• امروز خامنهای میخواهد با غیرعادی نگاهداشتن اوضاع در ایران، انقلاب محتضرِ خود را دستکم «نیمهجان» نگاه دارد
ایندپتندنت فارسی - ما را چه میشود؟ این پرسشی است که باتوجه به رویدادهای خونبار میهن، برای همه ایرانیان مطرح است. هیچ انسان عاقلی نمیتواند شورش در بیش از ۱۰۰ شهر و کشته شدن صدها زن و مرد و کودک را به دست نیروهای حکومتی، در ردیف رویدادهای عادی قرار دهد. فاجعه اخیر، که هنوز نیز پایان نیافته است، تازهترین نشانه بیماری ساختارهای حکومتی ماست. بدون درک علل این بیماری، نه تنها نخواهیم توانست در اندیشه درمان باشیم، بلکه ممکن است با اتخاذ روشهای نادرست درمانی، به وخامت حال بیمار بیفزاییم.
شناخت درد، کلید درمان است. یا به گفته غضایری رازی:
آن طبیبی که نداند درد را
کی تواند پس رهاند مرد را؟
متاسفانه، کسانی که اکنون بر ایران مسلطند، نه تنها تشخیص درستی از علل بیماری ندارند، بلکه در پارهای از موارد، حتی وجود درد را منکرند.
تنها چند روز پس از سرکوب معترضان در خیابانهای پایتخت و بسیاری از شهرهای دیگر، آیتالله علی خامنهای، که از مدتها پیش، از او با لقب «امام» یاد میشود، اعلام کرد که کل جریان، حاصل یک دسیسه بینالمللی بوده است که مجریان آن گروهی کوچک از اشرارند.
ایشان، سپس، مانند همیشه، رسیدن به یک «پیروزی بزرگ» دیگر را به خود تبریگ گفت و تلویحا کل قضیه را مختومه اعلام کرد.
مطالب بیشتر در سایت ایندپتندنت فارسی
از سوی دیگر، حجتالاسلام حسن روحانی، که نقش رئیس جمهوری را بازی میکند، تازهترین قیام مردمی در ایران را ناشی از تحریمهای ایالات متحده و دشواری صدور نفت ایران میداند: «جلوگیری از صدور نفت توطئهای حساب شده است که هدف آن شوراندن مردم علیه جمهوری اسلامی است.»
اما این ادعای آقای روحانی مبنی بر آن که جلوگیری از صدور نفت یک توطئه اسکتبار جهانی برای شوراندن مردم است، از سوی سرلشکر ضیاء سلامی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، رد میشود.
بر خلاف روحانی، روز چهارشنبه گذشته سردار سلامی در یک سخنرانی در همدان مدعی شد که استکبار جهانی میکوشد تا جمهوری اسلامی را همچنان متکی به صدور نفت نگاه دارد.
سلامی گفت: «سفیر یکی از کشورهای اروپایی، سفرای دیگر کشورها را جمع کرد و گفت، ایرانیها در حال عبور از وابستگی به نفت هستند. آنها عنقریب از نفت جدا میشوند. ما باید اجازه دهیم ایران نفت صادر کند تا این وابستگی به نفت باقی بماند.»
به عبارت دیگر، از دید رهبران جمهوری اسلامی، هم وابسته نگهداشتن ایران به صدور نفت یک «توطئه اسکتبار جهانی» است، و هم جلوگیری از صدور نفت.
درست چند ساعت پیش از آتش زدن کنسولگری جمهوری اسلامی در نجف، سردار سلامی با تبختر همیشگی مدعی بود که «همه ملل منطقه جذب اتقلاب اسلامی ایران» شدهاند و «امام انقلاب ما، اکنون نه تنها ملت ایران و امت اسلام را هدایت میکند که حتی دشمن را هم مدیریت میکند.»
به عبارت دیگر، آقای خامنهای هم مسئول سیاستهای جمهوری اسلامی است، و هم گرداننده استراتژی «شیطان بزرگ».
براساس این دادهها، سردار سلامی مدعی است که «در حال حاضر در برجستهترین فراز تاریخ اسلام و ایران هستیم.»
بدین سان، پرسش ما، یعنی «ما را چه میشود؟» کاملا بیجاست. ما را هیچطور نمیشود. زیرا در نهایت تندرستی و نشاط قرار داریم و در بهترین شرایط رفاه، آزادی، امنیت و احترام بهسر میبریم. تنها وظیفه ما در چنین شرایطی، صلوات فرستادن است و دعا کردن برای طول عمر «امام عزیز، مبارک، عظیمالشان، نورانی و فداکار» خودمان!
جالب اینجاست که سردار سلامی کوچکترین اشارهای به بیش از ۴۰۰ حمله هوایی اسراییل یا «رژیم غاصب صهیونیستی» به مواضع پاسداران و مزدوران افغان، لبنانی و پاکستانی آنان در سوریه که به «شهادت» صدها سرباز و افسر ایرانی منجر شده است، نمیکند.
