امیر طاهری - ایندیپندنت فارسی
«جمهوری اسلامی هرگز یک رژیم عادی نخواهد شد». این پیامی بود که آیتالله علی خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی در ایران، در سخنرانی اخیر خود برای سران نظامی رژیم عرضه کرد.
این پیام کوتاه و روشن پاسخی است برای همه آنانی که میپرسند: با ایران چه باید کرد؟
از یک سو این پیام پاسخی است برای همه افراد و گروههایی که در طی چهار دهه گذشته با برچسب «اصلاحطلب» شناخته شدهاند. خامنهای میگوید رژیم او اصلاحپذیر نیست زیرا در نهایت کمال قرار دارد و نیازمند اصلاح نیست. اگر هم اصلاحی لازم باشد هدف باید تاکید و تکمیل وضع موجود رژیم باشد - یعنی باید کاری کرد که این رژیم غیرعادی باز هم بیشر خودش بشود.
از سوی دیگر پیام خامنهای متوجه کسانی مانند امانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه است که اصرار دارد جمهوری اسلامی را میتوان اندک اندک و با سیاست مماشات انتقادآمیز اما دوستانه، به اصطلاح وارد جمع کرد و ترتیبی داد که مانند یک رژیم عادی قانونمند رفتار کند. من نمیدانم آیا مکرون با دریافت این پیام صریح و روشن آقای خامنهای در سیاست خود در قبال جمهوری اسلامی تجدیدنظر خواهد کرد یا نه؟ اما آنچه مسلم است این است که خامنهای میگوید: من قوانین بینالمللی را که لازمه «عادی شدن» یک رژیم است نمیپذیرم زیرا این قوانین محصول و دسیسههای استکبار جهانی و صهیونیسم است.
پیام آیتالله یک شنونده دیگر نیز دارد: ایالات متحده آمریکا که برای نخستین بار در چهل سال گذشته صریحاً از جمهوری اسلامی دعوت کرده است که بجای استفاده از ایران بهعنوان محملی برای توسعه ایدئولوژی خمینیستی، بصورت یک ملت-دولت عادی در چارچوب قوانین و عرف بینالمللی رفتار کند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
اما از همه اینها مهمتر پیام آقای خامنهای متوجه مردم ایران نیز هست. او میگوید: اگر انتظار دارید من بجای صرف منابع کشور برای صدور انقلاب ممکن است به رفع نیازهای مردم بپردازیم کور خواندهاید!
جمهوری اسلامی آنطور که رهبر میخواهد، اولویت خود را در پیروزی نسخه انقلابی خود از اسلام میداند نه در ساختن مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها، زیربناهای مورد نیاز یک کشور امروزی و فراهم آوردن آنچه برای رشد و توسعه اقتصادی و فرهنگی لازم است. ایران با یک فاجعه محیط زیستی روبرو است در حالی که رهبرانش نمیخواهند منابع لازم را برای مقابله با آن بسیج کنند. آنچه اهمیت دارد مرگ تدریجی صدها رودخانه، تالاب و دریاچه در ایران نیست. آنچه اهمیت دارد تامین منابع مالی بنگاه حزبالله در لبنان است. مساله ما بازسازی بندر خرمشهر نیست. آنچه برای ما اهمیت دارد مرمت آرامگاه واقعی و یا غیرواقعی این یا آن امام یا امامزاده، آن هم نه در ایران، بلکه در سوریه و عراق است.
اگر جمهوری اسلامی به جای سرمایهگذاری در نصب گنبدهای طلایی بر این یا آن مقبره واقعی یا خیالی در عراق، امکانات مالی خود را در مبارزه با گرسنگی، بیماری و فقر در ایران بکار گیرد، یک رژیم عادی خواهد شد و در آن صورت واویلا!
اولویت این رژیم غیرعادی این است که حتی اگر لازم باشد از بیگانگان وام بگیرد، مثلا در چارچوب طرح وام ۱۵ میلیارد دلاری از اروپا، آن پول را صرف کمک به کشتن مردم سوریه کند نه صرف خانه سازی برای ۲۰ میلیون ایرانی که بهگفته وزارت مسکن در تهران در واحدهای «زیراستاندار انسانی» بسر میبرند.
در ارزیابی هر وضع موجود رهبران سیاسی در پی پاسخ دادن به یک پرسش کلیدی هستند: آیا این وضع موجود به سود ماست یا نه؟
اگر پاسخ این باشد که حتما به سود ماست، کوشش ما معطوف به حفظ آن خواهد بود. برعکس اگر پاسخ دهیم که به سود ما نیست، میبایستی برای تغییر آن و شکل دادن به یک وضع موجود تازه بکوشیم.
به گمان آقای خامنهای وضع موجود کنونی به سود جمهوری اسلامی است، حتی اگر به زیان ایران بهعنوان یک ملت - دولت باشد.
بههمین سبب آقای خامنهای فکر نمیکند که برای تغییر این وضع موجود نیازی به مذاکره دارد و بخشی از انرژی خود را صرف جلوگیری از هرگونه اقدام دیپلماتیک در چارچوب سنتی و با هدف گفت و شنود میکند.
یک اشتباه بزرگ در محاسبه آقای خامنهای این تصور است که وضع موجود، که او میپندارد به نفع رژیم است، واقعیتی تثبیت شده و ایستاست - ایستا به معنای تغییرناپذیر.
اما به سادگی میتوان دید که هر وضع موجود پس از مدتی دینامیسیم تغییر خود را شکل میدهد. جهان و هستی بطورکلی، چنانچه هرقل فیلسوف تاکید میکرد، صحنه تغییرات دائمی است.
وضع موجود ایدهآل آقای خامنهای از این قاعده مستثنی نیست. با گذشت هر روز، تحریمهای وضع شده علیه جمهوری اسلامی تاثیربخشتر میشوند در حالی که تحریمهای تازه، از جمله از سوی قدرتهای اروپایی، از هماکنون در افق دیده میشوند. پس از مدتی آنچه آقای خامنهای «مقاومت» مینامد از دید مردم ایران چیزی جز بیهوده سرکوفتن بر دیوار نخواهد بود. اندک اندک مردم متوجه خواهند شد که وضع موجود ایران را در وضعی قرار داده است که نتواند به زندگی عادی خود بعنوان یک ملت ادامه دهد. در همان حال مردم خواهند دید که طرف مقابل یا «دشمن» کوچکترین بهایی برای ادامه این وضع موجود نمیپردازد.
در چنان شرایطی آقای خامنهای ناچار خواهد بود که با تحریک طرف مقابل، یعنی ایالات متحده در درجه اول، سطح تنش را یک درجه بیشتر کند تا وضع موجود را توجیهپذیر سازد. حملات ایذایی اخیر علیه نفتکشها و تاسیسات نفتی سعودی را نمونههایی از تحریک موردنظر به شمار میآورند. آرزوی بزرگ آقای خامنهای این است که «دشمن»، یعنی ایالات متحده دست به یک اقدام نظامی تلافی جویانه اما محدود بزند بطوری که رژیم بتواند، به قول روضه خوانان بزند به صحرای کربلا بیآنکه موجودیتاش در خطر بیافتد.
و این درست کاری است که نباید کرد. وضع موجود یک حسن بزرگ دارد. جمهوری اسلامی را وادار میکند تا با تضادهای درونی خود روبرو شود و تمامی مسیری را که برای خود ترسیم کرده است بهپیماید.
خامنهای خود را درگیر یک دو ۱۰۰متر میداند و نمیداند که آنچه در پیش است یک ماراتن است. *او خود را یک اسب تازی میبیند در جایی که شتر آهسته میرود و شب و روز مفهوم واقعی دارد.
اسب تازی دو تک رود به شتاب»
«واشتر آهسته میرود شب و روز