اسلام بیش از ایمان ما در معرض خطر قرار دارد
تحریم عظیم - ایندیپندنت فارسی
چندی پیش، یک مولوی در پاکستان ظهور کرد که تواناییاش در ایراد خطبهها و سخنرانیها کاملا مشهود بود. [با تاسف] از آنجا که میبایست علم و دانایی گسترش یابد، سوء استفادهها و دُشنامها به شدت آغاز شد و از جایی که انتظار میرفت «عدالت» بیرون بیاید، آژیر قومگرایی به صدا درآمد.
دولت هم در برابر افراط گرایی آنها به رسم ناتوانی زانو زد.
مولوی صاحب، چشم انداز سیاسی پاکستان را زیر و رو کرد، و این یکهتازیها و ناهنجاریها تا زمانی ادامه داشت که او از سوی دولت مورد پشتیبانی قرار داشت. سپس او را [بنابر مصلحت] بازداشت کردند و پیروان و هوادارانش تا توانستند برای رهایی او به تظاهرات و سردادن شعار پرداختند و بعد خاموش شدند. مولوی وقتی از زندان رها شد، گوشۀ عزلت گزید و بی سر و صدا کنار رفت ولی خوب میدانست که آثار دانش و علم(!) تزریق شدهاش در اذهان عامه به زودی ظهور خواهد کرد. حالا هر روز شاهد شکفتن گلهای خشونتبار آن هستیم.
اگر چه نمیتوانم مولوی صاحب را بنیانگذار افراط گرایی فعلی در کشور بدانم، ولی جای تردید وجود ندارد که طرز فکر افراطی را در خانههای ما نیز گسترش داده است.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
پیش از این وضعیت، او یک نفر بود، اما اکنون افراد زیادی چون او به صحنه آمدهاند و فریاد میزنند، «چه کسی میگوید اسلام، صلح را آموزش میدهد؟»
هیچ کس جرات ندارد به پا خیزد و عقایدشان را تکذیب کند و یا حداقل به سکوت فراخواند. ما عواقب این سکوت یا ترس و یا سیاست محتاطانه را هر چهار ماه با بروز رویدادهای تخریبکننده در معابدِ هندوها و کلیساها میبینیم و گاهی برای اثبات حقانیت ایمان، ماجرا تا قتل و غارت به پیش میرود.
مادر مشال خان هنوز انگشتان شکسته پسرش را فراموش نکرده است. زندانهای ما میزبان زندانیانی است که تحت نام اهانت به دین محبوساند و براساس مشاهدات، بسیاری از آنها با توجه به اطلاعات دروغین و اتهامات بی اساس زندانی شدهاند. افراد انگشت شماری را سراغ داریم که برای دفاع از این زندانیان دادخواهی میکنند، اما فقط در حد توئیتر. کسی که بیشتر تلاش کند و حرکت دادخواهانه به راه اندازد، خود با تهدید به مرگ و هشدارها رو به رو میشود.
در دوران کودکی، مادرم دعاهایی را به ما یاد داد که یکی از آن دعاها "رَبِّ زِدنِی عِلماً" یعنی خدایا به دانشم بیفزا! بود که آن را روزانه ده تا بیست بار تکرار میکردیم؛ وقتی بزرگ شدیم همواره برای سلامت ایمان خود دست به دعا شدیم؛ اندکی بزرگتر شدیم، دانستیم که اسلام بیش از ایمان ما در معرض خطر قرار دارد. خطر و آسیبی که بیش از دیگران، از سوی دوستانش (مسلمانان) متوجه آنها است. با دیدن این وضعیت، قلبم طور خودکار شروع به دعا برای سلامتی و حفاظت اسلام کرد که:
«خداوندا! اسلام را از دست مسلمانان نجات ده!»
ما بندگان تو، هرگز شایستگی این دینات را نداریم؛ چون دین تو حالا وسیله بازرگانی برای ما شده است. چنان واله و شیدای بهشتات شدهایم که به جای اصلاح رفتار خود، دیگران را با زور و اکراه، وادار به «کلمه» خواندن میکنیم؛ رفتار خودمان را معیار حقیقت میدانیم؛ از نهایت بدبختی نمیدانیم که با این رفتار جهنم هم نصیب کسی نمیشود.
الهی! دینِ صلح تو به دست صلحستیزان پایمال شده است؛ مسئولیت پاسداری از دینات به دست کسانی افتاده است که حتی توان حفاظت از خود را ندارند. قابل ذکر است که در «گهوتکی»، شهری از ایالت سنده پاکستان، «صالحان»!؟ معلمی را متهم به توهین به دین اسلام کردند. افراطگرایان برای دفاع از دین به محل مورد نظر رسیدند، معبدی از هندوها را تا توانستند مورد بیحرمتی قرار دادند و در ضمن فروشگاههایی از هندوها را مورد غارت و چپاول قرار دادند. نمیدانم اینها از کدام اسلام پیروی میکنند؟
خداوندا! آنها دختران خردسال از جامعه هندو را با جبر و اکراه وادار به خواندن «کلمه» کرده و با آنها عقد نکاح میبندند و سپس شب و روز آنها را مورد تجاوز جنسی قرار میدهند.
«قانون اهانت به دین» سلاح ایشان است. هرکه در برابرشان چون و چرا کرده و یا دلیلی بیاورد، چراغ زندگیاش را با تکیه بر همین قانون خاموش میکنند.
الهی! کبریایی جز تو به کسی دیگر زیبنده نیست، این خداوندان جابر و ستمکار را دوباره به راه انسانیت رهنمون شو.