آیا با الهام از «امام دوراندیش و تیزبین» ماست که سردار سلامی این عالم تخیلی را ترسیم میکند؟ جهانبینی سردار سپاه، یادآور دکتر پانگلوس، کاراکتر رمان «کاندید» ولتر است که حتی در بدترین شرایط اصرار داشت که ما در بهترین جهان ممکن و در بهترین زمان ممکن زندگی میکنیم.
برای پانگلوسهای اسلامی، مهم نیست که صدها نفر در خیابانهای ما قتلعام شدهاند. مهم نیست که کشور درآستانه ورشکستگی قرار دارد. مهم نیست که همه نهادهای جمهوری اسلامی، از مجلس شورای اسلامی گرفته تا هیئت دولت، رئیس جمهوری و قوه قضاییه، بیمعنا شدهاند. مهم نیست که ایران امروز از نظر تعداد زندانیان سیاسی و عقیدتی در مقام اول جهانی قرار دارد. مهم نیست که بانک مرکزی، شکل گرفتن یک توفان ابر تورمی را هشدار میدهد. برای پانگلوسهای اسلامی، مهم نیست که امروز کل رژیم در یک فرد، یعنی آقای خامنهای، خلاصه شده است.
آقای خامنهای ممکن است نابغه بزرگی باشد یا به گفته سردار سلامی، بهترین رهبری که اسلام پس از سیدالشهدا (حسینابنعلی) تحویل داده است. ایشان ممکن است در همه علوم و فنون، البته منهای تعیین قیمت بنزین، تخصص داشته باشد، و در عین حال، باز به گفته سردار سلامی، حتی «ولی خدا» باشد. با این حال، تردیدی نیست که ایشان اطلاع و آگاهی لازم و کافی برای درک درست جهان امروز و ایران امروز ندارد. بیش از ۳۰ سال است که این «ولی خدا» از ایران خارج نشده است و از این بدتر، ایشان حتی در داخل ایران نیز سفر نمیکند و در موارد نادری که در ملاءعام، یعنی در جمع افراد بهدقت انتخاب شده، ظاهر میشود، به حرف کسی گوش نمیدهد. برای او دادوستد کلامی وجود ندارد، زیرا مرجعی برای پاسخگویی نمیشناسد.
«ولی خدا»، در جمعها، روی یک صندلی، بلندتر از همه صندلیهای دیگر، مینشیند و نطق میکند. روش او، همان «وحی مُنزل» است - هدایت از بالا به پایین. او حوصله خواندن گزارشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را ندارد و چون هیچ یک از وزیران و روسای دور و بر خود را داخل آدم حساب نمیکند، نیازی نمیبیند که به آنان توجه کند. حتی رهبران خارجی که به تهران سفر میکنند، فرصتی برای ابراز کامل نظرات خود به «ولی خدا» نمییابند. پس از یک خوش و بش کوتاه، آنان به «وحی مُنزل» رهبر «امت اسلام» گوش میدهند و سپس، به سوی در خروجی بدرقه میشوند.
باز میپرسید، ما را چه میشود؟
مشکل اصلی ایران امروز این نیست که دولتی نالایق، فاسد و سرکوبگر دارد. مشکل واقعی این است که ایران امروز، اصلا چیزی به نام دولت، به معنای تاریخی- سیاسی آن، ندارد. درد اصلی ایران، فقدان دولت است؛ زیرا بدترین دولتها هم بهتر از بیدولتی است.
چهل سال پیش، آیتالله روحالله خمینی، با هدف نابودی حکومت وقت ایران، قدرت را قبضه کرد. امروز جانشین او، آقای خامنهای، در چارچوب دیگری به آن هدف رسیده است: نابودسازی ساختار دولتی و استحاله کامل حکومت در یک شخص.
از منظر علوم سیاسی، وظیفه اصلی هر دولت، صرف نظر از هویت مسلکی آن، اداره پدیدههای غیرعادی است؛ زیرا آنچه عادی است، یعنی تقریبا تمامی جنبههای زندگی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، براساس دادههای طبیعی خود ادامه مییابد و متحول میشود. اما «اداره پدیدههای غیرعادی»، یعنی تصمیمگیری درباره استثناها، تنها زمانی ممکن میشود که وضع موجود عادی باشد و قواعدی که استثناها را متمایز میکند، از سوی همگان مورد قبول قرار گیرد.
اما، امروز در جمهوری اسلامی همه چیز غیرعادی است. «رهبر» قول میدهد که هرگز اجازه نخواهد داد که رژیم او «عادی» (نرمال) بشود. از این دید، آقای خامنهای دانسته یا ندانسته، شاگرد مائو تسهتونگ، دیکتاتور چین کمونیست است که میگفت: «انقلابی که عادی شود، میمیرد!»
امروز «ولی خدا» میخواهد با غیرعادی نگاه داشتن اوضاع در ایران، انقلاب محتضرِ (اگر نخواهیم بگوییم «زامبی») خود را زنده، یا دست کم نیمهجان، نگاه دارد؛ حتی اگر این گزینش راهبردی، خطر مرگ ایران را در برداشته باشد.
ما را چه میشود؟ به این پرسش فکر کنید و بکوشید تا پاسخ مورد قبول خود را بیابید.