ببخشید در عنوان مطلب لفظ بی ادبانه ای به کار برده ام، ولی با تمام تمرکز و دقتی که به خرج دادم نتوانستم کلمه ای پیدا کنم که بتواند آن چه را که در ذهن دارم بیان کند.
من نه عصبانی هستم و نه از روی غیظ سخن می گویم. ولی وقتی عباس عبدی، در جلوی چشم میلیون ها ایرانی به صراحت می گوید اگر ما سفارت امریکا را اشغال نمی کردیم، آیا مملکت گل و بلبل می شد؟ و یا در چشمان میلیون ها ایرانی سیخ نگاه می کند و می گوید مگر پاکستانی ها سفارت امریکا را آتش نزدند و امریکایی ها را نکشتند؟ مگر مردم از چپ و راست در مقابل سفارت امریکا صف نکشیده بودند؟ (نقل به مضمون)، باری کسی که نه تنها بر زخم باز چهل ساله ای که بر پیکر ایران وارده کرده نمک می پاشد و زبان وقیح و سیاه اش را مانند شیاطینی که تصاویر شان در قرون وسطا نقش شده در این زخم می چرخاند، چه می توان به او گفت که معنای «دستکم خفه شو» را برساند؟
بچه های محله ای که عبدی در آن رشد کرده به بچه پر رو بودن و گستاخ بودن مشهورند. عیب ندارد که با دهن به دهن گذاشتن و «کم نیاوردن» و «پر رو گری»، روی بچه محل مان را کم کنیم و حتی اگر اشتباهی مهلک کرده باشیم آن را به گردن نگیریم، ولی وقتی کاری کرده ایم که سرنوشت مردم یک کشور، به تباهی کشیده شده و کاری که کرده ایم باعث وقوع و ادامه ی جنگ و کشته شدن چند صد هزار جوان ایرانی شده است، دستکم می توانیم از کسی که چنین خبط و خطایی کرده، بخواهیم «خفه شود».
آقای عباس عبدی
شما هنوز هم معتقدی که از دیوار سفارت امریکا بالا رفتن و اشغال آن کارِ درستی بوده؟ شما معتقدی اگر هم شما اشغال نمی کردی، کس دیگر می کرد؟ معتقدی سفارت چه اشغال می شد چه نمی شد مملکت همین می شد که الان هست و فرقی به حال مردم نمی کرد؟ بسیار خب قبول، ولی آیا زبان در دهان نگاه داشتن و خفقان گرفتن که می تواند روح زخم خورده ی ملتی را به حال خود بگذارد هم از دست شما مدعیان اسلام رحمانی ساخته نیست؟
ترافیک مرموز در معابر پایتخت