خانمی برایم نوشتهاند:
🔹شوهرم هنوز نمیداند سه سال پیش، مرد ناشناسی با عنوان پستچی وارد خانه شد و مرا که تنها و بیپناه بودم، با زور مورد تجاوز قرار داد و در بیهوشی؛ جواهراتم را برد و رفت!
🔹او فکر میکند مرد مقتدر خانه است که مرا مثل موش فرمانبرداری مدیریت میکند! در آن چند روز، نه از حالاتم فهمید چه آسیبی دیدهام. و نه پرسید «چرا ملحفهها و لحاف تخت نیستند»؟... و همچنان سرگرم «تلفنهای یواشکی با همکارش!» بود!
هنوز عصرها پای گاز تریاکش را میکشد و به خیال خود؛ مرا با اقتدار «پایبند» عشقش کرده!
🔹مدتها پر از ترس بودم و با هر صدای زنگ خانه میترسیدم! تختمان، (جایی که مرا نیمه جان به آن کشاند) برایم مثل قبری سیاه شده بود! دیگر هرگز بدون کابوس در آن نخوابیدم. عاقبت شوهرم به خاطر شکایت همسایهها از بوی تریاک، آن خانه را زیر قیمت فروخت و رفتیم جای دیگری!
🔹آن متجاوز در تنها تماس تلفنی تهدیدآمیزش گفت با تلفن خانه، به موبایل خودش زنگ زده و اینطوری شمارهی منزل ما را سیو دارد! گفت اگر چیزی به پلیس یا هر کسی بگویم، عکسهایی را که از بدنم در بیهوشی گرفته، پخش میکند... و بعد مرا میکشد!
🔹شوهرم؛ مدیر (...) است. وقتی نشئه است پُز میدهد: بدون حمایت زنم، من هیچی نبودم! و من هم با غذاهای خوب و غنی، اعتیادش را مخفی کردهام!
مدتهاست ارتباط زناشویی نداریم. اعتیاد ناتوانش کرده! اما گاهی از همکارش!، «خدمات یکطرفه!» میگیرد و پولی میدهد؛ از «حقوق من»!
🔹حقوق ماهیانهی کارمندی مرا مستقیماً به حساب خودش منتقل میکند! برای مخارج، پولی به کارت میریزد و با مسیج بانکی، حساب تک تک خریدهای خانه را دارد. به خیالش اگر مدیریت او نبود، تا حالا به خاک سیاه نشسته بودیم!
🔹کدام خاک سیاهتر از این که آن روز شوم، من شانههایش را برای گریه و حمایت نداشتم! من آن درد را سه سال است تنهایی حمل میکنم! کدام درد بدتر از غصب حقوقم؟ از توهین و دست و دهان هرزش؟ از تجاوزش به روح و شخصیتم؟ مثل آن متجاوز کثیف که جسمم را تصاحب کرد!
🔹جناب داد! «مرد من!» مطالب روز را میخواند و میداند! اما نه تریاک و نه موقعیتش را برای کسی به خطر نمیاندازد. من اسیرم! اسیر بی چارهای که از روانشناس ۷۶ ساله هم به جای کمک، «پیشنهاد کثیف» نصیبم شده!
میترسم! من از دعوا، طلاق و آوارگی و... میترسم. بارها فکر خودکشی به سرم زده! تریاک، «مردانگی مرد مرا» دود کرده و فرستاده هوا!
🔹مافیای تریاک ایران در دستان کیست؟ من «پر از فریادم»...!
روایتگر: بابکداد ۹۸/۷/۷
➖پی نوشت مهم:
♦️با اینکه این آقای عزیز به برخی دوستان گرفتار مخالف هم کمک کرده، اما این «مجوز ظلم به همسر مظلومشان» نمیشود. به ایشان و مانند ایشان دوستانه توصیه میکنم تغییر جدی و فوری در رفتارشان صورت دهند، وگرنه مشخصات ایشان را اعلام خواهیم کرد. به جایش هم از لطف ایشان تقدیر میکنم و هم ظلمشان را آشکارتر خواهم نوشت!
♦️این مطلب را دست به دست کنید تا به گوش آن بزرگوار و امثال ایشان برسد. فقط «جبران سریع حقکشی» و باز پس دادن حقوق مظلوم مورد انتظار ماست. منتظر اخبار خوب از ایشان هستم. و قدم به قدم؛ جامعهای عادلانه و سالم میسازیم.
➖پی نوشت دوم:
♦️منبعد لابلای تحلیلهای سیاسی و اجتماعی، در بخش «نامههای بی نویسنده» صدای مظلومان خواهیم بود و از خودمان، از «رفع مظلومیت تک به تک افراد» آغاز خواهم کرد.
♦️به یاری حق و با کمک مظلومانی که قصد کردهاند قفس بشکنند و آزاده باشند و به سرکوب پنهان زنان در خانهها خاتمه بدهند، صدای مظلومان را انعکاس خواهیم داد.
بابکداد ۹۸/۷/۷
♦️ظلم بس است! حرف دلتان را ایمیل کنید:
➖راههای ارتباطی:
🔹اینستاگرام:
Instagram.com/BabakDad
🔹تلگرام:
🔹توییتر:
🔹فیسبوک:
Facebook.com/babakdad.page
🔹وبلاگ:
📩ایمیل: