت و چون پروانه پرپر شد. در این ستم آبادی که هر روزش همراه با ظلم و بیداد و تجاوز به حقوق مردم است، شنیدن خبری از این دست دیگر عادی شده و این عادی شدنها، ظاهرا همه ما را چنان دچار کرختی و بی تفاوتی کرده است که «وای جغدی هم نمی آید به گوش».

با شنیدن این خبر اندوهبار، غمی بزرگ بر جانم نشست؛ چنان که هنوز به حال عادی بازنگشته ام. البته اگر بتوان به حالت عادی بازگشت! از آنجا که رویداد خودسوزی اعتراضی مطرح بود، به یاد احساسی مشابه خود افتادم که زمانی در زندان داشتم و آن را در نامه ای مفصل که در تاریخ ۲۸ / ۸ / ۸۳ از زندان اوین برای آقای خاتمی (رئیس جمهور وقت) نوشتم.

این نامه در جلد دوم خاطرات زندان من با عنوان «از برلین تا اوین» آمده است.

اینک برای ادای دین به این دختر عزیز و بیان این نکته که تا استبداد و ظلم هست، باید منتظر شعله ورتر شدن چنین آتش هایی و احیانا ستاندن جانهای پاک بود. با این همه، امیدوارم که این غم، غم آخرین باشد.

«. . . مى دانم که از رنج مردم و نخبگان و فعالان فرهنگى و سیاسى دگراندیش آگاهید و قطعاً متأثرید، اما برادر! شنیدن و دانستن کجا بود مانند دیدن و تجربه کردن. نمى توانم از آن چه بر من و امثال من و خانوادههایمان گذشته است گزارش بدهم، اما باور کنید فعالان عرصه اندیشه و سیاست در این سالها بسیار رنج برده اند.

بالاترین رنج، توهین و تحقیرى است که به این فرزانگان وارد آمده است.

به جرئت مى توان گفت در این سالها هیچ دگراندیش حتى کم اثرى نیست که در معرض انواع آزارها از جمله تهدید، احضار، بازداشت، محاکمه، محکومیت، زندان، آزار جسمى و حتى اعدام نباشد. هیچ اصلاح طلب شناخته شده و اثرگذارى نیست که در ناامنى مطلق به سر نبرد.

این برخوردها و آراى صادرشده درباره مطبوعات و دانشجویان و نیز جریان مظلوم ملى ـ مذهبى در تاریخ ایران بى سابقه است. روشن است که شما مخالف بودید و مخالفت خود را هم بارها اظهار کرده اید و از این رفتار پیوسته تبرى جسته اید که صدالبته بسیار باارزش است، اما باور بفرمایید این کارها هرگز از عمق فاجعه نمى کاهد و دواى درد عمیق ستمدیدگان نیست.

آقاى خاتمى! به اشاره مى گویم جامعه و نخبگان ایران زمین زخمدار است و عمیقا احساس توهین و تحقیر مى کند و این همه آزارش مى دهد. در شگفتم چرا تاکنون خشم و بیزارى خود را به گونه اى آشکارتر نشان نداده است.

آن دانشجو گفت خداوند خاتمى را آفرید تا صبر ملت ایران را به نمایش بگذارد اما این حرف در باره بسیارى دیگر نیز صادق است. آن خشمى که شما از دور در آن جلسه دیدید [اشارتی است به آخرین سخنرانی خاتمی در دانشکده فنی دانشگاه تهران در پائیز ۸۳]،

شعله اى کوچک از آتش نهفته در دلهاى شکسته و خونرنگ است. من خود گاهى مى اندیشم که چگونه توانسته ام این همه رنج و تلخى و ستم را تحمل کنم و چگونه قلب بیمارم این همه فشار را تاب آورده است. گاهى مى گویم خودم را مانند آن راهب بودایى در برابر دادگسترى آتش بزنم ولى متأسفانه شهامت آن را ندارم.

اگر نبود تعلق خاطرم به این سرزمین و تعهدم به مردم، باور کنید به خارج از کشور مى رفتم تا شاید در برهوت سرزمین بیگانه اما آزاد براى اعتراض هر چه در توان دارم فریاد بزنم و حداقل اندکى سبک شوم اما دریغ در برابر طایفه اى که من شناخته ام، این کارها نیز بى ثمر است».



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy